◄حسین کرم نسب
سال 1361 به همراه ایرج عبداللهی پس از اتمام مأموریتمان در گروهان جنگهای نامنظم شهید چمران تیپ المهدی شیراز، متوجه شدیم عملیات آزادسازی خرمشهر به زودی آغاز میشود. سریع خودمان را به گردان صف در سپنتا اهواز رساندیم و با بقیه نیروها بهطرف منطقه عملیاتی خرمشهر حرکت کردیم.
ساعتی پس از حرکت در مسیر جاده اهواز به خرمشهر ماشینها ما را کنار ایستگاه صلواتی پیاده کردند و پس از خوردن آب و شربت و استراحت کوتاهی بهصورت پیاده بهطرف خرمشهر ادامه مسیر دادیم، من همانجا قمقمه آبم را پر از شربت آبلیمو کردم. بعد از یک پیادهروی طولانی شب به خاکریزهای تازه احداث شده در نزدیک خرمشهر رسیدیم. پس از استراحت کوتاهی فرماندهان ما را بیدار کردند و بهصورت ستون یکنفره بهطرف دشمن حرکت کردیم پس از عبور از ميدان مين و رسيدن به خاکریز دشمن با صدای اللهاکبر و تیراندازی، درگیریها آغاز شد.
طبق دستور فرماندهان قرار شد نیروها پس از عبور از خاکریز از سمت چپ به دشمن هجوم برده و سنگرها را پاکسازی کنیم. اما تعدادی از ما بهاشتباه از مسیر سمت راست رفتیم و ناخواسته پشت سر دشمن در شیاری به کمین نشستیم. غافلگیری نیروهای دشمن در همان ابتدا کاملا مشخص بود. ساعتی گذشت و ما بدون تکلیف منتظر دستور فرماندهی بودیم، همان زمان یک ماشین سنگین نظامی در فاصله کم بهطرف ما میآمد، بچهها از من خواستند با آر.پی.جی آن را هدف قرار دهم.
اما هوا تاریک بود و نمیتوانستم تشخیص دهم این ماشین خودی است یا دشمن! با شلیک منورهای خوشهای توسط هواپیماهای دشمن همهجا روشن شد و متوجه شدم ماشین خودی نیست و آن را هدف قرار دادم، پس از پیشروی مجدد همزمان مشغول پاکسازی سنگرها شدیم. در آن منطقه هر ۱۵ متری یک تانک زرهپوش و یک نفربر قرار داشت و مشخص بود عراق با تجهیزات تا دندان مسلح براي جلوگیری از آزادسازی خرمشهر وارد كارزار این عملیات شده است. همان شب با شجاعت نیروها، توانستیم تمام آن ادوات و تجهیزات را، سالم به غنیمت بگیریم
صدای فتح اللهاکبر نیروهای خودی كه از پشت سرمان میآمد تازه فهميديم در چه شرايط سخت و خطرناکی قرار گرفتهایم، از پشت سر نیروهای خودی و از روبهرو نیروهای دشمن به ما شلیک میکردند. برای برونرفت از این وضعیت خطرناک هر طور بود خودمان را به خط خودی نزدیک کردیم و با داد و فریاد و هر شيوهاي که بود توانستیم آنها را متوجه خودمان کرده و جان سالم بدر بریم و بعد از پيوستن به بقيه نیروها به سمت پل خرمشهر كه هدف اصلي ما بود حرکت کردیم.
نماز صبح را در حرکت خواندیم در ادامه پیشروی به روستای رسیدیم که عراقیها عکسهای صدام را به تمام دیوارهای منازل نصب کرده بودند ساعتی در آنجا ماندیم و بعد از پاکسازی عکسهای صدام و بیرون راندن نیروهای دشمن که هنوز در روستا مستقر بودند به طرف پُل خرمشهر رفتیم. به دلیل پیادهروی طولانی دهانم پر از خاک شده بود و به شدت احساس تشنگی میکردم. یاد قمقمه و شربت آبليمويی افتادم که روز قبل آن را پر کرده بودم. خواستم از آن بخورم که دیدم شربت آبلیمو قمقمه را سياه كرده و بوی بسیار بدی میدهد! مجبور شدم آن را دور انداختم......

