‍به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران : (7)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

سازمان مجاهدین و تصمیم مرگبار :

#سازمان #مجاهدین خلق (سازمان منافقین) که پس از انتقال از فرانسه به #اردوگاه #اشرف در نیمه اول سال 65 از حالت سازمان خارج و تحت نام #ارتش #آزادی #بخش #ملی در کنار ارتش عراق به جنگ و جنایت علیه هموطنان خویش پرداخته بودند در فروردین و خرداد دو عملیات آفتاب و چلچراغ را با هدف به اسارت گرفتن نیروهای ایران برای ارتش عراق و برابر کردن موازنه جهت مبادله در آینده انجام داده بودند و در این راه لباس خاکی شبیه بچه های بسیجی و زبان فارسی نیز تسهیل بخش مسیر آنان بود و توانستند تعداد زیادی را اسیر و یا به شهادت برسانند.

 

رهبران سازمان پذیرش 598 را ناشی از ضعف جمهوری اسلامی  دانسته تا بتواند به حیات خود ادامه دهد اعتقاد رهبران سازمان به بن بست رسیدن نظام ج.ا.ا از حیث نظامی ،سیاسی،اقتصادی بود  لذا در برنامه ای طراحی شده قرار بود که 31/6/67 حمله سراسری منافقین به ایران صورت پذیرد عملیات خود را  تحت نام فروغ جاویدان جلو انداخته و در سوم تیر ماه با هدف فتح 36 ساعته از مرز قصر شیرین عازم تهران شدند.

ارتش عراق که در مناطق غرب ایران(قصرشیرین و سرپل ذهاب)  حضور داشت بستر پیشروی منافقین را فراهم نمود و نیروهای منافقین از کنار  ارتش عراق عبور و  از مرز خسروی وارد خاک ایران شدند ، قرار بود نیروهای منافقین از پشتیبانی نیروی هوایی و هوانیروز عراق به صورت سه ساعته برخوردار شوند تا مانعی جدی بر سر راه پیشروی ستون آنان پیش نیاید.

 

عبور از قصر شیرین و سرپل ذهاب به راحتی و تا گردنه حسن آباد و چهار زبر بدون مقاومت صورت پذیرفت  و پس از آن مقاومت مردمی صورت گرفت.

با اطلاع و سازماندهی نیروهای موجود در منطقه و اعزامی از جنوب با بالگرد و حمایت هوانیروزبه فرماندهی صیاد شیرازی ارتش آزادی بخش در محاصره قرار گرفت  و آزمون اقتدار نظام و حیثیتی برای سرکوب منافقین آغاز شد و ارتش آزادی بخش ملی منافقین این بازیچه ارتش بعث با دادن تلفات زیاد به سمت عراق فرار نمودند تا مجدداً در خدمت ارتش حزب بعث قرار گیرند اما ضربه رزمندگان به منافقین آنچنان کارساز بود که فرصت اقدامات بعدی را از آنها به صورت گسترده گرفت عملیاتی که به مرصاد یعنی گرفتار در کمین معروف شد.

 

عراق و پذیرش قطعنامه 598 :

با شکست ارتش آزادی بخش  منافقین و عدم موفقیت صدام در دسترسی به توسعه طلبی خویش برای روی میز مذاکره سرانجام در تاریخ 15/05/1367 عراق نیز قطعنامه 598 را پذیرفت و با استقرار نیروهای یونیماک در مرزهای دو کشور در 29 مرداد 67 و اجرای آتش بس به جنگ عراق علیه ایران رسماً پایان داده شد و مذاکرات دو ساله دستگاه دیپلماسی برای کسب حقوق ایران در ژنو با حضور دبیرکل سازمان ملل و هیات عراقی آغاز شد.

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران : (6)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی 

جلسه تصمیم گیری برای #پذیرش #قطعنامه598 :

در تاریخ 21 /4/1367 علی رغم تخلیه مناطق عملیاتی والفجر 10 در حلبچه و نطقه عمومی ماووت ارتش عراق تهاجم سراسری را به جبهه میانی آغاز و  عین خوش و موسیان با هدف  گرفتن اسیر از ایران جهت مبادله در آینده اشغال شد.

حمله گسترده و حمله با استعداد چند لشکر  که طی آن کلیه مناطق زبیدات و مقر لشکرهای 21حمزه،و 77 خراسان در عین خوش،موسیان و دهلران به تصرف عراق درآمد و غنیمت تجهیزات و اسناد فراوان و گرفتن 7116 نفر اسیر را در پی داشت.

دهلران ناباورانه سقوط کرد و فرار نامطلوب نیروهای ارتش انعکاس بدی داشت و یعد از این حادثه بود که پیگیری ها برای قانع نمودن امام برای پایان دادن به جنگ شدت گرفت  و پس از صحبت های  فراوان و استدلال های مسولین ارشد نظام با تکیه بر نامه های متعدد فرماندهان ارتش و سپاه و مسولین سیاسی و اقتصادی کشور امام تصمیم خود برای پایان جنگ و قبول قطعنامه علی رغم شعارهای داده شده مبنی بر سقوط صدام با توجه به شرایط سخت زمان و جمهوری اسلامی گرفته و با تعبیر جام زهر دستور پذیرفتن قطعنامه 598 را صادر کردند  و در تاریخ 27/4/67 قطعنامه سازمان ملل به صورت رسمی از جانب ایران پذیرفته شد.


