منتظر


راوی: اسدالله حلوایی، حجت الله اخلاص نیا ، بهنام باذلی
چند روز قبل از عملیات والفجر ده در منطقه حلبچه در ارتفاعات شنام محسن اکبری خوابی که شب قبلش دیده بود را برایمان تعریف كرد ، مي گفت خواب شهیدان "داود دانایی"،"عبدالله رنجبر" و "مجید محسنی" را دیده و از آنها گِلايه كرده كه چرا شما مرا تنها گذاشتید و رفتید ؛ زمانی که خوابش را برایمان تعریف می کرد از خوشحالی مدام پاهایش را به زمین می کوبید و برقِ چشمانش نمایان بود . محسن مي گفت : مجید و عبدالله به من گفتند ناراحت نباش. فردا منتظرت هستیم و جایم را کنار خودشان نشانم دادند ؛ سپس از ما خواست که ماجراي این خواب را تا بعد از شهادت به كسي بازگویی نكنيم .


درست 2ساعت قبل از شهادتش در صحنه عمليات والفجر10 مرا صدا کرد و گفت : موقع رفتن است بروم که مجید و عبدالله منتظر هستند و ساعتي بعد تک تیرانداز دشمن او را هدف قرار داد و او به سجده افتاد . بالاي سرش كه رسيدم با لبخند شهادتين را گفت سر به سجده گذاشت و به جمع دوستانش پيوست..


#محسن_اکبری
#شهادت
#رویای_صادق
#عملیات_والفجر_10
#ارتفاعات_شنام
#حلبچه
http://telegram.me/safeer59

باوقار 


راوی : حسن تقی زاده،نجف زراعت پیشه
تا زمان شهادت از بسیجیان مخلص و مهربان گروهان ابوالفضل (ع) گردان فجر بهبهان بود. هرکاری به او محول می کردی فرقی به حالش نداشت تدارکات ، امدادگر ، پشتیبانی بدون تامل و مخلصانه انجام می داد. در دوي صبحگاهی موقعی که سرود "این فریاد از علی تو بشنو پا محکم بر زمین بکوبان "خوانده می شد چنان پا بر زمین می کوباند و با گفتن بکوب دیگر همرزمانش را تشويق مي كرد که وصف ناشدنی می باشد.


وقتي در عملیات خیبر زمانی که چند نفر نیروی شهادت طلب برای حفاظت از سه راهی البیضه به العزیز برای خروج نیروهای گردان 1و2و3 داوطلب خواستند همراه برادر حسن نواب و چند نفردیگر داوطلب شدند و به عمليات رفتند . ما فکر نمی کردیم دیگر آنها را زنده برگردند اما به لطف خدا فاتحانه از آن عمليات سالم برگشتند.


در شهر و جبهه با همه رفتار گرمی و مهربانی داشت ، موقع رفتن به صحرا و تفريح به دلیل کمبود وسیله به خنده می گفت : به ما می گویند باند بی وسیله ."غلامحسین بهبهان آبادی" بالاخره در عملیات کربلای پنج مورد حمله شیمیایی قرار گرفت و مجروح شد و با حال وخیمش به دیگر برادران کمک می کرد و سرانجام در بیمارستان رهنمون تهران به شهادت رسید.


#غلامحسین_بهبهانی
#رزمنده_شجاع_باوقار
#فرهنگ_جبهه
#کربلای_5
#لشکر_7_ولیعصر
#گردان_فجر
http://telegram.me/safeer59

گرای معکوس


راوی : مرتضی قربانی
ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۶ عملیات کربلای5 در منطقه نهر جاسم شلمچه مستقر شديم ، چون از سمت "سبیل گلو" بچه های ما را مرتب با گلوله مي زدند براي حفاظت بهتر شب ها تا صبح مشغول سنگر زدن بوديم. يك شب از فرط خستگي بعد از كار خوابم برد و نماز صبحم قضا شد. یک مرتبه آب سردی روی صورتم احساس کردم و از خواب پريدم ،"سید شمس الله نمازي" را ديم كه بالای سرم ایستاده خواستم به او تشر بزنم كه متوجه حالات خاص او درچهره اش شدم."سید" اصلا مثل هر روز نبود در دلم گفتم : امروز خدا رحم کند ، چند روز قبل برادرش "سيد شهاب" شهید شده بود.


سيدگفت: مرتضی امروز برویم و گرای سنگر تک تیرانداز دشمن را به قبضه خمپاره 60 بدهیم تا او را هدف قرار دهد ، هرچه گفتم : سيد جان من خیلی خسته ام و مسئوليت اين كار با من است دست بردار نبود ؛ "محسن اکبری" هم آمد کمک سید ؛ با محسن خیلی رودربایستی داشتم و مجبور شدم با سيد برويم محل مورد نظر. سید شمس الله گرا می داد به"مصطفی شبانه" او هم از بالاي قبضه خمپاره 60 شليك مي كرد. چند متر به چپ ، چند متر به راست ، اما به هدف نمي خورد ، به سید گفتم : امروز بخت با ما یار نیست ، اما او اصرار داشت كه هر طور شده بايد هدف را بزنيم .


چند بارهم تک تیرانداز عراقی ما را هدف گرفتند اما به ما نخورد ، يك مرتبه صدای قناسه آمد ؛ دیدم سید از پشت زمین خورد . يك دستم را زیر کمرش گرفته و دست ديگرم را زیرسرش ، مغز سید کف دستم را پرکرد ؛ لامصب دقیق زده بود به پیشانی سید و همان جا در دستان من آسماني شد و من ماندم با یک دنیا حسرت . تا آخر ماموریت پدافندی ، نه حوصله و نه دل و دماغ هیچ کس را نداشتم.


