آسیب شناسی دفاع مقدس:نفاق در دفاع مقدس:(3)

توهین،اهانت و ...به رزمندگان و ایثارگران

هشت سال دفاع مقدس مردم ایران سبب رقم زدن واقعه ای شد که در طول تاریخ 250 ساله اخیر بی سابقه بوده و در نتیجه آن تمامیت ارضی ایران حفظ شده و بدون جدا شدن بخشی از ایران مرزهای آن تثبیت شده باقی ماند.

حماسه سرایان و آفریندگان دفاع مقدس از بین جوانان و نوجوانان بی نام و نشانی بود که با هدف دفاع از وطن عزیز مان ایران و یا تکلیف دینی در میدان رزم به مقابله با دشمن تا دندان مسلح پرداختند و باعث شدند رویای فتح و پیروزی دشمن به سراب مبدل شود.

در این روند جوانان این مرز بوم با احساس مسولیت پای در این کارزار نهاده و بدون چشمداشت موقعیتی،مالی و یا هر امتیاز خاص تا آخرین روزهای دفاع مقدس در جبهه های نبرد باقی مانده بدون این که شکوه ای داشته و یا از کمبودها بنالند ؛ اما از جانب قاعدین و افرادی که بیرون گود بودند برخی با کنایه و حرکات ناشایست سبب ازار و اذیت این مجاهدان راه خدا شدند.

تعداد زیادی از جامعه ایران علی رغم حکم فقهی امام در زمینه واجب کفایی بودن حضور در جبهه های نبرد ، به دلایل مختلف از انجام آن سرباز زدند اما بخشی نیز علاوه بر خود چندین تن از خانواده آنان در عرصه ایثار حاضر شده و در همین راستا خانواده های چند شهید و ایثارگر از نشانه های واضح آن می باشد.

برخی از افراد در زمان حضور این افراد در جبهه های جنگ با طعنه و کنایه به باقی مانده اعضای خانواده این رزمندگان خصوصاً پدر و مادر آنها زخم زبان هایی می زدند که اثرات آن هنوز علی رغم دهه ها از آن ماندگار شده و روان رزمندگان را دچار آسیب کرد؛ حرف هایی که بیشتر نشان از دادن امتیازها و پول های هنگفت به بچه های رزمنده بود و اینک رزمنده و مجاهد راه خدا علاوه بر مبارزه با دشمن خارجی در مرزها باید ضمن تحمل زخم زبان ها در سطح جامعه آن روز به مصاف با آن می پرداخت یعنی در حقیقت جهاد اکبر در جبهه ها و جهاد اصغر با تحمل نفاق و زخم زبان در پشت جبهه و سطح جامعه.

روزهای بسیار سختی توسط رزمندگان و خانواده ها در پشت جبهه سپری شد در اوایل توسط سازمان مجاهدین خلق رزمندگان و اعضای خانواده آنان مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند و این صحنه ها در محلاتی که تعداد اعضای سازمان بیشتر بود نمود بیشتری داشت.

در برهه بعدی برخی از حرف های درگوشی بین مردم سبب گسترش این اهانت ها و تهمت ها شده تا اینکه عیان شد و با توهین به خانواده شهدا در روی مزار شهدا به اوج خود رسید و سبب شد تا به بهانه های مختلف آنها را مورد اذیت و آزار قرار دهند اما اصابت گلوله و ترکش کجا و نیش زبان و کنایه به خانواده ها در پشت جبهه ها کجا.

عنوان می شد معلوم نیست در جبهه ها چه می دهند که این رزمندگان نه یکی بلکه چند تن در آنجا حاضر شده تا سبب افزایش این امتیازات و امکانات شود،این کنایه ها در شرایطی نقل می شد که تا سال 1362 هیچگونه حقوق و مزایایی برای آنان نبود و حتی بچه های سپاه از دریافت حقوق و مزایای خویش خودداری می کردند و من به چشم خویش التماس و خواهش های مسئول مالی رزمندگان را دیده بودم که از رزمندگان سپاه برای گرفتن آن اقدام بکنند زیرا با پایان سال باید آن را به مرکز برگرداند.

