روزهای تکرار نشدنی


حاج کاظم فرامرزی

اسمش خسروان بود...
راننده ی من در روزهای جنگ 😊تیپ 201 ضدزره ائمه ع
بارها بهش گفته بودم ..اگه خبر شهادت یا زخمی شدنت رو بشنوم ؛حسابی ازت میخندم 😊
تا اینکه در عملیات کربلای پنج زخمی شد و اتفاقا خودم رفتم بالای سرش...
و به قولم عمل کردم و با خنده احوالش رو پرسیدم ...😊
کارمند شرکت نفت بود....
سابقه اش در جنگ بیشتر از من بود..
البته حضورش فقط در عملیات ها بود...
و با تموم شدن عملیات خسروان هم غیبش میزد..
از هر حربه ای برای گرفتن پایان ماموریت استفاده میکرد...
بعد از عملیات بدر که مانع از رفتن اش شدم از یه حربه عجیب استفاده کرد..که بماند....😉
من هم ناچارا برای حفظ آبرو بهش پایانی دادم..📩
تا اینکه قبل از عملیات والفجر هشت. دوباره برگشت...
آدم عجیبی بود..
به قول امروزی ها اُپِن ...😊
و به قول دیروزی ها کمی دریده ...😊


فرستادمش سنگر بیژن کنگری ...
فردی که نماز شبش نمیگذشت و تمام مستحباتش بجا بود...
هنوز مدتی از همسنگری شون نگذشته بود که
یه شب دیدم بیژن کنگری با داد و فریاد وارد سنگرِ فرماندهی شد و ابراز نارضایتی شدید از معاشرت و همسنگری با خسروان گله ها کرد...!!!😊
کنگری میگفت: قطعا اگر ما در جنگ عدم فتح داریم... یه علتش خسروان است....😠
خلاصه قانع اش کردم که مدارا کند.
طبیعی بود ...
بیژن اهل تهجد بود ..
شبا که برای نماز بیدار میشد..
خسروان داد می زده ..
برادر ما میخواهیم بخوابیم 🤒
اگر ریا کاری نیست برو بیرون نماز بخوان
مثل مولا علی....
اگر نه در سنگر مزاحم خواب ما نشو. ..😴
خلاصه گذشت تا عملیات والفجر هشت شد...
شب دوم عملیات؛
ما می بایستی خودمون رو با خودروی جیپ ،به منطقه ای در انتهای اروند رود میرساندیم...
تا شبانه بوسیله هاورکراف ما رو به فاو ،
انتقال دهند..
سر شب راه افتادیم...
از نخلستان های آبادان در دل تاریکی شب و با چراغ های خاموشِ جیپ حرکت کردیم..
توی تاریکی مطلق، بین راه
ماشین خراب شد 😱
همه معادلات ما بهم خورد...
از رفتن و رسیدن به سر قرار نا امید شده بودیم
به یکباره خسروان ادعایی کرد😳
گفت نگران نباشید ...☝️
من الان ماشین رو تعمیر میکنم...😏
ناگفته نماند که اهل امور فنی بود ...
جعبه آچار را برداشت و یه راست رفت زیر ماشین...
کاملا حرفه ای و سریع دیفرانسیل ماشین رو باز کرد و تعمیر و دوباره سرجاش گذاشت...
یه مرتبه گفت:
ماشین تعمیر شد..
حرکت کنیم.😊
ما هم متعجب و متحیر از کاری که کرده بود.😳
خلاصه راه افتادیم و
به موقع هم تونستیم سر قرار برسیم...
صبح در فاو بودیم ....
و به لطف خسروان 😊 در عملیات هم شرکت کردیم...
نزدیکی های ظهر بود که خسروان و کنگری رو دیدم که گوشه ای ایستاده و طبق معمول مشغول صحبت و بگومگو بودند...
از بیژن اصرار....
از خسروان امتناع.....
وقتی قضیه رو جویا شدم...🤔
بنظرتون چه میگفتند...... !!!؟؟؟
بیژن به خسروان اصرار میکرد که تو رو جون هر کی دوست داری بیا و قبول کن که
همه ی ثواب های نماز شب هایم برای تو....
وثواب تعمیر ماشین..
در دل تاریکی شب..
و جا نماندن ما از عملیات برای من......😶😶
و خسروان زیر بار نمیرفت که نمیرفت 😂
میگفت:
ثواب نماز شب های تو رو چیکارش کنم آخه
یه چیزی بگو که بدرد دنیایم بخوره😂
ببینید من در جنگ با کی ها سر میکردم🤔
#کاظم_فرامرزی
#تیپ_201_ضدزره_ائمه
#فرهنگ_جبهه