#فرهنگ_جبهه
#تپه_عرفان
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59

سروش غیبی


راوی: اسدالله مواساتی قنواتی
در بیمارستان شهید دکتر رهنمون تهران برادران "علیرضا مواساتی قنواتی"، "غلامحسین بهبهانی آبادی" و دو تن از مجروحین شیمیایی گردان فجر در يك اتاق بستری بودند ، من چند روزي برای عیادت و انجام كارهاي در خدمت اين عزيزان بوده و آنها را پرستاري مي كردم . يك روز غلامحسین گفت : قرار است پدر و نامزدش به دیدار او بیایند و با توجه به وضعيت نامرتب صورت و لباس كثيف ناشی از وجود تاولهای شيمايي روی بدنش از من خواست تا در مرتب كردن وضعیت ظاهری اش به او کمک کنم. من این کار را انجام دادم و پس از آن، از مجروحین خداحافظی کردم.
داشتم از پله های بخش پایین می آمدم که بلندگوی اطلاعات بیمارستان مرا را صدا زد . سراسیمه خود را به اتاق علیرضا رساندم ، حالش به شدت وخيم شده بود ، بدون اينكه ساير مجروحين و عيادت كنندگان متوجه شوند او را به سمت قبله برگرداندم ، چشمهایش را بست و پس از گفتن شهادتين پركشيد.


"غلامحسین بهبهانی آبادی" بدون اینکه از شهادت او مطلع شده باشد همان لحظه از من خواست تختش را کنار تخت علیرضا ببرم و دقایقی پس از رسیدن کنار تخت او ، غلامحسین هم به شهادت می رسد و آن دو مجروح دیگر هم دقایقی پس از آن ها شهید شدند در عرض چند دقیقه چهار مجروح شیمیایی یکی پس از دیگری كنار هم و جلوي همه افراد حاضر در اتاق به شهادت رسیدند گويي نتوانستند تنهايي هم را تحمل كنند. اتاق و بيمارستان آن روز برايم من تيره و تار شد. چرا كه چهار نفر از بهترين ياران جبهه دركنار من آسماني شدند. و من به حال خودم غبطه خوردم كه از قافله آنها عقب ماندم. (منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)
#شهید_غلامحسین_بهبهانی
#شهید_علیرضا_مواساتی_قنواتی
#کتاب_تپه_عرفان
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com

از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم..... 

به بهانه تخریب و سرقت اجزاء بنا و یادمان شهدای شیمیایی بهبهان :

✅عملیات کربلای 5

✅معبر آسمان :راه اصلی ورود به شلمچه (جاده شهید صفوی )

✅19 دی ماه 1365

✅بمباران شیمیایی

✅شهادت دهها تن از گردان فجر
و مجروح شدن بیش از 200نفر

✅ساخت یادمان 1378

✅تأمین هزینه‌ها : مردمی و خیرین

✅برگزاری مراسم سالیانه :21 سال

✅تلاش جهت رسمی نمودن و ثبت یادمان :20 + سال

✅نتیجه : ناموفق

✅بی اعتنایی و سرقت آهن آلات
یادمان و فرو ریزی ساخت و ساز یادمان

🟥 سازمان ها، بنیادها و تشکیلات عریض و طویل متولی دفاع مقدس :

شهدا نیازی به بزرگداشت و مراسم یادمان ندارند این ما بازماندگان، نسل جوان و تاریخ است که نیاز دارد یاد و نام مردان بی ادعا زنده نگاه داشته شود این تعلل و خلف وعده در انجام وظیفه تاوانی سخت و جبران ناپذیر دارد.....
بیاد داشته باشید شهدا از جان خویش گذاشتند تا مرام مردانگی از یاد نرفته و تمامیت ارضی ایران حفظ شود:

🟥 شما برای انتقال این فرهنگ ایثار چه کردید؟

🟥 آیا براستی شهادت و شهید در حال فراموشی است؟

🟥 آیا شهید و شهادت هم قربانی دعواهای سیاسی شده است؟؟

🟥آیا به وظایف خود عمل نمودید؟

🟥آیا......

#گردان_فجر_بهبهان
#بمباران_شیمیایی
#کربلای5_جاده_شهید_صفوی
#فرهنگ_ایثار_شهادت
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com

حق الناس از حرف تا عمل

راوی:علی حمیدی نیا و شمس الله جوانمردی


زمانی که به همراه نیروهای گردان فجر اواخر آذر ماه 1365 وارد آبادان شده و در ساختمان شهربانی ابادان درخیابان امیری جنب سینما رکس شدیم متوجه شدیم مغازه های روبروی شهربانی بواسطه بمباران و یا اصابت گلوله های خمپاره و توپ علاوه بر تخریب ساختمان ها درب برخی مغاره ها هم خراب شده بود که در ابتدای ورود و بعد از جا گیرشدن نیروهای گردان برادر پنجه بند جانشین گردان دستور داد با گونی های خاک و شن درب همه مغازه ها را بسته که خدای ناکرده کسی به اموال مردم دست نزند ؛ چون اکثر مغاره ها همه وسایل لوکس بوده و بخاطر جلوگیری از وسوسه های احتمالی شیطان و جهت حفظ اموال مردم به گونه ای که نیروها نیز ناراحت نشوند دستور داد تا درب ورودی مغازه ها مسدود شود.