در سال 62 برای سه ماهه اعزام مبلغ 25000ریال اختصاص داده بودند که رقم قابل ملاحظه ای نبود و این رقم تا پایان جنگ خیلی تفاوت نکرد ؛ اما حضور بساری از آنان در جنگ علاوه بر از دست دادن سلامت جسمی و روحی سبب از دست رفتن فرصت های شغلی و تحصیلی آنان شد و از سوی دیگر برخی از آنان تهدید به اخراج از کار قبلی و عملی شدن آن شد براستی داستان قطع حقوق شهید شمایلی جانشین تیپ 15 امام حسن مجتبی ع و لشکر 7 حضرت ولی عصر عج در این مورد شنیدنی است در کشوری که باید جنگ در راس امور باشد .

این داستان در جای جای ایران نمونه های مختلفی دارد در حوزه های علمیه برای اعزام به جنگ مشکل تراشی می کردند و با تهدید زدن غیبت و قطع شهریه مانع حضور آنان در جبهه های جنگ می شدند ، این وضعیت در دانشگاهها نیز به صورت دیگری وجود داشت و با زدن رنگ و لعاب درس و این که نمی خواهند دانشجوی بیسواد تحویل جامعه دهند مانع اعزام آنان شده و برای دانشجویان اعزامی مشکلات فراوارن ایجاد می کردند در این مورد دانشجویان دانشگاه های مختلف موارد زیادی برای اثبات آن دارند.

دفاع مقدس با تمام فراز و نشیب های خود به پایان رسید و رزمندگان با چشمانی اشکبار در غم بازماندن از قافله عشق به شهر و دیار خویش برگشتند در شرایطی که از زندگی به تمام و کمال باز مانده بودند و در این شرایط دولت برای جبران این عقب ماندگی در سال 1369 اقدام به طراحی سهمیه رزمندگان نمود در شرایطی که طیف عظیمی از آنان نیازی به این امر نداشتند؛برخی استعداد بالا داشته و برخی اصلاً دیپلم نداشته و نیازی به آن نداشتند و بخشی نیز با توجه به زخمهای روحی و روانی و همچنین نداشتن موقعیت شغلی در پیچ و خم دنیا رها شده و به عبارت بهتر در جامعه ما در زیر پای چرخهای چهار نعل رفتن به سمت امور دنیوی زیر دست و پا له شدند.

رزمندگان بازمانده از جنگ به جای التیام زخمهای آنان مجداً از سوی تیرهای نامرئی در جامعه ناشی از عملکرد سوء مدیران اجرایی پس از جنگی هشت ساله آماج حملاتی از درون فضای پیرامونی و خانواده ها شده که دامنه آن به اقوام و خویشان رزمندگان هم کشید و به عبارتی بهتر به جای این که مشکلات رزمندگان در حوزه های عقب افتادن در فراهم نمودن شغل،امکانات درمانی و ... تنها به اختصاص سهمیه رزمندگان و معافیت از خدمت برای فرزند آنان اقدام نمودند و آنها را در جامعه ای سرشار از چالش های اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و ....به همراه سوء مدیریت مسئولین اجرایی که هنوز نیز ادامه دارد رها کردند در حالی که جوامع دیگر برای فرزندان رزمنده و ایثارگر خویش از هیچ تلاشی فرو گذار نموده اند نگاهی به صفحات مجازی در زمینه کشورهای مختلف صحت این امر را روشن می سازد.

آسیب شناسی دفاع مقدس:نفاق در دفاع مقدس: (2)

مشت های گره کرده و جبهه های تشنه نیرو(ما اهل کوفه نیستیم از واقعیت تا شعار)

دهه شصت ایران اسلامی درگیر طولانی ترین و سخت ترین جنگ تاریخ خود بود و شرایط بسیار سختی را با توجه به حمایت همه قدرت های جهانی از دشمن سپری می کرد؛ در جبهه دشمن نفرات آن ظاهراً تمامی نداشت و تلفات سنگین آنان بلافاصله بانیروهای تازه نفس پر می شد اما در این سو و در جبهه خودی با توجه به این که نیروهای بسیجی و مردمی به میل و اختیار خویش و با هدف حفظ تمامیت ارضی کشور ایران همچنین ادای تکلیف دینی با فرمان امام ره در جبهه های جنگ حضور پیدا می کردند اما حداکثر نیروی فراهم شده فقط برای یک عملیات سراسری در زمان خاص در زمستان کفایت می کرد و در فصول دیگر شاهد عملیات های کوچک در تابستان با کمک گروههای کرد در کردستان بودیم.

