ارکستر سمفونیک


راوی: کاکا فتح الله آبروشن
بعد از آموزش های سخت و متنوع گردان فتح در 29 آذر 1365 از اردوگاه کرخه جهت شرکت در عملیات کربلای 4 به سمت آبادان منتقل و در روستای گسوه اروندکنار در خانه گلی و مخروبه استقرار یافتیم ، قرار بود نیروهای غواص در اروند رود مقابل جزیره مینو و ادامه آن تا ام الرصاص به خط دشمن زده و بعد از گرفتن سرپل و گسترش آن در محور ابوالخصیب گردان های فجر و بعد از آن فتح جهت ادامه عملیات وارد منطقه شده و منطقه مشخص شده خود را تصرف ، پاکسازی و تامین نمایند.همه نگاهها به سمت آبهای خروشان اروند دوخته شده بود اما نتیجه آن به دلایل مختلف چیزی نبود که فرماندهان و نیروها انتظار داشتند و با خاتمه عملیات و اخبار تلفات یگان های عمل کننده یک حس سستی و نگرانی در دل بچه ها رخنه نمود ؛ همه ناراحت و دمغ بودند یعنی باید برای عملیات بزرگ دیگر یک سال صبر کرده و به انتظار نشست.


جو خیلی بدی حکمفرما و همگی پکر و ناراحت گوشه ای کز کرده بودیم ، درنخلستان خانه های گلی به وفور به چشم میخورد... بچه ها روزها بیکار بودند و در ساعات فراغت در روستا و اطراف منازل آنجا پرسه مي زدند تا دستور لازم از فرماندهان برسد.من که به این وضعیت عادت نداشتم ومدام دنبال این بودم تابچه ها را از این اوضاع خارج کنم ....یه دفعه فکری به سرم زد فکر بکر ......
با نادر مشهودی ، غلام فراتیان ، اسماعیل سردمی، آذرگو ، غلامحسین وکاکا جمعه و تعدادی دیگر از برادران را به اتاق جلسه جنگ روانی در نخلستان برده و بعد از بیان برنامه و فکری که در ذهم خود پرورانده بودم از میان صندوقچه و لوازمی که در خانه های گلی بازمانده از روستائیان یافت می شد لباسها و وسایل مورد نیاز را جمع آوری و آماده اجرای نقش خویش می شدیم.


باید هر جوری بود فضای یاس آلود گردان را با اقدام خود شاد می کردیم و به اصطلاح شارژ روحی می نمودیم ، پنهانی در یکی از اتاقکهای گلی نخلستان گسوه هر کسی مطابق برنامه و نقشه لباسهای گل گلی و رنگارنگ را پوشیده و خودمان را به شکل یک گروه کولی و بدوی در آوردیم ، جمعه مادربزرگ شده و دامن گل دار قشنگی گیرش اومد ، من شدم بابا و بقیه را به شکل دخترهامون در اوردیم و روی سر هر نفر هم یه سبد گذاشتیم و از خانه های گلی نخلستان خارج شدیم .


با قوطی و سطل و ...... مثل کولیها شروع کردیم تمبک زدن .. و با قر و فر و چرخیدن به دور خود به سمت نیروهای گردان رفتیم ، همه هاج و واج ما را نگاه می کردند ، خدا شاهده تا چند لحظه اول هیچکس ما را نشناخت؛ یکی از برادران گردان با تعجب گفت : این خانواده کجا بودند؟ مگه منطقه جنگی نیست ؟؟ یکدفعه جمعه پرید و اون برادر را گرفت تو بغلش و ماچش کرد.... بنده خدا فرار را بر قرار ترجیح داد .


ما شروع کردیم به زدن و رقصیدن به طوری که تمام گردان و سایر نیروها مثل دوره گردها دور ما جمع شده بودنند و شادی می کردنند ..... اصلا گردان گرفته و غمگین از این رو به آن رو شده بود ، چند تا از برادران گردان گریه می کردند ؛ بازیگران می رقصیدند تا عزیزانمان لبخند بزنند و شادی کنند.


چنان شور و شعفی بپا شدکه نگو و نپرس ، چنان روحیه ای بچه هاگرفتند که اگر کسی هم گوشه ای نشسته بود دیگران بلندش میکردند و برای تماشا گروه کولی ها جلو می آمدند . روز بود و خطر بمباران هوایی و جمع شده گردان در یک مکان ........... و این مخالف آموزه های نظامی و حفاظتی بود. معاون گردان محمد شعبانی با قد رشید و قیافه جدی با صلابت به سمت محل تجمع نیروها آمد تا ببیند موضوع چیست و مشکل را حل نماید... با مشاهده اوضاع قمر در عقرب گروه عصبانیت هم به قیافه اش اضافه شد و خدا به فریاد متخلفین برسد......