دی ماه بود و سردترین سرمای آن سال ها را نیروها تجربه می کردند ، با توجه به نیاز بچه ها به حمام واجب و عدم امکان پذیری دوش گرفتن با آب موجود در تانکرها باید چاره ای اندیشیده می شد و از آنجایی که در آستانه عملیات سرنوشت ساز بودیم تدارکات تنها لوازم مورد نیاز حیاتی برای حضور گردان در عملیات را به همراه خود آورده بود و از طرف دیگر امکان تردد به عقبه برای تامین نیازهای دیگر حتی ضروری به دلیل حساسیت های منطقه عملیاتی و رعایت مسائل حفاظتی وجود نداشت.


سید عبدالله عزیزی تلاش وسیعی را برای حل این معضل آغاز نمود ، علی رغم وجود وسایل و امکانات فراوان در مغازه ها به دلیل مسایل شرعی آن کسی وارد آنها نشد و در جستجوی فراوان درون یک ساختمان چند طبقه مخروبه ناشی از انفجارات و در بین خروارها ضایعات ساختمانی و با زحمت توانست پمپ آبی راپیدا کرده و از فرمانده گردان حاج کمال صادقی اجازه استفاده از ابن کار را بگیرد.


با تلاش سید عبدالله عزیزی و دیگر دوستان حمام اضطراری با استفاده از پمپ یافت شده رئی تانکر آب بر پا و معضل و مشکل حمام بچه ها در طی چند روزی که در شهربانی آبادان استقرار داشتند حل شد ، در آن زمستان با سرمای خشک و شکننده حمام سرپایی چند دقیقه ای برای نیروها واقعا کاری بود کارستان ؛ اگر چه گردان ماموریت حضور در عملیات کربلای 4 در موج سوم ورود به منطقه غرب اروند رود مقابل جزایر قطعه و سهیل را داشت اما به دلیل لو رفتن عملیات و توقف آن ماموریت گردان نیز لغو شده و نیروها باید به عقبه خویش در پلاژ اندیمشک برمی گشتند.


با توجه به اهمیت بچه ها به حق الناس و حفظ اموال مردم پمپ آب را به ساختمان فوق الذکر برگردانده تا حقی بر گردن آنها باقی نماند. این گونه بود که رزمندگان اسلام با حفظ اصول و معیارهای اخلاق اسلامی در سخت ترین لحظات جنگ توانستند حماسه و اثر ماندگاری از خود در دل تاریخ به جا بگذارند و مطابق با آیات الهی قول خویش را با عمل خویش همراه سازند.

سید عبدالله عزیزی و تعداد زیادی از همرزمان در گردان فجر دو هفته بعد در عملیات کربلای 5 جاده شهید صفوی آماج راکت های شیمیایی قرار گرفته و به شهادت رسیدند.
#حق_الناس

#گردان_فجر
#سید_عبدالله_عزیزی
#کربلای_4
#سال_سرنوشت
#شهربانی_آبادان
https://t.me/safeer59
http://safeer.blogfa.com/

امان از صف آخری ها

راوی: حمید خوشکام
اوایل دی ماه ۱۳۶۵ بود 
معروف به سال سرنوشت 
نیروها برای انجام عملیاتی که سرنوشت جنگ را مشخص می ساخت آماده می شدند.....
گردان فجر به فرماندهی حاج کمال صادقی جمعی لشکر ۷ حضرت ولیعصر عج در مقر شهربانی آبادان اسکان یافته بودند....
همه در تب و تاب عملیات سرنوشت ساز بودند ......
 نیرو ها همه سازماندهی شده و مجهز آماده اعزام به منطقه عملیاتی در آن سوی اروند رود بودند .....
این گردان جزو نیروهای موج سوم بودند که باید به آنسوی اروند منتقل و با انجام عملیات تعاقب دشمن به سمت اهداف تعیین شده می رفتند........
 شب جمعه فرا رسید و محبوب ترین لحظات نزد رزمندگان که طبق معمول دعای کمیل زینت‌بخش جمع و مجلس در بین رزمندگان بود ......
نیروهای گردان  تکی و یا چند تا چند تا در نمازخانه  حاضر و هر کدام گوشه ای دنج برای خلوت خویش انتخاب نمودند 
همه منتظر آغاز دعا و فرو رفتن در حال معنوی و عرفانی خویش بودند......
 منصور ناردست در ابتدای دعا با ذکر صلواتی حزین شروع به خواندن دعا نمود و جمع نیز زمزمه کنان با وی همراهی نمودند .... 
در حالی که هنوز مداح به ابتدای دعا نرسیده و در حال قرائت صلوات های سه گانه بود اما صدای گریه بلند برخی بچه ها از گوشه و کنار  به آسمان رفت.....
گریه نبود جیغ بود و گویی از زمین و زمان شکوه داشتند.........
 حمید خوشکام و چند نفر از صف آخر دعا  از این وضعیت کلافه شده بودند.........
رزمنده ای (د.ز.ر) که جلوی آنها نشسته بود از کسانی بود که صدای گریه بی امان و بلند او به آسمان رفته بود.........
حمید طاقت نیاورد ..........
 پشت گردنی محکم و آبداری نثار وی کرد و گفت: آخه چه مرگته؟...................
چی شده ؟...........چی گفتند که شما الان داری اینطور گریه می کنی؟........... با این سن و سال چکار کردی که داری این گونه ضجه و زاری می زنی؟..........
 خنده و گریه توأم با هم فضای صفوف آخر را در بر گرفته بود ....
جوری که اون قسمت از کنترل خارج شد...............
معنویتی که قرار بود امشب بچه های دعا خون  و عرفانی را در بر بگیرد تبدیل شده بود به خنده هایی مستمری که در صفوف انتهایی تا پایان دعا ادامه داشت....
 و این چنین بود که…. 