عکس العمل عراق :

با اعلام پذیرش 598 توسط ایران سرتاسر کشور در یک شوک فرو رفت ، عراق قبلاً پذیرفته بود اما نامه ای به دبیر کل نداده بود ، با وضعیت جدید عراق از پذیرش 598 سرباز زده و سیاست قبول قطعنامه 598 از سوی ایران را یک بازی ، فریب و تاکتیک دانست که می خواهد از وضعیت بد پیش آمده عبور نماید و از فرصت زمانی ایجاد شده برای سازماندهی مجدد استفاده نماید.

هجوم مجدد عراق :

تهاجم گسترده عراق به جبهه هاجهت تصرف خرمشهر و اشغال جاده اهواز-خرمشهر ورسیدن به دروازه اهواز(کوشک) با هدف گرفتن اسرای بیشتر و امتیاز با پیام مسیحایی و در عین حال تهدید آمیز  امام به سپاه نسبت به تهدید خرمشهر توسط سید احمد(نقطه حیات و ممات سپاه ) ، فراخوان آقای خامنه ای و مسئولین نیروهای تازه نفس راهی جبهه  برای مقابله با ارتش عراق شدند و در کنار فرماندهان به مقابله با ارتش عراق پرداختند و بعد از 24 ساعت ارتش عراق در اطلاعیه ای اعلام عقب نشینی به مرزهای بین المللی جنوب کرد.

 

 

ارتش عراق در غرب کشور قصرشیرین،سرپل ذهاب،گیلانغرب،نفت شهر،سومار،و مناطق میمک ،صالح آباد،گلان،امیرآباد و شهر مهران را اشغال کردند؛ در کرمانشاه نیز در محور قصر شیرین و سرپل ذهاب تا پل مایت پیشروی کرد، در منطقه شمالغرب عملیات ارتش عراق بدون کسب موفقیت در ارتفاعات منطقه متوقف شد.

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران : (5)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

 

#سقوط #هواپیمای مسافری #ایرباس ایران و خواب خرگوشی نهادهای حقوق بشری :

در تاریخ 12/04/1367 به ناگاه خبر از محو شدن هواپیمای ایرباس ایرانی که از فرودگاه بندرعباس به آسمان به مقصد دوبی برخاسته بود همه را شوکه کرد ، لحظاتی بعد ابعاد فاجعه روشن شد که ناو هواپیما بر وینسنس  به عنوان گران ترین کشتی جنگی جهان با قابلیت هدف گیری 200 شی و برخورداری از بهترین تجهیزات و تکنولوژی روز با موشک آن را هدف قرار داده و و به همراه 290 مسافر بین المللی گناه به اعماق خلیج فارس فرستاد و باعث شد که شوک قوی به مردم و مسئولین ایران وارد شود.

همه در تعجب بودند چرا ؟؟؟؟

 

 

اما سکوت سازمان ملل و بسنده نمودن به اظهار تاسف از این حادثه بیشتر وجدان های بیدار را به درد می آورد اما ظاهراً آمریکا از این حربه و ضربات احتمالی در آینده قصد پایان دادن به جنگ عراق و ایران و تامین امنیت خلیج فارس و امنیت انرژی را داشت چرا که هنگامی که دکتر ولایتی وزیر خارجه ایران در جلسه شورای امنیت حضور داشت ، بوش معاون رئیس جمهور آمریکا  خطاب به ولایتی در تاریخ  23/4/67 گفت :

آقای وزیر به شما می گویم بین پایان جنگ یا تقابل با ما باید یکی را انتخاب کنید ؛ اگر شما جنگ را ادامه نداده بودید این اتفاق ها نمی افتاد و ادامه داده بود.

 

تشکیل #دادگاه #تخلفات #جنگی :

در 12/5/67  حکم امام برای آقای #رازینی مبنی بر تشکیل دادگاه تخلفات جنگی و برخورد قاطع با متخلفین و اجرای اشد مجازات صادر شد امری که ضرورت آن به شدت احساس می شد.

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران : (4)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

#عملیات #بیت المقدس7 : تلاشی نافرجام
با توجه به عقب نشینی ها و شکست های اخیر مدیریت جنگ تصمیم به حرکتی گرفته تا شاید روند اوضاع را به روال سابق برگرداند بر همین اساس در تاریخ 29/3/67 عملیات بیت المقدس 7 در منطقه شلمچه صورت می پذیرد که نیروهای ما به دلیل سرعت عمل و همچنین عدم استقرار کامل نیروهای عراقی به سرعت تا کانال دوعیجی پیشروی نموده و حتی از متصرفات عملیات کربلای 5 هم بیشتر پیشروی می کنند اما کمبود نیرو و امکانات و همچنین در محاصره قرار گرفتن بخشی از نیروها باعث می شود تا پس از ساعاتی دستور عقب نشینی صادر و نیروها به مرزهای بین المللی برگردند .

 


به دلیل گرمای شدید و تشنگی حاکم بر نیروها کارایی آنها به حداقل رسیده بود به طوری که زمینه عدم امکان پیشروی با همین عامل قابل توجیه می باشد ضمن این که در طی دوران دفاع مقدس کلیه عملیات های بزرگ به استثناء عملیات رمضان در منطقه جنوب در فصل زمستان و خنکی هوا صورت می پذیرفت.