یکی از بچه ها از دور محمد معاون گردان را كه ديد داد زد: بچه ها فرار کنید ،کمیته آمد...... گروه از هم پاشید و بچه های دست اندرکار شادی و نشاط هم همه وسایل را به گوشه ای انداخته و هر كدام به يك طرف فراركردند اما هدف ما تحقق یافته بود ؛ نیروها شاد و قبراق به ماموریت پدافندی جاده فا_ام البحار اعزام شدند و 17 روز بعد نیز در عملیات محور نهر جاسم شرکت کرده که تعداد زیادی از آنها به شهادت رسیدند.


#ارکستر_سمفونیک
#کاکا_فتح_الله_آبروشن
#عملیات_کربلای_4
#اوقات_فراغت_گسوه
#فرهنگ_جبهه
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59

حق الناس از حرف تا عمل

راوی:علی حمیدی نیا و شمس الله جوانمردی


زمانی که به همراه نیروهای گردان فجر اواخر آذر ماه 1365 وارد آبادان شده و در ساختمان شهربانی ابادان درخیابان امیری جنب سینما رکس شدیم متوجه شدیم مغازه های روبروی شهربانی بواسطه بمباران و یا اصابت گلوله های خمپاره و توپ علاوه بر تخریب ساختمان ها درب برخی مغاره ها هم خراب شده بود که در ابتدای ورود و بعد از جا گیرشدن نیروهای گردان برادر پنجه بند جانشین گردان دستور داد با گونی های خاک و شن درب همه مغازه ها را بسته که خدای ناکرده کسی به اموال مردم دست نزند ؛ چون اکثر مغاره ها همه وسایل لوکس بوده و بخاطر جلوگیری از وسوسه های احتمالی شیطان و جهت حفظ اموال مردم به گونه ای که نیروها نیز ناراحت نشوند دستور داد تا درب ورودی مغازه ها مسدود شود.


دی ماه بود و سردترین سرمای آن سال ها را نیروها تجربه می کردند ، با توجه به نیاز بچه ها به حمام واجب و عدم امکان پذیری دوش گرفتن با آب موجود در تانکرها باید چاره ای اندیشیده می شد و از آنجایی که در آستانه عملیات سرنوشت ساز بودیم تدارکات تنها لوازم مورد نیاز حیاتی برای حضور گردان در عملیات را به همراه خود آورده بود و از طرف دیگر امکان تردد به عقبه برای تامین نیازهای دیگر حتی ضروری به دلیل حساسیت های منطقه عملیاتی و رعایت مسائل حفاظتی وجود نداشت.


سید عبدالله عزیزی تلاش وسیعی را برای حل این معضل آغاز نمود ، علی رغم وجود وسایل و امکانات فراوان در مغازه ها به دلیل مسایل شرعی آن کسی وارد آنها نشد و در جستجوی فراوان درون یک ساختمان چند طبقه مخروبه ناشی از انفجارات و در بین خروارها ضایعات ساختمانی و با زحمت توانست پمپ آبی راپیدا کرده و از فرمانده گردان حاج کمال صادقی اجازه استفاده از ابن کار را بگیرد.


با تلاش سید عبدالله عزیزی و دیگر دوستان حمام اضطراری با استفاده از پمپ یافت شده رئی تانکر آب بر پا و معضل و مشکل حمام بچه ها در طی چند روزی که در شهربانی آبادان استقرار داشتند حل شد ، در آن زمستان با سرمای خشک و شکننده حمام سرپایی چند دقیقه ای برای نیروها واقعا کاری بود کارستان ؛ اگر چه گردان ماموریت حضور در عملیات کربلای 4 در موج سوم ورود به منطقه غرب اروند رود مقابل جزایر قطعه و سهیل را داشت اما به دلیل لو رفتن عملیات و توقف آن ماموریت گردان نیز لغو شده و نیروها باید به عقبه خویش در پلاژ اندیمشک برمی گشتند.


با توجه به اهمیت بچه ها به حق الناس و حفظ اموال مردم پمپ آب را به ساختمان فوق الذکر برگردانده تا حقی بر گردن آنها باقی نماند. این گونه بود که رزمندگان اسلام با حفظ اصول و معیارهای اخلاق اسلامی در سخت ترین لحظات جنگ توانستند حماسه و اثر ماندگاری از خود در دل تاریخ به جا بگذارند و مطابق با آیات الهی قول خویش را با عمل خویش همراه سازند.