#طنز_جبهه
#دعای_کمیل
#گردان_فجر
#عملیات_کربلای_4
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/najaf46

محدوده روشن : 75

راوی: نجف زراعت پیشه

عملیات نصر 4:

اهمیت ماووت :

عملیات نصر 4 با هدف تصرف شهر ماووت عراق و ارتفاعات مشرف به آن به خاطر اهمیت آن از دیدگاه عقبه ضدانقلاب برای سازماندهی ،آموزش،نگهداری اسرا  و پشتیبانی نیروهای خویش در اواخر خرداد 1366 انجام شد و با تصرف شهر ضد انقلاب را از عقبه ای مهم برای پشتیبانی و سازماندهی نیروهایش محروم نمود و عراق نیز برای باز پس گیری این شهر و ارتفاعات مهم آن حملات دیوانه واری را انجام داد.از جمله ارتفاعات مهم اطراف شهر ماووت ارتفاعات سه گانه قشن شامل یک،دو و صخره ای بود که بر شهر ماووت تسلط از لحاظ دید و تیر داشت ؛ نیروهای ما چند بار برای تصرف آن اقدام کرده اما به دلایل مختلف تلاش آنان برای تثبیت موقعیت شان با موفقیت همراه نبود.از دست دادن ارتفاعات قشن به معنای تسلط دید و تیر دشمن بر شهر ماووت که در نتیجه منجر به تخلیه شهر از نیروهای خودی می شد چرا که تلفات زیادی به همراه داشت زیرا در کوهستان ارتفاعات بلند یک مزیت بودن و دارنده آن پیروز میدان می باشد .

 تلاش ایران برای تصرف ارتفاعات فوق سبب شده بود که دشمن نسبت به حفاظت از منطقه حساس شده و با موانع متعدد نظیر میادین مین نامنظم و منظم و کمین های متعدد آمادگی کامل داشته باشد و از سوی شمخانی جانشین فرمانده سپاه ماموریت تصرف ارتفاعات قشن ابتدا به گردانهای فجر و فتح سپرده شد.

ماموریت گردان فجر در عملیات نصر 4 :

در تاریخ 6/4/1366 گردان فجر ماموریت تصرف ارتفاعات قشن را به عهده می گیرد اما زمانی که نیروهای گردان از ارتفاع اصلی که به شماره یک معروف بود سرازیر می شوند در همین حین نیز نیروهای کماندوی عراقی همزمان قصد بالا آمدن از این ارتفاع و تصرف تپه شماره یک را داشتند.در سینه کش تپه شماره یک نیروهای دشمن که از داخل کانال به سمت جلو می آمدند با نیروهای گردان فجر درگیر شدند و هر دو حریف به دلیل تاریکی شب و نبرد نزدیک و رودررو از تلفات زیادی برخوردار و با ادامه نبرد و نیاز به پشتیبانی، نیروهای گردان فجر به تپه شماره یک برگشته و در آنجا موضع گرفتند و در سپیده دم  هفتم تیر 66 مجدداً نیروهای کماندوی عراقی به دلیل فرمان عملیاتی خویش که تصرف تپه شماره یک به هر قیمت بود گله وار به سمت بالا هجوم آوردند اما مقاومت شدید برادران رزمنده که در برخی نقاط به نبرد رودرو و پرتاب نارنجک به سنگرها ومجاور همدیگر نیز منجر شد مجبور به عقب نشینی شدند؛اما طی این نبرد حماسی تعداد زیادی از رزمندگان قدیمی و ناب جبهه نظر مجید محسنی ،مصطفی شبانه،عبدالصمد چوبی ،شیر علی،روشندل و ...به شهادت رسیدند.

عملیات نصر 4 گردان فجر لشکر 7 حضرت ولیعصر عج

از اهمیت ماموریت گردان فجر همین بس که به احتمال قوی دشمن که قصد تصرف تپه یک را داشته که با رودرو شدن با نیروهای فجر این اقدام دشمن با شکست روبرو می شود و در صورت موفقیت دشمن در تصرف تپه یک عملیات فتح هم به هم می خورد و آن موقع باید در سطح قرارگاه برای تصرف تپه های 1و2و3 اقدام  که شرایط بسیار دشواری را با تلفات و خسارات بالا برای ما رقم می زد.

در این زمان برای ورود گردان فتح به منطقه عملیاتی و به دلیل شرایط خاص نیروهای ما توسط بالگردهای شنوک وارد منطقه عملیاتی شده و در کنار یک چشمه آب که فاصله آن تا خط مقدم قشن حدود چهار کیلومتر بود مستقر شدیم ، به دلیل عدم استقرار تدارکات هیچگونه امکانات پشتیبانی تا آن لحظه نرسیده بود.

#محدوده_روشن_75
#گردان_فجر

#عملیات_نصر_4

#ارتفاعات_قشن

#ماووت_عراق

#لشکر_7_ولیعصر_عج
http://telegram.me/safeer59

http://www.safeer.blogfa.com

https://chat.whatsapp.com/FTviPLNfy2e0VWgtX1PFXA

محدوده روشن : 58

راوی: نجف زراعت پیشه

بر بلندای دکل :

در1/10/65 به منطقه عملیاتی رفتیم و یک نوار ویدئویی که از منطقه عمومی دشمن تهیه شده بود راتماشا کردیم که در طی مشاهده فیلم از مواضع دشمن ،موانع،میزان و نحوه چینش آن اطلاعات کاملی بدست آوردیم ضمن این که از بالای دکل بلند مشرف بر رودخانه اروند تا آنسوی اروند و منطقه ای که قرار بود در آنجا عملیات صورت پذیرد را مشاهده نمودیم . عصر آن روز با بچه ها از زاغه مهمات گردان ضدزره (موشک های تاو ، مالیوتکا و 106 و....) بازدید و پس از آن به اسکله رفتیم .