#سقوط #جزایر #مجنون :
مشخص بود که عراق در گام بعدی به سراغ جزایر مجنون خواهد رفت بر همین اساس طبق روال محور شلمچه بحث آمادگی از جزایر در دستور کار فرماندهان قرار گرفت ، در تصرف جزایر عراق ابتدا با آتش شدید توپخانه جزایر را زیر آتش گرفتن و پس از آن بزرگترین عملیات هلی برن ارتش عراق در تاریخ 4/4/67 در جزایر مجنون صورت گرفت ضمن این که بمباران شیمیایی نیز در دستور کار آنها بود و در نقاط مختلف استفاده شد و برخی نیروهای عراقی برای مصدوم نشدن از شدت آثار شیمیایی مجبور به استفاده از ماسک بودند.
در پد و جاده خندق به عنوان پیشانی و خط مقدم جزایر مقاومت نیروهای شجاع 48 فتح باعث کند شدن پیشروی عراق شد و سرانجام جاده خندق با تعدا زیادی اسیر و شهید به دست عراق افتاد.
تصرف جزایر مجنون توسط عراق با عملیاتی تحت نام توکلنا علی الله از منطقه کوشک تا طلاییه تا جزایر مجنون ساعت 15/03بامداد آغاز که در نوع خود گسترده ترین و کاملترین عملیات نظامی پس از آغاز راهبردی آفندی خویش بود که ویژگی برجسته آن عامل سرعت و قدرت بود که با آتش سنگین با هدف اشغال و اسیر کردن نیروها صورت گرفت .

 


ارتش عراق توسط سپاه گارد،سپاه ششم و سپاه سوم با شکستن خط طلاییه (خط دفاعی ارتش) و گذشتن از پد خندق و پد شرقی جزیره جنوبی و استفاده از گاز سارین(عصبی)به مواضع رزمندگان در جزیره مجنون و رسیدن به جاده سیدالشهدا و کنترل مهمترین جاده تدارکاتی جزایر مجنون با توجه به فقدان نیروی احتیاط توانستند ساعاتی بعد به سهولت وارد منطقه شوند و جزایر را به تصرف درآورند
ساعت 13 عراق با تعدا زیادی بالگرد هجومی و ترابری به محل قرارگاه نصرت در ضلع شمالی مجنون شمالی و جاده های منطقه حمله که در این جریان فرماندهان قرارگاه نصرت هر کدام برای اسیر نشدن به سویی رفتند که برخی اسیر و برخی نیز مفقود شدند و سردار علی هاشمی از جمله آنان بود که تا سال ها بعد که بقایای پیکر وی کشف شد شهادت وی باعث پایان دادن به شایعات در زمینه اسارت وی شد .

و بدین سان جزایر مجنون و جاده الحچرده (خندق) دستاورد عملیات های خیبر و بدر نیز طی چهار ساعت به تصرف نیروهای ارتش عراق درآمد و دیگر در جنوب سرزمینی از عراق در دست ما نبود و نگاهها به سمت شمالغرب معطوف شد.

http://telegram.me/safeer59
http://Www.safeer.blogfa.com

 

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران : (3)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

انتصاب #جانشین #فرمانده کل قوا

و

تشکیل #ستاد #فرماندهی #کل #قوا :

با وضعیت وخیم حادث شده در جبهه های جنگ با پیشنهاد فرماندهان سپاه و توسط آیت الله خامنه ای رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع طی نامه ای از آمام تقاضای انتصاب جانشین در فرماندهی کل قوا و تشکیل ستاد فرماندهی می کنند تا با انسجام امور بتوانند مدیریت بهتر نموده و با پیگیری امور جنگ بتوانند آن را به نقطه قابل قبولی برسانند و در این نامه آقای هاشمی به عنوان بهترین فرد برای تصدی این مسئولیت پیشنهاد می شود و تنها راه حل جنگ را همین پارامتر دانسته و آن را به امام اعلام می کند و در 12/3/67 حکم تشکیل ستاد جنگ و فرماندهی کل قوا به نام هاشمی صادر می شود
#انتصاب #هاشمی به فرماندهی جنگ با تمام اختیارات و تشکیل ستاد فرماندهی کل قوا برای :

***ایجاد ستاد فرماندهی کل قوا و زمینه تحقق وحدت کامل این دو نیرو برای :

**هماهنگی کامل ارتش]سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی در تمامی زمینه های دفاع مقدس؛بدیهی است انسجام و ادغام مورد قبول و صحیح ادارات و سازمان های مربوطه و پشتیبانی کننده و هماهنگی نیروهای مسلح نقش اساسی را خواهند داشت.

**تمرکز صنایع نظامی و تهیه مایحتاج دفاع مقدس و انسجام امکانات تعمیراتی،پشتیبانی ، فنی، مهندسی ،رزمی،آموزشی،تحقیقاتی و نیز بسیج همه امکانات و ابزار در جهت اهداف مشخص از سوی فرمانده کل

**سعی در جهت استفاده هر چه بهتر از امکانات و نیروها و جلوگیری از به کار گرفتن امکانات مادی و معنوی در غیر موارد ضروری در همین راستا،حذف یا ادغام سازمان ها و تشکیلات تکراری و غیر ضروری

**تمرکز امور تبلیغی و فرهنگی نیروهای مسلح در تمامی زمینه ها

**استفاده درست و قاطع از قوانین دادگاه نظامی در زمان جنگ و تنبیه متخلف در هر رده با تشکیل دادگاه ویژه و انتصاب آقای رازینی به ریاست آن

**بهره برداری صحیح از کمک های مردمی در تمامی زمینه ها

**قوه مقننه و قضائیه و اجرایی موظفند تمامی امکانت و سیاست های خود را در جهت نیازهای جنگ به کار گیرند.

**میر حسین موسوی نخست وزیر به عنوان رئیس ستاد فرماندهی کل قوا و وزرای آن به عنوان معاونت ها

 

آقای منتظری نیز در تاریخ 16/3/67 از آقای هاشمی درخواست می کند که از ریاست مجلس که در 8/3/67 انتخاب شده کناره گیری و تمام وقت خویش را به جنگ اختصاص دهد.