https://t.me/safeer59

نکات ایمنی

حاج علی حمیدی نیا
در جنگ رعایت ملاحظات ایمنی لازم الاجرا می باشد و غفلت از آن می تواند برای فرد خاطی و همچنین سایر نیروها دردسر ایجاد نموده و با هوشیاری دشمن سبب تلفات و خسارات شود. در عملیات کربلای1 که گردان سیدالشهدا ع تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در خط فیروز آباد مهران ماموریت پدافندی داشتند بحث ساخت و استحکام سنگر در اولویت نیروها بوده و حتی حرکت درون خاکریز دو جداره نیز زیر دید نظارت فرماندهان گردان و گروهان و دسته قرار داشت و کسی بدون کلاه آهنی حق تردد در خط را نداشته و این ترددها هم می بایست تنها برای کارهای ضروری صورت گیرد .

خاکریز


با فرا رسیدن موعد تعویض نیروها قرار شد گردان تازه نفس از نیروهای جدید تازه به تیپ پیوسته جایگزین نیروها شود ، عصر روزی که قرار بود فردا تعویض نیرو صورت پذیرد فردی که در طرفین فانوسقه وی قطب نما و و کلت بسته بود از دور نمایان شد ، من و احمد رشادی درب سنگرتدارکات که ابتدای خاکریز قرار داشت نشسته بودیم ؛ این موضع درست نزدیک یک سه راهی بود که اسمش راگذاشته بودیم "سه راهی باغک شصتی" زیرا زیاد به دلیل این که دروازه ورودی به خط پدافندی بود با هر تحرکی بلافاصله آماج خمپاره شصت های دشمن قرار می گرفت. فرد مزبور که به نظر می رسید از فرماندهان می باشد جهت کسب اطلاعات و ملاحظه خط پدافندی حضور یافته بود اما بدون مراجعه به فرماندهی محور یا گردان جهت همراهی و توجیه ابتدایی از روی نقشه و بعد میدانی بدون مقدمه و سوالی از خاکریز بالا رفته و در حالی که با دست خویش به انتهای منطقه روبرو می نگریست از من و حاج کمال که خود را به سرعت به جمع ما رسانده بود پرسید : عراق کجاست ؟ کدوم طرفه؟


حاج کمال که به اهمیت منطقه آگاهی کامل داشت بلافاصله از خاکریز بالا رفته و با گرفتن دست وی او را از خاکریز پایین آورده و با یادآوری ملاحظات امنیتی همراه وی به سرعت به سمت سنگر فرماندهی روانه شد اما عراق که متوجه تحرکاتی در خط ما شده بود شروع به کوبیده خط با قبضه های خمپاره شصت نمود که در صورتی که بچه ها به روال همیشگی به سمت سنگرها روانه نمی شدند می توانست باعث بروز فاجعه شود. به دلیل رعایت مسائل ایمنی در این ماموریت گردان ما تنها چند مجروح متحمل شد اما گردان بعدی علی رغم آماده بودن استحکامات و عدم نیاز به ایجاد سنگرهای جدید به دلیل بی مبالاتی در تردد در خط و عدم رعایت این ملاحظات چندین شهید و تعداد زیادی زخمی داده و منجر به تعویض زود هنگام گردیدند.
#رعایت_نظم_مقررات
#اصول_جنگ
#حفاظت_اطلاعات
https://t.me/safeer59

جزوه درس : آشنایی با دفاع مقدس نگاهی منطقی و مستدل به سوالات و شبهات وارده بر آن

جزوه درس آشنایی با دفاع مقدس

جزوه درس : آشنایی با دفاع مقدس نگاهی منطقی و مستدل به سوالات و شبهات وارده بر آن