یاران و همرزمان در تیپ ضدزره 201 ائمه ع

دیدار با یاران:

درتاریخ 2/10/65به همراه برادر قاسمپور به محل استقرار بچه های همشهری درگردان فجر مستقر در شهربانی آبادان رفتیم وپس از مدتها دلتنگی ازدیدن بچه ها بسیارخوشحال و مسرور شدم بخصوص داوود دانایی ، غلامحسین بهبهانی و....شور و شوق عجیبی بر فضای شهربانی آبادان حکمفرما بود و برای لحظاتی آرزو کردم ای کاش با بچه ها مانده بودم اما نحوه ورود ما به منطقه عملیات در لحظات پس از شکستن خط مقدم ضرورت و اهمیت کار ضدزره را برای من دو چندان کرده بود و با گرفتن یادداشت و نوشته ای از داود به محل استقرار نیروهای ضدزره برگشتم.

دستنوشته داوود دانایی در شهربانی ساعاتی قبل از عملیات کربلای 4

فررسیدن لحظه موعود :

روز سوم دی ماه فرا رسید امشب قرار است که عملیات عظیم کربلای 4 آغاز شود .براساس توجیه عملیاتی نیروهای ضدزره قرار است که به محض شکسته شدن خط مقدم و پیشروی نیروها در آن سوی اروند رود و جهت مقابله بایگان زرهی دشمن که بر اساس مشاهده منطقه عملیاتی از قدرت مانور خوبی نیز برخوردار می باشد قبضه موشکهای یگان توسط بالگردهای هوانیروز هلی برن شده تا به مقابله با تانکهای دشمن برویم و پس از عملیات والفجر 8 این عملیات سازمان یافته ترین موقعیت برای حضوریگانهای ضدزره به شمار می رود و باتوجه به  اطلاع دشمن از تاثیر این یگان در عملیات و ایجاد محدودیت برای یگان  های زرهی آن یگان  هوایی و جنگنده های دشمن از جمله ماموریتهای مهم ان زدن قبضه های موشکی ضد زره  در خط و پشت خط در عقبه بود ؛ بعد از مدتها دلتنگی و سکون در یگان جدید الان دارم به آرزوی قلبی خویش می رسم نبردی واقعی با نقطه قوت ارتش دشمن یعنی زرهی و مقابله با تانک های دشمن که طی عملیات های گوناگون عرصه را بر بچه های خط شکن پیاده تنگ کرده و با شلیک مستقیم توانسته بودند ما را با تلفات زیاد وادار به عقب نشینی نمایند اما ان شاالله با تجهیزات جدید می توانیم از این نقطه قوت ارتش عراق با موشکهای هدایت شونده ممانعت و جلوگیری نماییم .

دلشوره :

 با فرا رسیدن شب دلشور عجیبی داشتم از یک سو به حال غواصی های خط شکن  غبطه می خوردم و از سوی دیگر نگران لو رفتن عملیات توسط دشمن بودم  چرا که بیش از یک هفته است نیروها در منطقه  مستقر شده  ودر دیدگاهها و مراکز مختلف دیدبانی  نسبت به منطقه توجیه شد ه اند و همین امر مطمئناً نیروهای دشمن را نسبت به منطقه حساس کرده است و تا ساعت  2 نیمه شب 4/10/65 بیدار ماندم چرا که اصلا خوابم نمی برد.  تمام هوش و حواس من پیش بچه های غواص بود  با روشنایی روز 4/10/65 روز سختی را گذراندیم  زیرا که قبضه های موشک انداز تاو را به همراه موشک های آن تحویل گرفته بودیم اما خبری از رفتن و هلی برن ما  نبود . طی اطلاعاتی که  کسب کرده بودم  ظاهرا دل نگرانی من بیجا نبود و عملیات با عدم فتح  روبرو شده بود .  ظاهرا نیروهای دشمن با توجه به اطلاعات امریکایی ها به واسطه کینه ناشی از آبرو ریزی قضیه مک فارلین  و همچنین جاسوسی و خیانت منافقین  و علاوه بر آن  عدم رعایت  اصل حفاظت  اطلاعات  از سوی ما، باعث هوشیاری دشمن  و لو رفتن عملیات شده بود و بسیاری از غواصان و نیروهای  پیشرو وخط شکن و موج دوم قبل از رسیدن  به نقطه  رهایی توسط تیر بار ها ی دشمن در اب به شهادت  رسیدند ضمن اینکه ضمن اینکه منورهای هوایی عراق  که توسط هواپیما بنام چلچراغ  در دهانه اتصال کارون  به اروند رود برای زمان طولانی منطقه  را کاملا روشن  و شبیه روز نموده بود .

لحظه آغاز عملیات کربلای 4 و منورهای دشمن بر فراز اروندرود

#محدوده_روشن_58
#عملیات_کربلای_4
#تیپ_ضدزره_201_ائمه

http://telegram.me/safeer59

یعنی همین جا اصابت می کند؟

پدافندی شلمچه

راوی : عبدالکریم مسکنتی

چند روز مانده به نوروز سال 66 فرماندهی لشکر 7 ولی عصر(عج) از گردان فجر خواست تا خط پدافندی شلمچه در نهر جاسم را از نیروهای شمال تحویل بگیریم. جهت آشنایی با وضعیت خط و هماهنگی به آنجا رفتم.