و آقای هاشمی با توجه به جلسه مورخه 15/3/67 با امام و نظر وی مبنی بر ادامه جنگ تلاش ها را برای انسجام و تمرکز نیروها و امکانات جنگ به کار می بندد و در اولین گام اطلاع از موجودی امکانت و نیروها و همچنین موارد مورد نیاز برای سر و سامان دادن به امر جنگ می باشد و بر همین اساس از همه مسئولین کشوری و لشکری در زمینه اقتصادی،سیاسی،نظامی و ... تقاضای ارایه صورت وضعیت از موجودی و نیازمندی می نماید و زمینه نوشتن نامه ها و ارسال به جانشین فرماندهی کل قوا از این زمان آغاز می شود.

http://telegram.me/safeer59
http://Www.safeer.blogfa.com

 

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران :(2)

 

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

سقوط شلمچه و دژ و استحکامات افسانه ای آن

عراق بعد از تصرف موفقیت آمیز فاو اعلام کرده بود که در گام بعدی به سراغ شلمچه و تصرف آن خواهد رفت و بر همین اساس حفاظت از منطقه عملیاتی شلمچه در دستور کار فرماندهان ایران قرار گرفت ، هر چند در این زمان جبهه های جنگ به واسطه فصل تابستان و گرما از وجود بسیجی ها محروم و شاکله نیروهای سپاه را سربازان وظیفه تشکیل می داد و از سوی دیگر به واسطه گستردگی خطوط و محورهای عملیاتی سپاه که اینک به اعماق خاک عراق در کردستان نیز کشیده شده بود ؛ سپاه مجبور بود وظیفه پدافند از این مناطق تصرف شده را نیز به عهده بگیرد و همین امر باعث فقدان واحدها و یگان احتیاط برای موارد ضروری شده بود.

با این وجود سپاه  با توجه به دانستن زمان و مکان عملیات و هجوم بعدی عراق تمامی مقدورات و امکانات خود را در شلمچه مستقر نمود و فرماندهان از همه امکانات تخصصی و نیروی انسانی برای مقابله با هجوم عراق بهره بردند.

تقویت خطوط پدافندی  و رفع ایرادات و ضعف در خطوط عملیاتی شلمچه از جمله اقدامات فرماندهان بود و با انجام این  تدابیر عملیاتی و  حضور فرماندهان ارشد همه زمینه ها برای حفاظت از منطقه شلمچه فراهم شد .

 

محورهای عملیاتی عراق در خرداد 67 برای تصرف شلمچه

4 خرداد ماه 67 فرا رسید و توپخانه عراق با شدت خطوط و محورهای عملیاتی را می کوبید ، از عوامل شیمیایی نیز برای ناتوان نمودن رزمندگان و ایجاد رعب و وحشت استفاده نمود و سپاه گارد ریاست جمهوری و سپاه هفتم که اینک نقش پیشرو یگان های عملیاتی ارتش عراق بودند به تکیه بر تجهیزات پیشرفته به خصوص تانکها و هواپیماهای  پیشرفته علی رغم همه پیش بینی ها و تلاش ها ، شلمچه این دستاورد عملیات کربلای 5 که رزمندگان ایران طی زمستان 65 سانت به سانت آن را با رزم عاشورایی به تصرف خویش در آورده بودند ، گرما بیداد می کرد و لب های بچه بسیجی ها از تشنگی خشکیده بود و آبی برای سیراب نمودن آنها وجود نداشت ، ناهماهنگی و آتش شدید مانع رساندن تدارکات و پشتیبانی شده بود و بسیاری از رزمندگان از تشنگی روی زمین افتاده بودند .

و ایران ناباورانه شلمچه این دژ بارلو ، استحکامات شکست ناپذیر و حاصل زحمات هزارن شهید کربلای 5 را طی هشت ساعت از دست دادند ؛ گویی  اراده ای برای جنگیدن و مقابله با عراق و حفظ شلمچه وجود نداشت ؛

و شلمچه سقوط کرد و نیروها از طریق جاده شهید صفوی به روی جاده اهواز - خرمشهر برگشتند.......

به هم خوردن توازن قوا در جنگ عراق علیه ایران :(1)

چهار ماه نفس گیر و جهنمی

#تهدید #آمریکا : (ورود رسمی ایالات متحده به جنگ ایران و عراق)

با گسترش هدف قرار گرفتن کشتی ها و نفت کشها در خلیج فارس آمریکا در ابتدای  سال 1367  اعلام نمود هر کشوری از آمریکا درخواست اسکورت و تامین کشتی های خود در مقابل ایران را نماید حمایت می کنیم و وارد عمل می شویم ( تامین امنیت در خلیج فارس) و در پاسخ به هدف قرار گرفتن ناو ساموئل آمریکایی در 24 فروردین 67 بر اساس دستور ریگان مقابله به مثل در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفت.

#سقوط#فاو (#فاطمیه ) :

شهر فاو در جریان عملیات عظیم والفجر 8 و با در نظر گرفتن تمامی اصول جنگ به تصرف رزمندگان اسلام در آمده بود به مدت  28 ماه در اختیار ایران بود ، با انتقال نیروها و امکانات ایران به منطقه شمال غرب در ابتدای سال 1366 و تضعیف جبهه جنوب که با هدف انحراف دید ارتش عراق صورت گرفت باعث شد مناطق عملیاتی جنوب از کمترین امکانات و نیرو و پشتبانی برخوردار شود.