برای حل این مشکل و فراهم نمودن نیرو امام حکم به وجوب کفایی شرکت افراد در جبهه ها را اعلام می کند و معنی و مفهوم آن این بود که تا زمانی که نیرو به اندازه کفایت در جبهه ها حضور پیدا نکرده بر همه حضور در جبهه ها از لحاظ شرعی واجب است و هیچ عذر و بهانه ای از هیچ کس پذیرفته نبود مگر ناتوانان و زنان.

در صحنه عمل ما شاهد مشت های گره کرده در نماز جمعه ها و راهپیمایی ها در حمایت از دفاع مقدس بودیم که همه شعار ادامه جنگ تا پیروزی را می دادند اما از حضور در جنگ به بهانه های مختلف خبری نبود و تعداد بسیار زیادی از آنها معتقد بودند که توفیق حضور در جبهه برایشان هنوز فراهم نشده است ،یعنی واقعه کوفه و بی وفایی و تنهایی در حال تکرار شدن بود.

به بهانه های مختلف و لطایف الحیل از رفتن به جبهه صرف نظر کردند و صد البته فریادهای رسای آنها مبنی بر این که :

رزمندگان بجنگید تا کربلا راهی نیست

لحظه ای قطع نمی شد و این در حالی بود که جبهه ها به شدت منتظر نیروی اعزامی و سازماندهی آنان برای آموزش و حضور در عملیات بود اما حیف که نیروها اکثراً اعزام مجدد بودند و نیروهای جدید که نیز به جبهه اعزام می شدند در فصل پاییز و زمستان بود که تنها به فرماندهان ما اجازه طراحی عملیات بزرگ را در این زمان می داد و دشمن این مساله را به خوبی فهمیده بود که عملیات های سالیانه ما در زمستان است و تنها روی مکان و ساعت دقیق آن متمرکز می شد و دلیل لو رفتن عملیات های ما در این نکته ظریف نهفته می باشد.

طبق نظر فرماندهان عالی رتبه جنگ و در صورت فراهم شدن 1500 گردان و حمله همزمان از سه جبهه مهم و تاثیر گذار ما می توانیم سرنوشت جنگ را با پیروزی در جبهه های جنگ رقم بزنیم؛ اما در بهترین شرایط اعزام ما در سال 1365 و با تبلیغات فراوان در قالب سپاهیان حضرت محمد ص و در راستای تعیین سرنوشت جنگ تنها 300 گردان عملیاتی فراهم شد که توانستند کربلای 4و5 را رقم بزنند و تا دروازه های  شهر بصره پیش روند و حامیان صدام حسین را وادار به نوشتن قطعنامه 598 نمایند.

دشمن دانا نیز با علم به نوع ماموریت ها و تعداد نیروها و ثبات استراتژی ما در جنگ با اهرم فشار و اجبار به احضار نیروهایی که توانایی حمل سلاح و جنگیدن را داشته باشند پرداخت و در یک برنامه منسجم و منظم در سال 1365 با افزایش سازمان رزم خویش به بیش از 58 لشکر و آموزش های ویژه درست مقابل و بر عکس پیش بینی های نظامی ما در اولین گام هجوم خویش را در فروردین 67 در ماه رمضان آغاز کرد ؛درست زمانی که جبهه های ما از کمترین نیرو و امکانات برخوردار بوده و در جهت گیری نبرد نیز به شمالغرب منتقل شده بود و نیروهای ما در جبهه ای طولانی از شبه جزیره فاو تا ارتفاعات سر به فلک کشیده کردستان عراق با بیش از 1600 کیلومتر گسترش یافته بودندو همزمان با آن جنگی شدید در اب های نیلگون خلیج فارس علیه ناوگان های ایالات متحده آمریکایی در جریان بود .

در این شرایط سخت بود که حملات مکرر و سهمگین دشمن در شلمچه،جزایر محنون،فکه،مهران،شمال غرب  و.... عملاً چنان شرایط سخت و دشواری را بر ایران و موجودیت آن تحمیل کرد که امام با قبول قطعنامه 598 عملاً از آبروی خویش به خاطر اسلام و جمهوری اسلامی گذشته و از آن تعبیر به نوشیدن جام زهر نمود .