سنگر فرماندهی گردان، کوچک و باصفا بود، فرماندار شهرشان نیز برای بازدید رزمندگان، به آنجا آمده بود.

اطلاعات لازم را در خصوص منطقه وتعویض نیروها خواستار شدم.

فرمانده گردان گفت: خط پدافندی خطرناکی است، گردانهای مستقر در این خط تلفات زیادی داشته اند و بیشترین تلفات موقع تعویض نیروها بوده است. خط L مانند واز دو طرف، زیر دید و تیر دشمن هستیم وچون فاصله ما با دشمن کم است، زود متوجه حرکات می شوند و اگر بیسیم هم روشن باشد، شنود می کنند و متوجه جابجایی نیروها می شوند، در نتیجه آتش سنگین براه می اندازند.

نیروهای گردان فجر و فرماندهان

با اطلاعات کامل از منطقه برگشتیم.  فرماندهان گروهانها وسپس نیروها را توجیه کردیم. مقرر شد درشب، تا حدود سه کیلومتری خط با خودرو و چراغ خاموش برویم، تجهیزات و وسایل طوری باشد که به هم برخورد نکنند، تا صدا ایجاد نشود و همه بیسیم ها خاموش و هیچ کسی حق روشن کردن آنها را ندارد.

تمام موارد گفته شده رعایت شد و همه همکاری کردند. نیروهای قبلی از سنگر خارج، و نیروهای ما به آرامی وارد سنگر شدند و الحمدولله، بدون اینکه دشمن متوجه شود، جابجایی صورت گرفت.

فرمانده گردان قبلی تشکر کرد که جانب احتیاط را رعایت کرده ایم و گفت: این اولین بار است که در این خط جابجایی صورت گرفته و هیچ تلفاتی نداشته ایم.

پس از چند روز مهندسی لشکر در شب سنگری جهت فرماندهی گردان، با شکافتن دژ ایجاد کرد. صبح که نگاه کردیم، متوجه شدیم که لودر نتوانسته بود پشت سنگر را کامل خاک ریزی کند و یک سطح حدود یک متر مربع از ورق کرکره پیدا بود.

برادر سیدی فرمانده محترم گردان گفتند: به سنگر جدید نقل مکان کنیم.

بنده گفتم صبر کنید تا شب پشت سنگر را با بیل خاکریزی کنیم که اگر خمپاره ای به این قسمت خورد وارد سنگر می شود و تلفات می دهیم. آقا سید فرمودند: یعنی این همه زمین فقط همین جا خمپاره می خورد؟

من گفتم ما باید احتیاط کنیم چون احتمالش هست ولی هر چه شما بگویید. سپس گفتند: سنگر را تمیز کنیم و با برادر امیر نجفی تماس گرفتند و گفتند: وسایل را بار لند کروز کنید. شهید محسن اکبری نیز که بصورت میهمان و دوستانه به گردان آمده بود، مثل همیشه فعال و آماده کار، وسایل را با زحمت زیاد، بار کردند.

ما درحال تمیز کردن سنگر بودیم که خمپاره ای 60 کنار همان جایی اصابت کرد که خاکریزی نشده بود. صدای انفجار،دود و‌ گرد و خاک سنگر را فرا گرفت. ترکشهای ریزی هم که از ورق کرکره عبور کرده بود، همهٔ ما که در سنگر بودیم را مورد لطف و ناز یواشکی قرار داد.

نیروهای گردان فجر و فرماندهان

بنده و برادران سیدی، رسول رضایی وابراهیم خیاط بطرف بهداری میدویدیم، دراین مسیر سید با برادر نجفی تماس گرفت و گفت: وسایل را خالی کنید، آقا امیر هم که خبر نداشت قبول نمی کرد چون با زحمت بار کرده بودند. خلاصه قانعش کردیم که سنگر امن نیست. بار را خالی کرده، شب پشت سنگر را خاک ریختیم وفردا اسباب کشی.

در سنگر جدید که مستقر شدیم، یک شب برادر نجفی در راهرو سنگر دراز کشید و گفت: من همین جا می خوابم. روی دیواره راهرو جعبه خالی مهمات را پر از خاک کرده بودیم. گفتم: اگر خمپاره از این زاویه آمد و روی جعبه خورد، ترکش می خوری، اینجا امن نیست، برو داخل سنگر بخواب. برادر نجفی گفت: یعنی خمپاره همین جا می خورد؟ داخل گرم است و من اینجا می خوابم.

در این لحظه برادر سیدی که نوازش خمپاره قبلی را بخاطر داشت،  با همان شوخ طبعی که دارند، کتف امیر آقا را گرفته، کشید و به سنگر برد و گفت: اگر گفت خمپاره می خورد، حتماً می خورد. نصف شب خمپاره ای روی همان صندوق اصابت کرد و اگر برادر نجفی در راهرو خوابیده بود.........

اینگونه بود که خداوند مدیر گروه را حفظ کردند، برای امروز که با تشکیل گروه یاد یاران، ارتباط برادران پس از سالها برقرار و خاطرات زنده گردند.

بنده همیشه معتقد بودم، در جنگ و امور نظامی باید حد اقل خطر را هم بزرگ شمرد تا جانب احتیاط رعایت و پیشگیری شود تا خسارت به حد اقل برسد.