ارتش عراق که از سال 65 سازماندهی و آموزش نیروهای خویش را جدی گرفته با تشکیل یگان های عملیاتی در صدد بازپس گرفتن مناطق فاو،شلمچه،مجنون و ... از ایران افتاد و در اولین گام در 28 فروردین حملات خویش را با نام #رمضان #المبارک  در محور فاو از سه محور آغاز نمود.
شهر فاو عراق در بهمن 64 پس از تصرف توسط رزمندگان ایران فاطمیه نامیده شود

در این زمان استعداد نیروی ایران در خط 30 کیلومتری فاو  حداکثر به یک لشکر می رسید و با توجه به عدم حضور اکثر فرماندهان و نیروهای تهاجمی در فاو و حضور در شمالغرب کشور (والفجر 10) از کمترین پشتیبانی برخوردار بود ؛ ضمن این که سمینار فرماندهان در کرمانشاه 28/1/67 در حال برگزاری بود و کمترین توجه به جبهه های جنگ وجود داشت و حتی زمانی که احمد کاظمی فرمانده لشکر 8 نجف اشرف به فرماندهان هشدار آغاز حملات را داد جدی گرفته نشد و زمانی که متوجه وخامت اوضاع می شوند که کار از کار گذشته بود و برای ممانعت از دست دادن فاو درخواست هایی را از سران کشور می کنند که مورد موافقت قرار نمی گیرد شامل :

***پیگیری محسن رضایی برای قطع برنامه عادی تلویزیون و درخواست کمک و حضور در جبهه

***درخواست بمباران دشمن توسط هوانیروز که دیر به نتیجه می رسد

***درخواست فرماندهان از محسن رضایی برای زدن موشک به بغداد در روز تولد صدام و مخالفت با آن به دلیل :

**تعداد کم موشک ها

**شروع جنگ شهرها

**تحریک صدام

برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی ، فصل گرمای تابستان و همچنین ماه مبارک رمضان باعث شده بود تا ما شاهد حضور کمترین میزان بسیجی در جبهه ها باشیم و عمده قوای ما سربازان وظیفه بود و عراق با اطلاع از این وضعیت با تکیه بر سپاه گارد ریاست جمهوری و سپاه هفتم و تکیه بر مجهزترین سلاح های روز و به خصوص عوامل شیمیایی کشنده حملات خویش را آغاز نماید.

امام به مسئولان دستور می دهد که  هر چه سپاه نیاز دارد مثل کربلای 5 در اختیارش بگذارید ، اما فرمانده سپاه فاو را از دست رفته می داند و کمک ها را دیر می داند.

عملیات رمضان المبارک عراق در فروردین 67 از سه محور برای تصرف فاو صورت پذیرفت

عملیات با بمباران موشکی ، توپخانه ، شیمیایی گسترده و هوایی صورت می پذیرد و از بمباران هوایی برای انهدام پل های عقبه از جمله پل های اروند و آبادان استفاده شد و از گازهای شیمیایی سیانور در خط اول و از عامل خردل برای از کار انداختن توپخانه و ادوات ایران استفاده می شود به نوعی که در همان ساعات اولیه سیل مجروحین به سمت بیمارستان امام سجاد ع واقع در شهر فاو سرازیر می شود و ساعاتی بعد به دلیل عدم توانایی پذیرش به سمت ابادان و خرمشهر فرستاده می شوند و در همین زمان پل بعثت تنها راه اتصال خشکی فاو و جزیره آبادان توسط هواپیماهای عراق غیر قابل استفاده می شود در حالی که یک تریلی مهمات روی آن در حال انفجار بود.

هجوم ارتش بعثی  از سه محور ام القصر ، جاده استراتژیک و جاده البحار صورت گرفت و طی 36 ساعت فاو در عصر 29/1/1367 سقوط کرده و بزرگترین  شوک عراق به ایران طی جنگ به ایران وارد می شود و بعد هفت سال روند جنگ با بر هم خوردن توازن نظامی عوض شده و به ضرر ما می شود.

 

در حقیقت سقوط فاو شوک عجیب به ایران وعراق بوده و آثار متفاوتی را ایجاد کرد در ایران سبب از دست دادن برگ برنده نظامی که می توانست در مذاکرات سیاسیون استفاده شود و مهمتر از آن سبب از دست رفتن اعتماد به نفس در فرماندهان و سربازان و رزمندگان ایران شده بود.

اما پیروزی در فاو سبب ایجاد اعتماد به نفس و انگیزه برای بازپس گیری در سایر جبهه ها شد اما عراق در این مقطع به تنهایی نمی توانست موفقیت داشته باشد که همانا همکاری اطلاعاتی آمریکا با عراق و گسترش جنگ به خلیج فارس و مبارزه دریایی با ایران بود و ما در همین روز شاهد حمله همزمان آمریکایی ها به سکوهای نصر و سلمان به تلافی برخورد ناو ساموئل به مین ( 24/1/67 )  هستیم که شائبه هماهنگی عملیات آمریکایی ها و عراقی ها در فاو را ایجاد کرده است.

 

صدام بعد از تصرف فاو کشتی شکسته ای را به مثابه ایران شکست خورده در آنسوی فاو بنا کرد

دیدگاه های فرماندهان سپاه تا قبل از سقوط فاو بر دو محور زیر استوار بود :

***عراق از لاک دفاعی بیرون نمی آید و قدرت تهاجمی ندارد

***با وجود نیروهای دفاعی ما نمی تواند کلاً فاو را بگیرد

دید گاه هاشمی رفسنجانی  بعد از سقوط فاو :

***از این پس زمان به نفع ما نخواهد بود

بعد از سقوط فاو محسن رضایی در جلسه فرماندهان سپاه عنوان می کند  :

.... سقوط فاو شاید برای ما خیر و برکت باشد و تحلیل می کند جنگ ما دو نوع می تواند باشد :

***عاشورایی مثل امام حسین ع

***مثل عصر پیامبر ص و صدر اسلام که با امکانات و تجهیزات همراه بود و ما باید اینگونه بجنگیم و در صدد تهیه امکانات و تجهیزات برای دامه جنگ باشیم

این بحث سه ماه قبل از بحث درخواست تجهیزات و  نوشتن  نامه ها به آقای هاشمی رفسنجانی  بود و به این نتیجه می رسد که ادامه روند کنونی و جنگیدن به شیوه گذشته فایده ای ندارد و باید به سمت افزایش کمی و کیفی نظامی باشیم.

