راوی: نجف زراعت پیشه

قطار پرماجرا :

صبح 25/10/65ساعت 9صبح به همراه برادر عبدالحمید امانت باقطار به سمت اهواز حرکت کردیم ظهر نهار برنج و مرغ بود که همراه با 15نوشابه صرف کردیم همچنین برادر اخلاصی فرمانده گردان سکانی نوح نبی ع ،  یک تاجر ویک پدرمعلول نیز از بندر هم با ما در کوپه بودند. با طی نمودن مسیر اراک به سمت ازنا خبردار شدیم که پل راه آهن واقع در کوههای لرستان توسط جنگندهای عراقی منهدم شده لذا با برگشت قطار به اراک از آن پیاده شدیم؛سر دو راهی رفتن به اهواز یا برگشت به قم قرار گرفته بودم اواخر دی ماه بود و سوز سرما بیداد می کرد.

برادر امانت و مرد تاجر در اراک ایستاده و من و اخلاصی و یک شوشتری دیگر به گاراژ اراک آمده و با یک مینی بوس به بروجرد و با یک پیکان به خرم آباد آمده و از آن جا با اتوبوس به اهواز آمدیم و ساعت 2:50 نیمه شب 26/10/65 بود که به شهر اهواز رسیدیم ،اخلاصی ودوستش به شوشتر رفته و من پیاده به مقر ضدزره در ملی راه مجاور مقر تیپ سوم شعبان آمده ودر حسینیه مقرخوابیدم ، صبح با مهدی جلائیان ودوست دیگرش به بیرون رفته و با توجه به از تب و تاب افتادن عملیات ، به بهبهان برای گذراندن دوران نقاهت  رفتم.

بغض در گلو :

در طول مدتی که دربهبهان بخاطر اصابت ترکش به دست استراحت می کردم حوادث  دردناکی با آن روبرو شدم . این ایام مصادف بود با شهادت بچه های رزمنده گردان فجر و فتح که اکثراً بوسیله بمباران شیمیایی مجروح و به شهادت رسیده بودند گردان فتح نیز بواسطه عوامل متعددی از جمله گنگ بودن منطقه عملیاتی و آتش شدید دشمن و در یک کلام عملیات کربلای 5 در نهر جاسم شهدای فراوانی داده بودند که آمار شهدای دوگردان از صدتن نیز گذشت . با احساس از دست دادنی بهترین رفقا ودوستانم بغض گلویم رافشار می داد یاد داود ،غلامحسین بهبهانی ،اعتباری ،حجت اله مرتضوی ،مصطفی بصری، صحایی، مواساتی ، عبدالله صباغان، مجید معلمیان ،خواجه اسدی ، مجید نیکپور ،عبدااله رنجبر،هاشم زاده ها ،غلامی ،صفری ، ستونه ، عزیزی ، شاهدی و .... داشت دیوانه ام می کرد اما چاره ای جز صبر نداشتم.

هنگامی که بهبهان رسیدم در اولین روز 14شهید آوردند که واقعا طاقت خود را از دست داده بودم ودر روز دوم که تعداد  27 شهید آوردند که دربین آنها هم غلامحسین و داوود هم بودند که دیگر تحمل تشیع جنازه آنها رانداشتم مثل مرغ سرکنده دور خودم می پیچیدم و با دست باندپیچی شده که تحرک از آن برایم مقدور نبود تصمیم به برگشت منطقه به هر طریقی شدم.

عزیمت به منطقه عملیاتی :

ابتدا به اهواز وسپس خرمشهر منطقه عملیاتی شلمچه رفته و ساعاتی را در منطقه پیش بچه های ضدزره گذراندم وچون کار خاصی نداشتم و دستم بدلیل جراحت توانایی کار با موشک انداز را نداشت لذا به همراه مسعود زحمتکش به تهران رفتم هنگام عصر به خانه شهید باقری که برادر وی در یگان ضدزره همراه ما بود رفتیم و شب به خانه یکی از برادران دانشجوی بهبهانی به نام فریدون محمدی داماد حاج علی شاه رویین تن  رفتیم.

دیدار با شیمیایی ها :

 صبح به بیمارستان بقیه الله رفته و با برادر حمدالله مواساتی که در طی بمباران شیمیایی دشمن در جاده شهید صفوی مصدوم شده بود رفتم ، وی بر اثر تاول های زیاد  بخصوص در نواحی  رانها قادر به حرکت  آزادانه نبود ، بعد از ان به بیمارستان  رازی در خیابان  وحدت اسلامی رفته  و با برادرا ن مصطفی پورکاظم  و حسن ابول زاده  از دیگر مصدومان شیمیایی دیدار کردم .

مظلومیت رضا :

 ظهر هنگام برگشتن متوجه شدم که مسعود رفته لذا خودم  با اتوبوس  به اهواز  و سپس به بهبهان رفتم  یه چند روز بعد متوجه شدم  که رضا  علی پور نیز که بدلیل  عضویت  وظیفه نتوانسته بود  در جریان  انتقال نیروهای  تیپ 15  به  لشکر 7 حضرت ولی عصر (ع) خودرا  مستقل کند  در واحد اطلاعات و عملیات تیپ 48 فتح  در عملیاتهای  کربلای 4و5 شرکت  داشت  و نهایتا  در شلمچه  به شهادت  رسیده است ، رضا طی این سال ها به هم خیلی اخت کرده بودیم و به همراه برادر محمود صراف لحظات خوبی را در منطقه داشتیم خصوصا در شط علی که دست به زیر آب بردن طراده هامان حرف نداشت.

#محدوده_روشن_62
#عملیات_کربلای_5
#تیپ_ضدزره_201_ائمه

#پنج_ضلعی_شلمچه

#بمباران_خوشه_ای
#مجروحیت_از_ناحیه_دست

http://telegram.me/safeer59

http://www.safeer.blogfa.com