راوی: نجف زراعت پیشه

عزیمت به کردستان :

بعد از گرفتن تجهیزات انفرادی به سایت خیبر برگشتیم ودر آنجا مشاهده کردم که بچه های طرح وعملیات واطلاعات مشغول جمع وجور کردن وسایل وبار زدن آنها پشت لندکروزها هستند و دو موتور 125 و250 نیز پشت یکی از لندکروزها بسته شد . در 8/12/64 پس از خواندن نماز ظهر و عصر  و بدون صرف نهار با اصرار برادر یزدان فرمانده تیپ به دلیل دیر شدن براه  افتادیم در این هنگام یزدان وحشمت سوار استیشن شده و در باره ماموریت جدید در منطقه کردستان در حال تبادل اطلاعات بودند ، من و حمید زرگر نژاد و راننده  سوار لندکروز شدیم وبطرف کردستان و غرب به راه افتادیم جایی که ما تا کنون فقط اسم آن را شنیده ولی نرفته بودیم ، عبور از ارتفاعات سر به فلک کشیده سوالات عجیب و غریبی را در ذهنم ایجاد کرده بود چرا ما به سمت غرب و کردستان می رویم ما که نه آشنایی با این منطقه داریم و نه آموزش خاصی در این منطقه جهت جنگیدن داشتیم و سوالات بیشمار که تنها روند زمان و صبر می توانست آنها را جواب دهد.

گرسنگی ما ادامه داشته و بدجوری ما را اذیت می کرد و ساعت ها طی مسیر اصلاً از خوردن خبری نبود  تا بالاخره در نزدیکی های کرمانشاه (باختران ) در کنار یک کافه بین راهی که زمین منطقه را برف فرا گرفته و سوز سرمایی عجیب ما را نوازش می داد ایستادیم و چند سیخ گوشت که مثل لاستیک کش می آمد و به سفتی سنگ  بود خوردیم جوری که دیگر تمایلی به خوردن کنجه ندارم  وشب هنگام بدلیل ناامنی جاده ای و مسیرهای  بین شهری وخطر کمین ضد انقلاب ، شب را در مرکز پشتیبانی باختران در زیر زمین گذراندیم.

منطقه عملیاتی شمال غرب و کردستان عملیات والفجر 9

پادگان حضرت رسول ص :

 صبح زود نیز پس از صرف صبحانه  به طرف سنندج به راه افتادیم وبلافاصله وارد پادگان حضرت رسول  ص شدیم . همین که به انجا رسیدیم با بچه های واحد تدارکات تیپ 15 روبرو شدیم که در آنجا حضور داشتند و با ایجاد بنه تدارکاتی وپشتیبانی هم اکنون نیز  مشغول بازی والیبال بودند که در میان آنان عبدالرضا مهربان ،محمد رضا خود سوز ، حلوایی و....را نیز مشاهده کردم. با پیاده کردن موتور ها وسایر وسایل از پشت لندکروز ها ،حشمت ویزدان به سمت منطقه به راه افتادند که بعدها فهمیدم برای تغییر جهت نگاه ارتش عراق از منطقه فاو که روزها و شبهای متمادی در حال پاتک زدن بود و دیوانه وار با تلفات فراوان تلاش می کرد تا منطقه فاو را  از دست ما بگیرد  عملیاتی والفجر9 را در منطقه کردستان و ارتفاعات سلیمانیه به راه انداختند تا ضمن انحراف دید ارتش عراق و جلب توجه و اختصاص بخشی از نیروهای آن به منطقه جدید از فشارها روی فاو کاسته شود و از سوی دیگر در این منطقه با نزدیکی به سلیمانیه و تصرف بخشی از کشور عراق فشارها به صدام بیشتر شود.من نیز به اتفاق سایر برادران طرح ازجمله عباس حیدری در اتاق اختصاص یافته به واحد طرح مشغول به فعالیت شدیم وبیشتر اوقات به کار با نقشه و گویا کردن آنها با رنگ کردن ارتفاعات روی آن براساس میزان ارتفاع به اتفاق برادر عباس حیدری و سایر برادران طرح  و عملیات می پرداختیم. بدلیل نا مساعد بودن جا و کمبود فضا سرانجام شبانه به پادگان شهید ناصر کاظمی (پادگان شهید کاظمی در 55 کیلومتری سنندج و 35 کیلومتری قروه واقع شده است و از جاده اصلی به طرف فرعی تا خود پادگان حدود 13 کیلومتر راه است و در منطقه کفی واقع شده است که اطراف آن را کوه های بلند و تپه ماهورها پوشانده است و آموزش ها و کوهپیمایی ها را در همین پادگان انجام می دادیم؛ پشت پادگان ارتفاع بلندی است که دکلی روی آن واقع شده است و انتهای اکثر راهپیمایی ها و کوهپیمایی ها آنجا است.)قروه در نزدیکی دهگلان رفتیم سرمای عجیبی در منطقه حاکم بود و زمین منطقه یخ زده بود ، مسیر طولانی در برف ، شب ، خستگی و سرما بد جوری سبب بی حوصلگی نیروها شده بود .به دلیل مقاومت نیروهای دژبان و ناهماهنگی ایجاد شده بر سر استقرار نیروها و به عبارت بهتر تقاضای ما برای استقرار در ساختمان ها  بر خلاف توافق قبلی باعث شد تا درگیری لفظی پیش آمده و تا ورود به پادگان ساعتی طول کشید  اما سرانجام درتاریکی و سرمای شدید منطقه وارد پادگان شدیم درون پادگان نیز مقاومت هایی بر سر ورود به سالن و اتاق ها پیش آمد چرا که این جا محل استقرار یگانی از سپاه بود و ممانعت از ورود ما به اتاق ها که برخی اسناد آنها گذاشته بود طبیعی بود.

#محدوده_روشن_41

#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی

#واحد_طرح_و_عملیات

#حشمت_حسن_زاده

#عبدالله_رنجبر

http://telegram.me/safeer59