قشن در آتش :


راوی :نجف زراعت پیشه

شب هفتم تیر66 قرار بود که تپه 2 از ارتفاعات قشن توسط گردان فتح به فرماندهی برادران اسلامی و راد فتح شود برادر یدالله مواساتی در این زمان برای حج تمتع و همچنین گذراندن دوره فرماندهی و ستاد دافوس به تهران رفته بود. تا قبل از آن چندین بار برای تصرف ارتفاعات اقدام نموده بودند اما موفقیت آمیز نبود ، گردان فجر برای بار هفتم و گردان فتح بار هشتم به تپه زدند ودقیقاً شب شهادت امام رضا ع بود که گردان فتح وارد عمل شد ، بعد نماز مغرب بود که دعای توسل خواندیم ومتوسل شدیم به امام هشتم ع.

 

نیروها مجهز شده و ساعت دو نیمه شب برای رفتن به عملیات ، آماده شدیم دو گروهان که یکی به فرماندهی حاج نعمت و جعفر عاکف و دیگری به مسئولیت برادران رزمه و نجف زراعت پیشه بود
برخی عزیزان با توجه به دفعات مکرر که گردان ها به خط فوق زده و به دلایل متعدد نتوانسته بودند موفق شوند و پیشنهاد داده بودند که عملیات یک شب به تعویق افتاده تا شناسایی کاملی صورت گیرد آخه گفته بودند که میدان مینی وجود نداره و به راحتی قابل تصرفه و در ضمن این تپه چنان بر شهر ماووت مسلط بود که می توانست نتایج عملیات و خود شهر را تهدید نماید.
در همین اساس قرارگاه موافقت کرده و نیروها درون سنگرها به استراحت پرداختند و فردا عصر چند تن از نیروها شامل برادران قره غانی ، جعفر عاکف ، علی رضا نمدساز ، ابراهیم آهویی ، نوشاد آبداری و... به همراه نیروی اطلاعات و عملیات لشکر به شناسایی منطقه پرداختند که در برگشت در اثر آتش شدید و انفجار خمپاره برادران قره غانی و عاکف به شهادت رسیدند .
نیروها آماده عملیات در شب بعد یعنی 8 تیر 66 شدند ، با توجه به سختی عملیات که تپه کوچکی بود و تمرکز تسلیحات روی آن و از سوی دیگر دفعات زیاد هجوم نیروهای ما سبب هوشیاری و حساسیت نیروها روی تپه شده بود و برای فتح آن نمی شد ریسک کرد لذا با توجه با آتش شدید و کوهستانی بودن منطقه نیاز به نیروهای زبده و مطمئن بودیم که مبادا در هنگامه نبرد کپ کرده و سبب عدم رسیدن به قله شوند بر همین اساس گروهان ها را از 70_80نفره به حدود 17_18 نفر کاهش داده و افراد عملیاتی و مقاوم و مصمم را انتخاب و آماده ورود به منطقه شدیم
ساعت ده شب به سمت تپه یک با لندکروز ها به راه افتادیم در نزدیکی تپه با توجه به آتش شدید دشمن پیاده و در کنار خاکریز و تپه پناه گرفتیم

 


نیروها از سه جناح به طرف تپه دو به حرکت در آمدند گروهان حاج نعمت از مسیر میانی و مستقیم ، تیم اطلاعات و عملیات به فرماندهی حسین عرب و عبدالصاحب غلامی از جناح چپ و گروهان ما از جناح راست و در یال تپه قشن که تا کنون امتحان نشده و برای اولین بار بود که از این ناحیه به به سمت دشمن می رفتیم.
در کنار ما میدان مین و پرتگاهی بود که در صورت سقوط کشنده بود اما ما اطلاعی نداشتیم و تاریکی هوا نیز مانع دید زدن ما بود ، من در ابتدای ستون گروهان برادران مرتضی بهروز و علیرضا نمدساز هم پیش روی من بودند و برادر حاتم رزمه و بیسیم چی ها در عقب بودند
با تلاش تخریب چی که برادر بهروز بود تا نزدیکی های دشمن به پیش رفتیم و با عدم مشاهده مین در مسیر با پیشنهاد مرتضی که می گفت : بیا بدون کاوش زمین سریع از میدان گذشته و معطل مین یابی نشویم موافقت نکردم.
در یک لحظه متوجه صحبتی شدم که به من نگفته بودند ظاهراً قرار بود قبل از شکستن خط تپه دو توسط کاتیوشا و ادوات لشکر و دوشکای جمعه پاریابی روی تپه یک به شدت زیر آتش قرار گرفته شود ، در یک لحظه تپه کوچک .نیروهای خودی و دشمن و ضریب خطا در ذهنم رژه رفت و مطمئن شدم با این کار قبل از رسیدن به بالای تپه و قله توسط آتش خودی نابود می شویم ؛ بلافاصله نیروها را متوقف کرده و به عقب ستون نزد برادرم رزمه رفته و با توضیح مطلب و تلفات احتمالی آتش ادوات خودی روی سرمان خواستار کنسل نمودن آتش پشتیبانی خودی شدم که با تلاش زیاد و تماس با گردان و لشکر محقق شد.
در ساعت دو بامداد نهم تیر ماه و با رعایت غافلگیری کامل سرانجام به بالای تپه رسیده و در میان سنگر های دشمن روی تپه ریخته و توانستیم تپه دو را به تصرف در بیاوریم اما فضای کوچک بالای تپه ، انفجارات زیاد ناشی از پرتاب نارنجک ها و بعد از آن خمپاره ها و پلامین های دشمن و تاریکی هوا سبب شد بهترین دوستان ما و السابقون جنگ در این عملیات به شهادت برسند .
در روی تپه کوچک 2 قشن غوغایی به پا بود تصور کنید فضای کوچک و محدود که بوسیله سنگرهای تیربار و کمین های متعدد احاطه شده و رگبار گلوله ها و انفجار نارنجکها بود که سطح تپه را فرا گرفته بود و دود و گاز آن تمام فضا را در بر گرفته بود و این را هم بگویم چون از مسیر جدید در حاشیه راست و در خلاف موارد قبل در خط دشمن نفوذ کرده بودیم دشمن کاملا غافلگیر شده بود و بسیاری از آنها در خواب و در سنگرهای اجتماعی خویش کشته شدند اما محدود بودن منطقه سبب اصابت ترکش نارنجک های دستی شده بود حالا در نظر بگیرید اگر آتش پشتیبانی لشکر خط آتش تهیه و پشتیبانی می ریخت تلفات را حدس بزنید.
صادقانه بگویم به دلیل نامشخص بودن هدف بعدی عملیات که آیا رفتن به سمت تپه صخره ای بود یا ماندن در روی تپه دو و پدافند کردن ، لحظاتی مردد و سردرگم بودیم که بلافاصله دستور استقرار داده و مقابله با دشمن که حدود 17_18متر عقب از از خط خودی پشت یک دیوار سنگ چینی به دفاع از خویش می پرداختند شدیم.

