تِکه مُهر


راوی: اسدالله مواساتی قنواتی
رحمت الله مواساتی قنواتی که برادرش "نجف مواساتي" در عملیات خیبر به شهادت رسیده بود، در عملیات کربلای پنج به همراه برادرش حمدالله و عمویش علیرضا مواساتی قنواتی حضورداشت در آن عملیات نیز مجروح شیمیایی شد و او را براي مداوا به آلمان اعزام کردند.


طی تماس تلفنی که من و زنده ياد شیخ سلیمان امین با او داشتیم به جای صحبت در مورد وضعیت خود و نحوه درمانش ، ازاحكام فرایض دیني و از تکه و اندازه مهری که تهیه کرده بود برای صحت سجده بر آن سئوال مي كرد . این عظمت روح اين بزرگ مردان و کوچک شمردن مظاهر مادی در مقابل آنها بود .چند روز بعد "رحمت الله مواساتي" نیز به خیل قافله شهدا و برادر شهیدش پيوست. (رحمت الله مواساتی و برادرش حمدالله و عمویش علی جمعی گردان فجر لشکر 7 حضرت ولی عصر عج بودند که در کربلای 5 بر اثر بمباران شیمیایی دشمن وی و عمویش به شهادت رسیده و حمدالله به سختی مصدوم شد.)


#فرهنگ_نماز
#رحمت_الله_مواساتی
#اسدالله_مواساتی
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59

محدوده روشن : 59

راوی: نجف زراعت پیشه

حملات شیمیایی به آبادان :

 به خاطر مقاومت دشمن و عدم دستیابی به  اهداف اولیه  و الحاق نیروها  دستور لغو عملیات  و عقب نشینی نیروها صادر شده بود ، دشمن جهت مقابله با عملیات نیروها در اروندرود  حملات هوایی سنگین علیه مقرهای  پشتیبانی  انجام داد که از جمله  آن  بمباران  شیمیایی آبادان و خرمشهر و از جمله مقر ضدزره بود. حملات شیمیایی با توپخانه و هواپیما خصوصا در خرمشهر و آبادان  بود که مهمترین این حملات  در  حدود 30/8 صبح  جمعه 5/10/65 در منطقه آبادان  صورت گرفت به طوریکه  ابری از گازهای شیمیایی خردل  تا مدتی منطقه  را پوشانده بود  و مصدومان شیمیایی به اورژانس شیمیایی بیمارستان صحرایی علی بن ابیطالب (ع)  اعزام می شدند.

کلیسا و مسجد در شهر آبادان : همزیستی مسالمت آمیز ادیان

فروپاشی گروهان :

 در طی ساعات اولیه حمله شیمیایی فکرنمی کردم  ما تلفاتی قابل ملاحظه داشته باشیم  چرا که کلیه نیروها مجهز به  ماسک های ضد شیمیایی و تجهیزات و وسایل مربوطه بودند اما به دلیل عکس العمل با تاخیر و سرعت کند نیروها  در زدن ماسک ، غلظت و انبوه  مواد شیمیایی پراکنده  در منطقه و همچنین  عدم  رعایت  اصول صحیح زدن ماسک و استفاده  از تجهیزات  ضد شیمیایی  تا فرا رسیدن  شب  حدود دو سوم نیروهای گروهان موشکی امام علی (ع) مصدوم و به عقب منتقل شدند . من نیز علی رغم اینکه ماسک زده بودم و کشهای آن هم تا نهایت کشیده و درد ناشی از ان سرم را بشدت  ازار می داد  اما با پیدا شدن علائم اولیه شیمیایی به بهداری ویژه در بیمارستان علی بن ابیطالب ع منتقل و با گرفتن دوش و استفاده از محلول های ویژه و همچنین تزریق آمپول مجددا به منطقه عملیاتی ابادان برگشتم وبا توجه به نا امنی مکان سابق به مجاورکلیسا رفته و دریک مدرسه  مستقر شدیم. بعد از دو روز که در انجا بودیم بدلیل وضعیت نا مشخص و همچنین خاتمه عملیات  کربلای 4 به اهواز  آمده و در مورخه 10/10/65 به مرخصی  رفتیم  تا تجدید  روحیه ای برای ماموریت  و عملیات جدید باشد.