#پدافندی_کربلای5

#گردان_فجر

#لشکر7_حضرت_ولیعصر

http://telegram.me/safeer59

http://Www.Safeer.blogfa.com

https://www.aparat.com/najaf46

حاج کمال صادقی:الگوی نظم، وقار و قاطعیت

راوی: نجف زراعت پیشه

حاج کمال صادقی از جمله فرماندهان شاخص و تاثیر گذار در دفاع مقدس که فرماندهی گردان سیدالشهداء ع جمعی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع را به عهده داشت و درعملیات های خیبر ، بدر ، والفجر 8 ، والفجر 9 و کربلای 4 و 5 به همراه نیروهای خویش شرکت داشت. 

از جمله خصلت های بارز این مرد بزرگ، وقار ، نظم و قاطعیت بود ضمن این که اخلاص و ایمان وی زبانزد بود، همگی واقفیم نظم جهت پرهیزاز اشتباهات ،خطاهای قابل پیشگیری،جلوگیری نمودن  از تلفات و خسارات احتمالی ،  لازمه یک کار نظامی و انجام کارهای سخت می باشد و همچنین  نیروها و کادری که توسط حاج کمال آموزش دیده با توجه به نظارت کامل بر خصلت های یاد شده دربرگیرنده همان خصلت ها هستند: منضبط ، قاطع و در عین حال،شوخ ورئوف نسبت به همدیگر.
"حاج کمال در عملیات خیبر، اسفند ماه 1362 جانشین گردان 2 و در کنار حاج سعید نجار بود که ماموریت آنها استقرار در شرق دجله و مقاومت  آنها مثال زدنی بود هر چند بواسطه عدم پشتیبانی و همچنین موفق نشدن سایر یگان ها در طلاییه و زید در محاصره دشمن قرار گرفته و مجبور به عقب نشینی شدند و تعدادی از نیروها به شهادت رسیده یا به اسارت دشمن در آمدند .
 سال بعد که ترکیب گردان ها برای افزایش کارایی و مهارت نیروها به گروهان های رزمی مبدل شده بود تنها یک دسته از گروهان حاج کمال با همراهی جانشین وی ابراهیم نیکپور در شرق دجله محور البیضه وارد عمل شدند که همه یگان های مامور به البیضه  به دلیل آتش شدید دشمن و فقدان پشتیبانی آتش خودی موفق به تصرف آن نشدند. .
در والفجر 8 با توجه به تغییر و تحولات مدیریتی در تیپ از آنجایی که فرمانده جدید با نیروها آشنایی نداشت و با توجه به تغییر ماموریت یگان از منطقه خرابه و برخی عوامل دیگر گردان های تیپ هر کدام به صورت مجزا به لشکرهای 27 حضرت رسول ص و 17 علی بن ابیطالب ع مامور شدند که متاسفانه از عقبه و پشتیبانی مناسبی نیز برخوردار نبودند و به صورت تکلیفی ماموریت جاده ام القصر به گردان حاج کمال سپرده شد آن هم با توجه به فقدان عملیات  شناسایی ، پشتیبانی آتش و لجستیک و همچنین آتش همه جانبه دشمن سبب مقاومتی سخت اما توام با تلفات زیاد در این منطقه شد.
در سال سرنوشت 1365 که تیپ امام حسن تغییر سازمان داده و سازمان آن به نیروهای کهگیلویه و بویر احمد سپرده شد نیروهای قدیمی تیپ امام حسن ع در یک پروسه پیچیده سرانجام به لشکر 7 حضرت ولی عصر عج مامور شده و نام گردان حاج کمال به فجر تغییر می یابد ، در جریان عملیات کربلای 4 قرار بود که گردان فجر در موج دوم نیروها پس از شکستن خط در ساحل دشمن بلافاصله به آنسوی اروند انتقال یافته شروع به پیشروی کنند که این عملیات با توجه به لو رفتن در ساعات اولیه آن متوقف شد.
دو هفته بعد با آغاز عملیات کربلای 5 نیروهای گردان فجر از مقر گروهان پل به سوی جاده شهید صفوی توسط کمپرسی و مایلرها انتقال پیدا کرده ودر آنجا، منتظر دستور برای ورود به پنج ضلعی شلمچه و مصاف با بعثیان شدند که به علت خستگی و بی خوابی های شبانه ، بعضی  از آنها در درون کیسه های خوابشان داخل سنگرها،به خواب رفته و مشغول استراحت  و برخی دیگرهم به اموری نظیر نوشتن وصیتنامه ، تمیز نمودن اسلحه و ..... مشغول شدند که ناگهان ، هواپیماهای دشمن در یک حرکت ناجوانمردانه با پرتاب راکت های شیمیایی باعث مصدومیت بسیاری از نیروهای گردان فجر شدند. راکت ها به دهانه و نزدیک سنگرها اصابت نمود که هم پوسته آن به صورت ترکش به تعدادی اصابت و هم مواد آن روی نیروها و تجهیزات آنها پاشیده شد.

کتاب پرواز در فجر نوشته نجف زراعت پیشه: روایت مستندی از بمباران شیمیایی گردان فجر بهبهان در عملیات کربلای پنج جاده شهید صفوی


