مادر


راوی : ماشاالله مصدر، غلامحسین نواب،اسماعیل دهدشتیان،فتح الله آبروشن،سعید مهاجر


"جابرخندانی" جوانی سرحال،پرانرژی ، پرجنب وجوش ، شوخ طبع و مایه نشاط و دلگرمی جمع دوستان بود ، هنوز آخرین لطیفه ها و بذله گویی هاي او را پیش از عملیات خیبر به یاد دارم. روحیه شاد و با نشاط او همچون همه هم محلي هايش درمحله امامزاده میر عالی حسین(ع) مانند: عمو علی مواساتی،عین الله مکاری و ابوالقاسم دهدار پور بود. بعد از مفقود الاثر شدنش ، مادر او تا آخرین لحظات عمر چشم انتظارش بود و هر روز چندين ساعت بر سر مزار خالي او مي نشست و قرآن تلاوت مي كرد و نغمه‌های فراق سرمي داد.


هروقت براي قرائت فاتحه بر سرمزارش مي رفتيم برايمان ازخاطرات جابرمی گفت ، الحق مادرش هم بی ریا و صادق بود ؛ هميشه به مادران شهیدی كه بر سر مزار فرزندان شان مدام بی تابی مي كردند دلداری مي داد و می گفت: چرا این قدر بی تابی می کنيد پسرم جابر رفت و نه بدنش آمد و نه حتي ساک وسايلش.سرانجام مادر شهيد مفقود الاثر "جابرخنداني" بعد از سالها چشم انتظاري به او پيوست.


#فرهنگ_جبهه
#تپه_عرفان
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59

همساده (همسایه) :

راوی :جهان مرادیان
قبل از عملیات والفجر مقدماتی در منطقه عمومی فکه در زلیجان بودیم ،"سید سلطانعلی نظری "روی تپه سنگری داشت كه بالای چادر ما بود و نیمه شب ها با صدای بلند دعا می کرد ، يك شب "جابر خندانی"  که بسيار خنده رو و شوخ طبعی بود سرش را از چادر بیرون آورد و گفت: مرگ همساده  زشت ، سید بِگر بخُوس نِصب شوون خُی خُو نِمیشو نِوامیله کسی هم بِخُوسه .(سید برو بخواب چون خودش خواب نمی رود دیگران را هم نمی گذارد بخوابند.)تمام چادرهای اطراف ازخنده روده بُر شدند و صدای انفجار خنده بود که از درون چادرها به آسمان می رفت .

*** سید سلطانعلی در والفجر مقدماتی و جابر خندانی در عملیات خیبر به شهادت رسیدند. 
(منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)
#جابر_خندانی
#سید_سلطانعلی_نظری
#طنز_جبهه
#تپه_عرفان_خاطراتی_از_رورهای_یکدلی_و_یکزبانی
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com