سال های طولانی از آن سال ها می گذرد و هنوز چرایی پایان جنگ برای نسل جوان و به خصوص برای برخی بازماندگان عرصه دفاع مقدس با علامت ابهام و سوالات بی شمار روبرو شده است:

آیا اگر مدعیان شعاری پا را از مرحله شعار فراتر نهاده و در جبهه های جنگ حضور می یافتند سرنوشت جنگ چنین به سرانجام خود می رسید؟

آیا به این رفتار مدعیان دیروز و طلبکاران امروز عنوانی بهتر از نفاق می توان نهاد؟

آیا اگر مجدداً آزمون و امتحانی مثل دفاع مقدس فراهم شود ، ما می توانیم از دام نفاق رهایی پیدا کنیم؟

آیا ما اهل کوفه نیستیم؛واقعاً نیستیم یا شعاری تو خالی است؟

خدا در کلام نورانی خویش در قرآن می فرمایید:

الم ﴿۱﴾

الف لام ميم (۱)

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾

آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند (۲)

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴿۳﴾

و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد (۳)

راست و درست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ.

آسیب شناسی دفاع مقدس:نفاق در دفاع مقدس: (1)

سازمان مجاهدین خلق :

سال 60 بود تازه امتحانات دوره اول راهنمایی را پشت سر گذاشته و بعد از آن مثل سال های گذشته به همراه بچه های محل در جهت کمک به تامین معیشت خانواده به حرفه نمد مالی پرداختم ، این حرفه کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود که با زحمت فراوان نمدهای آماده شده که در آن زمان به جای فرش استفاده می شد تهیه می شد و مراحل مختلفی از نقش روی قالب ، تهیه پشم آماده از کارخانه ، پا زدن و آخرین مرحله که کار دستجمعی برای سامان دادن به آن بود داشت و این کارها برای بچه های هم سن و سال من بسیار طاقت فرسا بود.

در طی این روزها که مصادف با فرا رسیدن گرمای تابستان بود و در حین کار روی نمد در منزلی که مجاور مغازه بود متوجه رفت و آمدهای مشکوکی بودیم آخه قبلاً این منزل متعلق به معلمی بود که از کوچکی می شناختیم و اکنون با رفتن به خانه جدید این ملک را اجاره داده بودند،افزایش این رفت و آمدها باعث شد تا توجه ما به آنها بیشتر جلب شود؛این رفت و آمدها بیشتر با تریل هوندا صورت می گرفت و ترکیب نفرات هم دو نفره بود.

در این ترددهای مکرر با یکی از آنها به واسطه اخلاق و سلام و علیک های ممتد بیشتر آشنا شدم تا حدی که در این رفت و آمدها برخی اوقات لحظاتی پیش ما ایستاده و در حین کارهای نمد مالی به پرسش هایی از نحوه کار می پرداخت برادر عزیزی که بعدها رشته دوستی محکمی بین ما ایجاد شد و هنوز هم ادامه دارد  امیر نجفی که در کسوت پاسداران ذخیره سپاه به امر مراقبت از منطقه برای جلوگیری از اعمال تروریستی افراد موسوم به جنبشی ها می پرداختند و روز و شب خویش را مصروف این کار کرده بودند.

 این برهه دقیقاً زمانی بود که سازمان مجاهدین خلق با آغاز فاز نظامی خویش در شهرها دست به تظاهرات مسلحانه و ترور افراد مذهبی و حزب اللهی نموده بود و بسیاری از پاسداران ما به جای اعزام به جبهه های جنگ با عراق که بنا به قول امام از اولویت برخوردار بود در شهرها به مقابله با اقدامات تروریستی این سازمان به اصطلاح مدافع خلق می پرداختند و در این راه چندین ده هزار تن از بچه های مذهبی به شهادت رسیدند به طرق مختلف از نارنجک ،کلت،مسلسل،اسیدگرفته تا تیغ موکت بری و ربودن و شکنجه که همه این عوامل جو متشنجی در جامعه ایجاد کرده بود و عملاً جبهه های جنگ با توجه به درگیر بودن بخش عظیمی از نیروها برای سرکوب آنان به حاشیه رفته بود.

سازمان مجاهدین خلق ایران و خیانت های مستمر در جنگ

تعدای از رزمندگان که در جبهه های جنگ پس از نبردی سخت و طاقت فرسا جان سالم به در برده و برای استراحت و مرخصی چند روزی به شهرهای خویش مراجعت می نمودند توسط تیم های ترور سازمان در شهر و حتی مقابل زن و بچه های آنان هدف گلوله و به شهادت می رسیدند.اطلاعات مربوط به محل اصابت موشک ها و راکت های دشمن به مناطق نظامی و غیر نظامی توسط این افراد به دشمن اطلاع داده می شد و مهمتر از آن با انتقال صحبت های برخی برادران رزمنده یا با حضور مزورانه در جبهه ها و بین بچه های جنگ اطلاعات نظامی را به دشمن داده و باعث لو رفتن و شهادت و یا اسارات تعداد زیادی رزمنده می شدند.