 

لحظاتی قبل از عزیمت به سمت ارتفاعات قشن برای عملیات

دلیل درنگ و تامل من در روی تپه به این دلیل بود که بیسیم چی ها به دنبال فرمانده گروهان برادر رزمه رفته و در جریان انفجار نارنجک و ادوات دشمن و پلاتین ابتدا ابوالقاسم پریسوز و بعد از آن کمال جعفرنیا ترکش خورده که ابوالقاسم در دم به شهادت رسیده و کمال ده روز بعد در بیمارستان کاشانی اصفهان به شهادت رسیدند و در ادامه نیز برادر رزمه مجروح و به عقب می رود و من برای تماس با عقبه نیاز به بیسیم داشتم که با رسیدن حاج نعمت و بیسیم چی اش توانستم ارتباط برقرار نمایم.
زمانیکه ما به بالای تپه رسیدیم و درگیری آغاز شد و نیروهای کمین دشمن که در بین راه مستقر بودند وقتی شکستن خط را دیدند به عقب برگشتند ، نیروهای گروهان امام علی ع در جناح وسط و تیم طرح و عملیات در حاشیه چپ نیز سریع به سمت بالا آمدند اما مین های پراکنده ضد نفر بین تخته سنگ ها سبب تلفات زیادی شد و تعداد زیادی از بچه ها در میدان مین گرفتار شدند.
نیروها با آتش ادوات دشمن در روی تپه تصرف شده یک به یک روی زمین می افتادند و انفجارات متعدد در درون سنگرها سبب وارد آمدن تلفات زیادی شد ، در همین زمان ترکشی در گلوی ما جا خوش نمود که با چفیه گلوی خویش را بستم ، بالا آمدن خون در گلویم به شدت آزارم می داد ، برادر صدرالله قدری گوشه افتاده و داد می زد ، در تاریکی با چفیه ران او را خواستم ببندم ، گفت : نجف بالاتر ، کمی بالاتر ، اما.... و دیگر طاقت نیاوردم و چون نیروها را باید سرپرستی می کردم به محسن زحمتکش گفتم که زخم صدرالله را ببندد که لحظاتی بعد به شهادت رسید.
در این لحظات ترکش دیگری انگشت دو دست چپ را در بر گرفت که درد شدیدی تمام وجودم را فرا گرفت ظاهراً عصب انگشت هام از کار افتاره بود اما نمی شد منطقه را ترک کرد ؛ کمی نیرو و حساسیت منطقه و شهدای زیاد مانع آوردن فکر عقب نشینی در مخیله مان می شد . در این زمان که برادر دانایی و نیروهایش به بالای تپه رسیده بودن با بیسیم آنها با حالت رمز از فرماندهی گردان ضمن تشریح وضعیت خواستار جایگزینی نیرو برای حفظ دستاوردهای به دست آمده و حفظ تپه شدم که جواب قطعی ندادند و سعی می کردند به ما روحیه دهند اما در این زمان نعمت الله با عصبانیت بیسیم را از دستم گرفت و گفت : با این ها باید جور دیگری صحبت نمود و با حالت کشف اوضاع را بیان و تهدید به تخلیه منطقه نمود.
از خستگی به فردی که کنارم خوابیده و دراز کش بود تکیه داده بودم ، در این زمان فرزاد درویشی گفت : آقا نجف این فرشاد است ؟ به عقب برگشتم دیدم که متوجه شدم به بدن برادر عزیزم فرشاد درویشی تکیه داده ام با دست روی سینه وی چند بار تکان دادم و گفتم : فرشاد فرشاد اما انگار ساعتها بود که خوابیده بود و به شهادت رسیده بود ، گفتم : فرزادجان فرشاد تمام کرده.
واقعا نفهمیدیم چه اتفاقاتی اطراف ما دارد اتفاق می افتد دوستان یک به یک دارند می روند.......
همانطور که گفتم حالیم نبود چه اتفاقی در حال رخ دادن است یک یک دوستان و عزیزان به شهادت رسیده و یا زخمی می شدند علی رضا نمد ساز، عبدالصاحب غلامی ، ایمان امینی ، ابوالقاسم پریسوز، فرشاددرویشی و ........ و منطقه تپه دو در حال خالی شدن از نیروها بود و بیم پاتک عراق و از دست رفتن تپه.
سحرگاهان داشت جای خویش را به روشنایی روز می داد و در روبرو نیروهای عراقی بودند که به شدت مقاومت می کردند و نبود پشتیبانی چه از حیث نیرو و چه امکانات تدارکاتی و تسلیحاتی.