چند دقیقه بعد با صداي انفجاري شدید خمپارهای که در نزدیک ما اصابت کرد روی زمین درازکش شدم، اما ایرج عبدالهی که در کنار من بود از ناحیه پا به شدت مجروح شد و بهسختی او را به عقب منتقل كرديم. فاصله ما تنها چند كیلومتر به شهر بود و فشار حملات روی ما بیشتر میشد چرا که دشمن میدانست هدف ما تصرف پل است و رسیدن به آن، يعني فتح كامل خرمشهر!
با وجود خستگی و بیخوابی چند روز گذشته ساعت ۱۱ صبح بچههای گردان ما به پُل رسیدند و بقيه هم ساعتي بعد به ما ملحق شدند. اما دشمن براي جلوگيري از عبور نیروهای ما، پُل را منفجر كرده بود تا بتواند زمان بیشتری از ما بگیرد و ما را زمینگیر کند. پیشروی ما ادامه داشت و ما هر طور بود توانستیم زیر آتش وارد منطقه گمرک شویم پس از درگیریهای شدید در سولههای گمرک، توانستیم با گرفتن تلفات زیاد و گرفتن تعداد زیادی اسیر منطقه گمرک را آزاد کنیم.
در ادامه پیشروی به میدانی رسیدیم که عراقیها تعدادی ماشین و تیرآهن را برای جلوگیری از فرود چتربازان ما، بهصورت عمودی رو به آسمان نگه داشتند بودند در آن کارزار ديدن چنين صحنه و چيدماني واقعا خندهدار بود.
به دلیل وسعت شهر هنوز نیروهای متجاوز عراقی در بسیاری از قسمتهای خرمشهر پنهان بودند و در خیلی از مناطق روی ما تسلط داشتند و با ریختن انواع گلوله تلاش میکردند هر طور شده خرمشهر را دوباره پس بگیرند. بعد از نبردي سخت توانستیم وارد ساختمان بلندی شویم که شبیه کاروانسرا بود و در نزدیکی منطقه گمرک قرار داشت، هر طور بود با چند نفر دیگر به بالای پشتبام آن ساختمان رفتیم. از آن بالا جزیره مینو کاملا پیدا بود و اروند بهخوبی در تیررس ما قرار داشت. بعضی از عراقیها با شنا و عدهای هم برای سوار شدن به قایق، با پارو به جان هم افتاده بودند تا بتوانند سریعتر فرار کنند و خود را به پشت رودخانه اروند برسانند.
در همین لحظه یک بالگرد عراقی که زیر آن تور بزرگی پر از ملزومات تدارکاتی بود از راه رسید اما با آتش همهجانبه نیروهای ما مورد هدف قرار گرفت و مجبور شد آن تور را بیهدف رها کند و در نخلستانهای پشت اروند سقوط کرد و صدای اللهاکبر بچهها طنینانداز شد. با سقوط بالگرد همه نیروها جان تازهای گرفتند. چند روز بعد که نبرد به درون کوچهها و خانهها کشیده شد، عراقیها يا در حال فرار بودند يا خود را تسليم ميكردند.
رودخانه اروند پر شده بود از اجساد نيروهاي دشمن كه با حركت آب بالا و پائين میشدند. پس از روزها نبرد سخت و بیامان، سرانجام در سوم خرداد 1361خرمشهر به دست نیروهای دلاور ما بهطور کامل آزاد شد و با غرور، جشن پیروزی را در مسجد جامع برگزار کردیم و نماز و سجده شكر بجاي آورديم. اما جاي همه همرزمان شهيدي كه بیهیچ منت و ادعايي و با شجاعت و دلاورمردي و نثار جان خود، دشمن تا دندان مسلح را از اين خاك و بخصوص خرمشهر بیرون رانده بودند بسيار خالي بود. بیشک یاد و نامشان تا ابد بر بلندای تاریخ این شهر جاودانه و همیشه به یادگار خواهد ماند.

#خرمشهر
#عملیات_بیت_المقدس
#حسین_کرم_نسب
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59