سید عبدالله عزیزی و تعداد زیادی از همرزمان در گردان فجر دو هفته بعد در عملیات کربلای 5 جاده شهید صفوی آماج راکت های شیمیایی قرار گرفته و به شهادت رسیدند.
#حق_الناس

#گردان_فجر
#سید_عبدالله_عزیزی
#کربلای_4
#سال_سرنوشت
#شهربانی_آبادان
https://t.me/safeer59
http://safeer.blogfa.com/

امان از صف آخری ها

راوی: حمید خوشکام
اوایل دی ماه ۱۳۶۵ بود 
معروف به سال سرنوشت 
نیروها برای انجام عملیاتی که سرنوشت جنگ را مشخص می ساخت آماده می شدند.....
گردان فجر به فرماندهی حاج کمال صادقی جمعی لشکر ۷ حضرت ولیعصر عج در مقر شهربانی آبادان اسکان یافته بودند....
همه در تب و تاب عملیات سرنوشت ساز بودند ......
 نیرو ها همه سازماندهی شده و مجهز آماده اعزام به منطقه عملیاتی در آن سوی اروند رود بودند .....
این گردان جزو نیروهای موج سوم بودند که باید به آنسوی اروند منتقل و با انجام عملیات تعاقب دشمن به سمت اهداف تعیین شده می رفتند........
 شب جمعه فرا رسید و محبوب ترین لحظات نزد رزمندگان که طبق معمول دعای کمیل زینت‌بخش جمع و مجلس در بین رزمندگان بود ......
نیروهای گردان  تکی و یا چند تا چند تا در نمازخانه  حاضر و هر کدام گوشه ای دنج برای خلوت خویش انتخاب نمودند 
همه منتظر آغاز دعا و فرو رفتن در حال معنوی و عرفانی خویش بودند......
 منصور ناردست در ابتدای دعا با ذکر صلواتی حزین شروع به خواندن دعا نمود و جمع نیز زمزمه کنان با وی همراهی نمودند .... 
در حالی که هنوز مداح به ابتدای دعا نرسیده و در حال قرائت صلوات های سه گانه بود اما صدای گریه بلند برخی بچه ها از گوشه و کنار  به آسمان رفت.....
گریه نبود جیغ بود و گویی از زمین و زمان شکوه داشتند.........
 حمید خوشکام و چند نفر از صف آخر دعا  از این وضعیت کلافه شده بودند.........
رزمنده ای (د.ز.ر) که جلوی آنها نشسته بود از کسانی بود که صدای گریه بی امان و بلند او به آسمان رفته بود.........
حمید طاقت نیاورد ..........
 پشت گردنی محکم و آبداری نثار وی کرد و گفت: آخه چه مرگته؟...................
چی شده ؟...........چی گفتند که شما الان داری اینطور گریه می کنی؟........... با این سن و سال چکار کردی که داری این گونه ضجه و زاری می زنی؟..........
 خنده و گریه توأم با هم فضای صفوف آخر را در بر گرفته بود ....
جوری که اون قسمت از کنترل خارج شد...............
معنویتی که قرار بود امشب بچه های دعا خون  و عرفانی را در بر بگیرد تبدیل شده بود به خنده هایی مستمری که در صفوف انتهایی تا پایان دعا ادامه داشت....
 و این چنین بود که…. 


#طنز_جبهه
#دعای_کمیل
#گردان_فجر
#عملیات_کربلای_4
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/najaf46

محدوده روشن : 59

راوی: نجف زراعت پیشه

حملات شیمیایی به آبادان :

 به خاطر مقاومت دشمن و عدم دستیابی به  اهداف اولیه  و الحاق نیروها  دستور لغو عملیات  و عقب نشینی نیروها صادر شده بود ، دشمن جهت مقابله با عملیات نیروها در اروندرود  حملات هوایی سنگین علیه مقرهای  پشتیبانی  انجام داد که از جمله  آن  بمباران  شیمیایی آبادان و خرمشهر و از جمله مقر ضدزره بود. حملات شیمیایی با توپخانه و هواپیما خصوصا در خرمشهر و آبادان  بود که مهمترین این حملات  در  حدود 30/8 صبح  جمعه 5/10/65 در منطقه آبادان  صورت گرفت به طوریکه  ابری از گازهای شیمیایی خردل  تا مدتی منطقه  را پوشانده بود  و مصدومان شیمیایی به اورژانس شیمیایی بیمارستان صحرایی علی بن ابیطالب (ع)  اعزام می شدند.