محسن اکبری در این لحظات سخت پا به پای ما در تمامی صحنه ها حضور داشت و به جرات می توانم بگویم قوت قلبی برای ما در آن لحظات سخت بود . نزدیکی های صبح بود که فرمانده گردان ایذه به سمت تپه دو آمد تا با ملاحظه و شناسایی منطقه نیروهایش را برای جایگزین شدن بیاورد . من به همراه محسن اکبری و فرمانده گردان ایذه به طرف دیدگاه در بالای تپه رفته تا از آن جا با توجیه منطقه برای ایشان نیروهایش را به منطقه بیاورد .
عراقی ها دور تا دور تپه را کانال سرتاسری به عمق هشتاد سانت کنده و برای تردد استفاده می کردند ، درون کانال و اطراف آن مملو از جنازه های تکاور عراقی با لباس پلنگی سبز جنگلی بود که طبق برآورد بعدی تعداد آنها به 280 نفر رسیده بود ، به سرعت به سمت بالای تپه به حرکت در آمدیم دقیقاً بالای کانال بود که انفجاری شدید کنار ما رخ داد و من مثل ستونی که هیچگونه اختیاری نداشتم و به داخل کانال افتادم ، ترکشها به کمر ، شکم خورده و ظاهراً کلیه،کبد و دیافراگم را آش و لاش کرده بود و دیگر چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم.
دقایقی بعد بهوش آمدم در کانال میان اجساد تکاورهای دشمن افتاده بودم و لباس من هم شبیه آنها و شلوار کردی سبز بود ، در همین زمان دیدم فردی درون کانال پرید به سختی رویم را برگرداندم و مشاهده نمودم دوستم نادر فرح بخش در حال دید زدن موقعیت دشمن می باشد ، صدایش زدم ، بالای سرم آمد ، در حالت ناتوانی جسمی که صدایم به زور در می آمد گفتم : نادر مرا نمی توانی به عقب ببری ؟ نادر گفت : نجف اشهدت را بخوان ، یعنی کارت تمومه و با این اوضاع اصلاً انتظار کمک نداشته باش و من دوباره بیهوش شدم .
مکانی که افتاده بودم بین نیروهای خودی و دشمن بود و کسی نمی توانست پیش من بیاید و من مثل سیبل از سوی دو طرف هدف قرار گرفته بودم ؛ بعد از نیم ساعت به هوش آمده و سرم را از کانال بیرون آوردم و انفجاری از پلامین یا آرپی جی سبب شد خون تمام صورتم را فرا بگیرد دیدم تابلو شده و الان دومین انفجار رخ می دهد به سختی خود را از درون کانال بیرون کشیده و دمر روی یال تپه افتادم ؛ در همین زمان گلوله های رسام مثل نقل و نبات پیرامون من به زمین می خورد و علی رغم شناختن من توسط مجید مرادی کسی نمی توانست به کمک من بیاید .
در همین زمان دیدم پشتم در حال سوختن است ظاهراً تیر رسام به شلوار کردی اصابت و آتش گرفته بود ، کار را تمام شده می دیدم با ناامیدی با دست چپ سعی نمودم خاک برداشته و بر آن بپاشم اما مگر روی تپه خاک پیدا می شد یا اگر هم بود من نای برداشتن و ریختن بر آتش نداشتم و از آن مهم تر مگر با این خاک می شد آتش در حال زبانه کشیدن را خاموش کرد ، فکری به خاطرم رسید مثل حرفه نمد مالی که سال های نوجوانی انجام می دادم به صورت نمدی خود را از روی تپه به سمت پایین قل داده و زمانی که به نزدیکی نیروهای خودی رسیدم بیهوش شدم.
به هوش که آمدم خود را در بغل محسن اکبری دیدم که من را برای حفاظت از انفجارها کنار تخته سنگ برگی گذاشت و بیهوشی مجدد تا این که توسط برادر عزیزم پازند به بهداری و زیر آتش منتقل شدم.
بالاخره با شجاعت عزیزان تپه حفظ شد و با انتقال مجروحین با شجاعت مثال زدنی برخی عزیزان نظیر برادران اسماعیل آژ ، یدالله پازند ، شگرالله صادقی و ......به عقب منتقل شده و ظاهراً ساعت چهارده نیروهای گردان حمزه شهرستان ایذه جایگزین باقیمانده نیروهای گردان فتح شده و در ادامه نیز در تاریخ 10 تیر 66 نیروهای لشکر 10 سیدالشهدا ع کرج با هجوم به تپه صخره ای سه زنجیره تصرف ارتفاعات قشن را تکمیل نموده و چندی بعد نیز نیروهای گردانها جهت پدافند از مناطق تصرف شده در آن جا حضور پیدا کردند و تهدید نظامی شهر ماووت از سوی دشمن کاملاً رفع شد.

#نصر4
#قشن

@safeer59

Www.safeer.blogfa.com