◄زریر ظهیرنژاد
در عملیات کربلای یک در تیر 1365 با نیروهای تیپ پس از استراحتی کوتاه وارد شهر مهران شدیم. شدت آتش دشمن روی مهران، باغ‌ملک شاهی و ارتفاعات قلاویزان متمرکز بود پس از درگیری زیاد سرانجام دشمن عقب‌نشینی کرد. با آزادی ارتفاعات قلاویزان ساختمان فرماندهی عراقی به دست ما افتاد و ما از آن به‌عنوان مقر تاکتیکی فرماندهی، طرح و اطلاعات مخابرات تیپ استفاده می‌کردیم.


غروب یک از روزها مرتضی روحیان جانشین واحد طرح و عملیات تیپ در گوشه سنگر مشغول نماز خواندن بود، من بیرون ساختمان آمدم و یکی از نیروها را به واحد تدارکات فرستادم تا برای همه شام و آب و یخ بیاورد. ساعتی بعد ماشین با شام و یخ برگشت مایحتاج سنگر فرماندهی را تحویل گرفتم و شام را آماده کردم اما هر چه گشتم از مرتضی خبری نبود و او را پیدا نکردم.


با یزدان مویدنیا (حشم فیروز) فرمانده تیپ و سایر بچه‌ها شام خوردیم، نیم ساعتی گذشته بود که یکی از بچه‌ها با ماشین جلوی سنگر فرماندهی رسید و مرا صدا زد وقتی بیرون رفتم خبر شهادت مرتضی را به من داد، مات و مبهوت شدم، چطور امکان داشت کمتر از یک ساعت قبل، او داخل سنگر داشت نماز می‌خواند! گفتم باید او را ببینم، قاصد مرا به سمت لندکروزی برد که پیکر مرتضی را پشت آن روی پتو گذاشته بودند. چهره نورانی او زیر نور چراغ‌دستی که همراهم بود دو چندان می‌درخشید، با وجودی که به شهادت رسیده بود اما هنوز خونریزی زخمش قطع نشده بود.


بسیار بهم ریختم و مانده بودم چطور این خبر را به برادر یزدان که علاقه بسیار زیادی به مرتضی داشت بدهم! با سردرگمی و پر از تشویش و استرس به سنگر برگشتم و با حالت پریشان در سنگر قدم می‌زدم، یزدان که به حرکاتم مشکوک شد پرسید: چرا نگرانی؟! چیزی شده؟! سعی کردم از جواب دادن طفره بروم اما ناراحتی از سر و رویم می‌بارید و او هم دست بردار نبود و مدام علت ناراحتیم را می‌پرسید!


در همین لحظه نیروی پیک گردان وارد سنگر شد و یزدان از اوضاع خط و منطقه پرسید و پیک بی‌مقدمه گفت: مرتضی روحیان به شهادت رسیده. یزدان مات و مبهوت به من نگاه کرد، هول کرد و بی‌تاب شد! با ناراحتی از پیک پرسید، کی و کجا؟! مرتضی که ساعتی پیش اینجا بود، با اجازه چه کسی به خط درگیری رفته؟! پیک گفت: همراه بچه‌های شناسایی رفته بود که با انفجار خمپاره و اصابت ترکش در دم به شهادت می‌رسد.


ماشینی که پیکر مرتضی در آن بود هنوز حرکت نکرده بود یزدان از سنگر بیرون دوید و به‌طرف ماشین رفت، لحظات وداع با آه و اشک جانسوز یزدان و همه ما همراه بود و بسیار سخت گذشت و تا پایان عملیات و مأموریتمان در آن منطقه حس و حالی برایمان باقی نماند. یاد و نام مرتضی روحیان همچون همه شهدای جنگ همیشه جاودان باد.


#مرتضی_روحیان
#عملیات_کربلای1
#مهران
http://telegram.me/safeer59