علی رغم شور و شوق نیروها برای شرکت در عملیات ، اثرات گاز شیمیایی کم کم بچه ها را از پا انداخته وبه صورت تک نفره یا در قالب دسته های چند نفره به عقب منتقل شدند ، در این لحظات که  حاج کمال صادقی که چهره وی در اثر شیمیایی تغییر و قامت وی نیز خم شده بود ،پرپرشدن گل های خویش را نظاره میکرد به نحوی که گردان کاملاً عملیاتی فجر که  متشکل از بچه های قوی هیکل و آموزش دیده منظم و مرتب بود، با استنشاق گازهای خردل تا عصر، چهار بار مبادرت به  تجدید سازمان نمود که نهایتاً به دلیل اعزام اکثریت بچه ها به آسایشگاه، مجبور به انتقال باقیمانده نیروها به مقر گروهان پل منتقل و چند روز بعد نیز مأموریت دفاع از سنگرهای نونی واگذار که انجام شد.
حاج کمال علی رغم شهادت برادرش جواد و فوت برادر بزرگتر خویش،نگهداری از پدر و مادر و مشکلات عدیده خانوادگی تا پایان جنگ در جبهه ماند و پس از آن در مسئولیت های پادگان آموزشی شهید بخردیان،فرماندهی سپاه بهبهان،خرمشهر و معاونت فرهنگی منطقه خوزستان فعالیت نمود.
حاج کمال صادقی که بازمانده از قافله شهدا و یاران خویش بود در سفری درمانی به شیراز شهادت گونه به دوستان شهیدش پیوست.
#کمال_صادقی_فرمانده_گردان_سیدالشهدا_فجر
#فرهنگ_دفاع_مقدس
http://telegram.me

 

حاج کمال صادقی فرمانده گردان سیدالشهداء و فجر بهبهان

 

سماجت

راوی: عزیز رنجبر
 سمج بود ،هرجا مي رفتم مثل سايه تعقيبم مي كرد ، فقط اشك مي ريخت و التماس پشت التماس. بد اخلاقي هم نمي كرد. وقتي مي آمد از كارهايم مي ماندم ، مانده بودم چطور از دستش خلاص شوم. يك بار موقع اعزام فکری به سرم زد. به او گفتم: سید می خواهم امتحان کنم ببینم چند مَرده حلاجی و چند بار می توانی دور محوطه حياط بسیج بدوی. حالا شروع کن به دويدن و هر وقت خسته شدي بیا و به من بگو چند بار دور محوطه بسیج چرخيدي.

 

شهیدان سید جلال سعادت و یونس ستونه
 

کارثبت نام و تطبیق اسامی افراد حاضر جهت اعزام را انجام دادم و سريع بچه ها را سوار ماشین كرده و با خیال راحت که توانستم او را قال بگذارم به سمت اهواز به راه افتادیم. در15 کیلومتری بهبهان بودیم ، نزدیک سه راهی امیر حاضر که دیدم شخصی از پنجره اتوبوس آویزان است و مرتب می گوید: به خدا پنج دور، پنج دور دویدم. از تعجب خشكم زد چطور 15كيلومتر از پنجره اتوبوس آويزان شده بود و هيچ كس متوجه او نبود. از ترس این که مبادا  زیر چرخ های ماشین برود ، اتوبوس را سريع  نگه داشتم.
 بعد ازكلي دعوا کردن راضی شدم در همان سفر اعزامش كنم. انگار دنيا را به او داده بودند پريد تو بغلم و كلي مرا بوسيد و با غرور آمد توي اتوبوس و رفت روي يك صندلي نشست و از شدت خستگي خوابش برد كف دستانش تمام خونابه جمع شده بود. "سید جلال سعادت" درسال 65 عمليات كربلاي 5 به شدت شيميايي شد و پس از 17 سال جانبازي و تحمل درد شديد به شهادت رسيد.  

منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان : خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#سیدجلال_سعادت
#شور_اعزام
#بمباران_شیمیایی
#گردان_فجر_بهبهان

http://telegram.me/safeer59

پرواز در سپیده دم

یادمان شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان،در جاده شهید صفوی در کیلومتر 10 جاده خرمشهر-اهواز به عنوان اصلی ترین راه ورودی به منطقه عملیاتی کربلای 5 و پنج ضلعی روایت صبح خونین 19 دی‌ماه 1365 است که تعداد زیادی از رزمندگان اسلام بر اثر استفاده ناجوانمردانه رژیم جنایتکار بعث عراق از سلاح کشنده شیمیایی به خاک و خون کشیده شدند با این توضیح که نیروهای گردان فجر با توجه به انتقال شبانه آنان به منطقه توسط کمپرسی ها و مایلرها طی ساعات طولانی شب خسته و در حال استراحت بوده و از سوی دیگر بنا به دستور فرماندهان عملیاتی لشکر 7 حضرت ولی عصر عج باید در نزدیک ترین مکان به خط مقدم استقرار یابند تا بنا به ضرورت جایگزین نیروهای عملیاتی در پنج ظلعی و شهرک دوعیجی شوند.

موقعیت جاده شهید صفوی روی نقشه منطقه عملیاتی کربلای 5

 

کاروان‌های راهیان نور متشکل از همرزمان ،خانواده های شهدا و سایر علاقمندان به ارزش های دفاع مقدس و شهدا ضمن حضور در جاده شهید صفوی در یادمان آنان و ادای احترام به شهدای گردان فجر، به سرافرازان تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) نیز ادای احترام کرده و یاد همه شهدا را گرامی می‌دارند.

مراسم امسال نیز در تاریخ 20/10/1392 در ساعت 14 محل یادمان برگزار می شود،باشد تا با شرکت در این مراسم یاد و ارزش های این شهدای مظلوم را برای همیشه در دل و عملکردهای خویش و انتقال آن به نسل جدید زنده نگه داریم.

دسته الحدید

دسته الحدید به فرماندهی شهید حجت الله مرتضوی و غلامحسین بهبهانی از گردان فجر بهبهان

از دسته فوق تعداد ۳۳ نفر در جریان بمباران شیمیایی جاده شهید صفوی در وضعیتی نابرابر و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.

 

دسته الحدید گروهان حضرت ابوالفضل ع گردان فجر بهبهان