و در نهایت با رفتن به عراق و تشکیل ارتش آزادی بخش ملی و تجیز و آموزش آنان در کنار ارتش دشمن به مبارزه نظامی و رودرو با سپاه اسلام دست زدند که عملیات های آفتاب،چلچراغ و فروغ جاویدان از مهمترین آنها بود که سبب اسارت تعداد زیادی از رزمندگان در ماههای پایانی جنگ تحمیلی شد ؛ در مورد نحوه رفتار آنان با آزادگان ما در اسارت از شکنجه جسمی و روحی گرفته تا به لطایف الحیل جذب آنها به سوی خود دیگر دردهای نهفته در دل های آزادگان عزیز می باشد که بخش های اندکی از آن تا کنون بیان شده و سینه این عزیزان از این خیانت ها پر می باشد.

به هر حال افراد سازمان با تقابل شدید نیروهای سپاه به درون خانه های تیمی خزیده و وظیفه سختی برای بچه های سپاه برای مقابله با آنان ایجاد شده چرا که ادامه فعالیت آنان به مثابه ترورهای بیشتر بود و در راه این کار مهم بچه ها شب و روز نمی شناختند و کمک های اطلاعاتی مردم در این راستا بسیار ارزشمند و تعیین کننده بود؛با توجه به این که در آن زمان ایران دستگاه اطلاعاتی مستقلی نداشت و وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود مسئولیت مبارزه با تحرکات نظامی و ترورهای منافقین نیز به عهده واحد اطلاعات سپاه پاسداران افتاده که در حقیقت بنیانگذاران این وزارت محسوب می شوند و بعدها با جدایی از سپاه توانستند با تشکیل وزارت امنیت در کشور اسلامی ایران را تامین نمایند.

 با پیگیری مستمر این برادران سرانجام عرصه بر این خائنان به وطن و اسلام در کشور تنگ شده و به سمت عراق طبق تصمیم سازمانی گریخته و در کنار ارتش عراق به مقابله با رزمندگان اسلام پرداختند.البته تا قبل از همکاری با ارتش دشمن در جنگ تحمیلی نام این سازمان را می شود منافقین گذاشت ولی با تشکیل ارتش و همکاری های وسیع اطلاعاتی و نظامی با دشمن در حال جنگ با ملت ایران و با توجه به نامیدن جنگ از سوی امام به جنگ با کفار ، این سازمان چهره خود را به روشنی نشان داده و رسماً به جبهه دشمن به جنگ همه جانبه با ملت خویش پرداخت.

غرض این که در طی جنگ این رویه از نفاق آرام آرام به سمت فاز نظامی و ترور افراد حزب اللهی و حتی رزمندگان جنگ رفته و ضربات زیادی را در طی هشت سال دفاع مقدس به مردم و کشور عزیزمان ایران وارد کردند ولی همانگونه که طبق گفتاری از آقا رسول الله ص که فرموده:

رسول اكرم (ص) فرمود: كيفر سه گناه به قيامت نمي‌ماند (يعني در همين دنيا مجازات مي‌شود). 1- عاق پدر و مادر 2- ظلم و تجاوز به مردم 3- ناسپاسي در مقابل احسان و نيكي.بحارالانوار جلد 74  صفحه 74

قال الامام علی - علیه السلام - : الله َالله َفِی عاجِلِ البغیِ و آجِلِ و خامةِ الظلمِ و سوءِ عاقبةِ الكِبرِ. (نهج البلاغه، خطبه 192)امام علی - علیه السلام - فرمود: از خدا بترسید درباره عاقبت ناگوار ظلم در دنیا و آخرت و از فرجام بد كبر و غرور.

این منافقین و خائنین به وطن در حالت کنونی که از پادگان اشرف به الحره انتقال داده شده و با ذلت هم اکنون به آلبانی این تبعیدگاه جدید پرتاب شده اند کسانی که هم به پدر و مادر خویش ظلم کردند و هم به مردم خویش و سخن پایانی در مورد منافقین این که از قدیم گفته اند چوب خدا بی صداست...