◄اسماعیل آژ
بعد از عملیات نصر۴ در تیرماه 1366 در منطقه ارتفاعات قشن مشرف به شهر ماووت عراق مدتی به دنبال یافتن پیکر شهدا و انتقال به عقبه بودیم و پس از پیدا کردن تعدای از شهدا کوله‌پشتی شهید فرامرز نوریان را از تعاونی یگان تحویل گرفتیم و جهت برگشتن به شهرستان بهبهان سوار یک مینی‌بوس شخصی شدیم. نیروی دژبانی خروجی شهر بانه برای بازرسی داخل مینی‌بوس آمد و بعد از جستجوی وسایل شخصی و کیف‌های مسافرین در کوله‌پشتی شهید نوریان نوار کاستی را دید گفت: این چه نواری است؟! حبیب‌الله طیبی که شوخ‌طبعی او در آن موقع گل کرده بود گفت: نوار شاد ترانه است!


مینی‌بوس دستگاه پخش نداشت، نیروهای دژبانی ماشین را نگه داشتند تا وسیله نقلیه عبور کند و نوار را از روی ضبط آن چک کنند، از طرفی حبیب‌الله هم کوتاه نمی‌آمد و بیشتر سربه‌سر آنها می‌گذاشت و شک آنها را به ما بیشتر می‌کرد. ده‌دقیقه‌ای گذشت و هیچ ماشینی رد نشد. با صدای اعتراض مسافرین و راننده نیروهای دژبان مینی‌بوس را، راهی کردند و ما را نگه داشتند. با رفتن ماشین، ما حرف‌های تندی به دژبان زدیم، هر چه ماشاالله مصدر می‌خواست ما را آرام کند ما کوتاه نیامدیم. دست‌آخر هم کار به جای باریک کشید و آنها ما را سوار یک جیب نظامی کردند و به مکان نامعلومی برای بازپرسی و چک کردن نوار منتقل کردند.


وقتی رسیدیم و نوار را چک کردند صدای صوت قرآن عبدالباسط که بلند شد ما بیشتر معترض شدیم که چرا ما را به خاطر یک نوار قرآن نگه داشته‌اید! با آنها مشغول بحث کردن بودیم که صدای اذان ظهر بلند شد، خواستیم بخوانیم، یکی از مأمورین که از رفتار ما بسیار ناراحت بود با تعجب و عصبانیت گفت: مگر شما نماز هم می‌خوانید و اصلاً می‌دانید قبله کدام طرف است؟! خلاصه با وساطت برادر مصدر و بعد از کلی جر و بحث ما را رها کردند و به سمت بهبهان راه افتادیم.


#عملیات_نصر4
#ارتفاعات_قشن_ماووت
#نوار_ترانه
#اسماعیل_آژ
http://telegram.me/safeer59