پیانو

در کلیسای مجاور مدرسه  در سالن اجتماعات آن پیانوی بزرگی قرار داشت که در مراسمات مذهبی آنها استفاده می شد و با توجه به خروج مردم از آبادان تمام وسایل در گوشه ای جمع آوری شده بود . فضای کلیسا از دید هر بیننده ای مخصوصاً در سن و سال نوجوانی ما دیدنی و تماشایی بود ، برخی نیروها از جمله خودم در خفا و آشکار به قصد مشاهده این عبادتگاه وارد محوطه شده و با ورود به داخل سالن اصلی بی اختیار مجذوب تصاویر ، تابلوها و از جمله پیانو می شدیم و ناخودآگاه سبب رفتن به سمت آن و بازی با دکمه های آن شده و در این لحظات با ادامه آن کمی تا قسمتی  مشغول تمرین موسیقی می‌شدیم. ناقوس بزرگ کلیسا نیز وسیله تعجب برانگیزی بود که ذهن متعجب ما را به سمت خود می کشید و به صدا در آوردن آن نیز از جمله کارهای حضور کوتاه مدت ما در این منطقه بود که این صدای ناقوس هنگام پخش اذان و برگزاری نماز دردسر ساز شده و مشکل را دو چندان می کرد ؛ در این زمان فرمانده گروهان امام علی ع برادر کاظم فرامرزی  معاون عراقی خویش ابورشاد را برای نهی کردن نیروها از این اقدامات راهی کلیسا نمود ؛ او نیز با توپ و تشر نیروها را از کلیسا بیرون آورد اما ساعتی بعد برای انجام کاری متوجه غیبت وی شدیم و با گشت و گذار در سطح منطقه پیرامون سرانجام وی را در سالن کلیسا یافتند در حالی که در محیطی ساکت و بدون مزاحم داشت پیانو تمرین می کرد.

#محدوده_روشن_59
#عملیات_کربلای_4
#تیپ_ضدزره_201_ائمه

#بمباران_شیمیایی

#پیانو_نوازان_کلیسا

http://telegram.me/safeer59

 

سماجت

راوی: عزیز رنجبر
 سمج بود ،هرجا مي رفتم مثل سايه تعقيبم مي كرد ، فقط اشك مي ريخت و التماس پشت التماس. بد اخلاقي هم نمي كرد. وقتي مي آمد از كارهايم مي ماندم ، مانده بودم چطور از دستش خلاص شوم. يك بار موقع اعزام فکری به سرم زد. به او گفتم: سید می خواهم امتحان کنم ببینم چند مَرده حلاجی و چند بار می توانی دور محوطه حياط بسیج بدوی. حالا شروع کن به دويدن و هر وقت خسته شدي بیا و به من بگو چند بار دور محوطه بسیج چرخيدي.

 

شهیدان سید جلال سعادت و یونس ستونه
 

کارثبت نام و تطبیق اسامی افراد حاضر جهت اعزام را انجام دادم و سريع بچه ها را سوار ماشین كرده و با خیال راحت که توانستم او را قال بگذارم به سمت اهواز به راه افتادیم. در15 کیلومتری بهبهان بودیم ، نزدیک سه راهی امیر حاضر که دیدم شخصی از پنجره اتوبوس آویزان است و مرتب می گوید: به خدا پنج دور، پنج دور دویدم. از تعجب خشكم زد چطور 15كيلومتر از پنجره اتوبوس آويزان شده بود و هيچ كس متوجه او نبود. از ترس این که مبادا  زیر چرخ های ماشین برود ، اتوبوس را سريع  نگه داشتم.
 بعد ازكلي دعوا کردن راضی شدم در همان سفر اعزامش كنم. انگار دنيا را به او داده بودند پريد تو بغلم و كلي مرا بوسيد و با غرور آمد توي اتوبوس و رفت روي يك صندلي نشست و از شدت خستگي خوابش برد كف دستانش تمام خونابه جمع شده بود. "سید جلال سعادت" درسال 65 عمليات كربلاي 5 به شدت شيميايي شد و پس از 17 سال جانبازي و تحمل درد شديد به شهادت رسيد.  

منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان : خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#سیدجلال_سعادت
#شور_اعزام
#بمباران_شیمیایی
#گردان_فجر_بهبهان

http://telegram.me/safeer59