شام اعیانئ
فتح اله آبروشن
من و عليرضا آتون كه از اقوام ما بود و از كوچكي با هم بزرگ شده بوديم، سرانجام پس از خواهش و تمنای زیاد و راضی کردن خانوادههایمان توانستیم بعد از طی کردن دوره آموزشي در اسفندماه سال 1360 براي اولين بار به جبهه سوسنگرد اعزام شویم. غروب بود که به سوسنگرد رسیدیم بسیار از قسمتهای شهر ویران شده بود، بهناچار در یک ساختمانی که قسمتی از آن خمپاره خورده و نیمه ویران بود بهطور موقت اسكان يافتيم.
ساعتي از شب گذشته بود که سفرهای انداختند و يك نفر را فرستادند براي آوردن شام. ما فكر ميكرديم اينجا هم مثل خانه است كه الان بشقاب و سبزي و تداركات سفره را آماده میکنند و بعد شام میآورند!
چند دقيقه بعد همان شخصي كه براي شام رفته بود با دو کیفدستی پلاستيكي بزرگ آمد، يكي از آنها را که پر از نانهاي خشك و ضخيم و خرد شده بود وسط سفره خالي كرد و از داخل دیگری که پر از خيار سالادي بزرگ یک کیلویی بود به هر نفر یکی داد و گفت: برادرها نصف این خيار براي شام امشب. نصف دیگر هم براي صبحانه فردا ! با تعجب به عليرضا گفتم: شام همين است! آخه ما نصف خيار به این بزرگی را كجا نگه داريم؟! علیرضا هم به شوخي گفت: فکر کنم بهعنوان بالشت باید زير سرمان بگذاریم و کلی خندیدیم.
آن شب هر طور بود گذشت و برایمان عیان شد، جبههای که برای آمدنش اینهمه اصرار داشتیم آسان نیست و بايد تمام آسايش و رفاه شهر و خانواده را فراموش کرده و در اینجا خود ساخته شویم و روزهای بعد سعی کردیم هر طور شده به این وضع عادت کنیم.
چند ماه بعد خودمان را براي عمليات آزادسازي خرمشهر آماده كرديم. همان عملياتي كه ابراهیم آبروشن پسر عمويم در آن به شهادت رسيد و جاودانه شد و علیرضا آتون هم در چهارم اسفندماه 1364در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت رسید.

#علیرضا_آتون
#فتح_الله_آبروشن
#شام_اعیانی
#جبهه_سوسنگرد
#فرهنگ_جبهه
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59
از جنگ و دفاع مردم ایران می گویم برای انتقال تجارب و پیشگیری از جنگی دیگر و این که جنگ آخرین راهکار جهت رسیدن به منافع ملی می باشد......