کلیسا و مسجد در شهر آبادان : همزیستی مسالمت آمیز ادیان

فروپاشی گروهان :

 در طی ساعات اولیه حمله شیمیایی فکرنمی کردم  ما تلفاتی قابل ملاحظه داشته باشیم  چرا که کلیه نیروها مجهز به  ماسک های ضد شیمیایی و تجهیزات و وسایل مربوطه بودند اما به دلیل عکس العمل با تاخیر و سرعت کند نیروها  در زدن ماسک ، غلظت و انبوه  مواد شیمیایی پراکنده  در منطقه و همچنین  عدم  رعایت  اصول صحیح زدن ماسک و استفاده  از تجهیزات  ضد شیمیایی  تا فرا رسیدن  شب  حدود دو سوم نیروهای گروهان موشکی امام علی (ع) مصدوم و به عقب منتقل شدند . من نیز علی رغم اینکه ماسک زده بودم و کشهای آن هم تا نهایت کشیده و درد ناشی از ان سرم را بشدت  ازار می داد  اما با پیدا شدن علائم اولیه شیمیایی به بهداری ویژه در بیمارستان علی بن ابیطالب ع منتقل و با گرفتن دوش و استفاده از محلول های ویژه و همچنین تزریق آمپول مجددا به منطقه عملیاتی ابادان برگشتم وبا توجه به نا امنی مکان سابق به مجاورکلیسا رفته و دریک مدرسه  مستقر شدیم. بعد از دو روز که در انجا بودیم بدلیل وضعیت نا مشخص و همچنین خاتمه عملیات  کربلای 4 به اهواز  آمده و در مورخه 10/10/65 به مرخصی  رفتیم  تا تجدید  روحیه ای برای ماموریت  و عملیات جدید باشد.

پیانو

در کلیسای مجاور مدرسه  در سالن اجتماعات آن پیانوی بزرگی قرار داشت که در مراسمات مذهبی آنها استفاده می شد و با توجه به خروج مردم از آبادان تمام وسایل در گوشه ای جمع آوری شده بود . فضای کلیسا از دید هر بیننده ای مخصوصاً در سن و سال نوجوانی ما دیدنی و تماشایی بود ، برخی نیروها از جمله خودم در خفا و آشکار به قصد مشاهده این عبادتگاه وارد محوطه شده و با ورود به داخل سالن اصلی بی اختیار مجذوب تصاویر ، تابلوها و از جمله پیانو می شدیم و ناخودآگاه سبب رفتن به سمت آن و بازی با دکمه های آن شده و در این لحظات با ادامه آن کمی تا قسمتی  مشغول تمرین موسیقی می‌شدیم. ناقوس بزرگ کلیسا نیز وسیله تعجب برانگیزی بود که ذهن متعجب ما را به سمت خود می کشید و به صدا در آوردن آن نیز از جمله کارهای حضور کوتاه مدت ما در این منطقه بود که این صدای ناقوس هنگام پخش اذان و برگزاری نماز دردسر ساز شده و مشکل را دو چندان می کرد ؛ در این زمان فرمانده گروهان امام علی ع برادر کاظم فرامرزی  معاون عراقی خویش ابورشاد را برای نهی کردن نیروها از این اقدامات راهی کلیسا نمود ؛ او نیز با توپ و تشر نیروها را از کلیسا بیرون آورد اما ساعتی بعد برای انجام کاری متوجه غیبت وی شدیم و با گشت و گذار در سطح منطقه پیرامون سرانجام وی را در سالن کلیسا یافتند در حالی که در محیطی ساکت و بدون مزاحم داشت پیانو تمرین می کرد.

#محدوده_روشن_59
#عملیات_کربلای_4
#تیپ_ضدزره_201_ائمه

#بمباران_شیمیایی

#پیانو_نوازان_کلیسا

http://telegram.me/safeer59

 

عملیات کربلای 4 و اسارت غواصان

غواصان عملیات کربلای 4 در چنگال بعثی ها چهارم دی ماه 1365

لینک فیلم بالا غواصان اسیر شده در چنگال دشمن بعثی در عصر چهارم دی ماه در عملیات ناموفق کربلای 4 را نشان می دهد که به دلیل لو رفتن در همان ساعات اولیه دستور لغو عملیات صادر شد تا نیروها و امکانات برای بکارگیری در عملیات کربلای 5 بکارگیری شود.

http://telegram.me/safeer59

عملیات کربلای 4 در قاب تصویر

آموزش غواصان و آمادگی برای عملیات کربلای4

آموزش غواصان کربلای 4

تصاویر پخش شده از تلویزیون عراق به از عملیات کربلای4 از اسرا  و شهدای غواص

اسارت غواصان پس از خاتمه عملیات کربلای 4

غواص شهید در معرکه عملیات کربلای 4

غواصان اسیر در چنگ دشمن

غواص اسیر ایرانی عملیات کربلای4

تشییع باشکوه پیکرهای شهدای غواص

تششیع باشکوه شهدای غواص عملیات کربلای4