تیمم به یاد ماندنی در اسارت 


راوی : غلام رضا رئیس پور
بعد از اسارت در عمليات خيبر به دليل مجروحيت و شيمیايي در اردوگاه از بقيه جدا و به همراه بقيه مجروحين در محل ديگر ظاهراً براي رسيدگي منتقل شديم كه چندان هم خبري نبود. با توجه به اینکه اکثر اسراي زخمي نمی تواستند وضو بگیرندكمي خاك درلبه پنجره ریخته بودیم براي تیمم. من فقط می توانستم روی انگشتانم دستی بکشم که با توجه به چرک و خون شدید بهداشتی هم نبود.


يك بار رفتم کنار پنجره که تیمم کنم يك سرباز عراقی روبروم ايستاده بود ، گفت : ها اشبیك ؟ شیترید؟ یعنی: چته؟ چی میخوای ؟ گفتم: می خواهم تیمم کنم ، یعنی دست بزنم روی خاک به جای وضو ، گفت : نمی خواهد دلت پاک باشد ، اگه وضو نمی گیری دیگه تیمم نمی خواهد ،گفتم: خداوند تو قرآن فرموده: فلم تجدوا ماء افتيمموا صعيدا طيبا ؛ به عربي گفت: یعنی مي خواهي بگويي بهتر از ما قرآن و احکام اسلام رو بلدین؟ گفتم: نه منظورم این است که... خلاصه نگذاشت حرف رابزنم و کلی فحش بارم کرد و رفت. بچه ها گفتند خدا به خیر بگذرد.


فردا وقت آمار ظهر دیدیم افسر ارشد مسئول اردوگاه و افسراستخباراتی وکلی سرباز ریختند درآسایشگاه و شروع به زدن همه ما کردند ، بعد گفتن بشینید که سروان اردوگاه صحبت دارد . افسر ارشد شروع به صحبت كرد و گفت: شما را خمینی گول زده و یک کلید بهتون داده و گفته این کلید بهشت است و شما را این طوری انداخته به جان ما . شما هم آنقدر ساده هستيد و اين دروغها را باورکرده ايد و همه کارهاي خودتان را درست و اسلامی حساب می کنید. اصلا مجوس و آتش پرست چه ربطي به اسلام. بعد گفت : اون که آموزش قرآن راه انداخته کیه؟ من خواستم بلند شوم که دستي از پشت مرا گرفت و گفت بنشین ، چه بدونه کیه چه ندونه همه را تنبيه مي كنند ، خلاصه كلي فحش نثارمون کرد و گفت اینجا بحث سیاسی ممنووووع ؛ بعد هم با تهديد براي آخرين بار آسايشگاه را ترك كردند.


#فرهنگ_جبهه
#آزادگان
#تیمم
#غلامرضا_رئیس_پور
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com/

ایها الصدام خائن


راوی : عبدالصاحب بخردی
"حاج عباس روز خوش" مرد خستگی ناپذیر جبهه و درگردان مایه نشاط و شادی بچه ها بود. بچه ها به او پدر و یا علمدار و گاهی سقا می گفتند رزمندگان گردان 3 عاشورا هیچ وقت یاد شیر مرد و علمدار گردان را با آن حرف هاي : صبح بخیر برادران. صبح به خیر تکاوران. ایها الصدام خائن. هندونه کیلو 2 ریاله را فراموش نمي كنند. همواره عَلمي با نوشته حضرت ابوالفضل (ع ) را در دست داشت و به هنگام درگیری به نيروها آب می رساند و یاد علمدار کربلا را زنده می کرد . بارها مجروح شد اما این جراحات نتوانست مانع از حضور او در جبهه شود.


یک روز قبل از عملیات خیبردرمنطقه ی شط علی بعد از پایان سخنرانی آقای مرتضی قربانی فرمانده لشکر 5 نصر، مشهدی عباس عَلم خود را بلند کرد و فریاد عباس علمدار سر داد و همه به دور او جمع شدند و شور و هیجانی برپا گشت وهمه آماده شدند تا در یک نبرد بزرگ شرکت کنند. آن وقت ها شعار بهبهانی ها فراگیر شد بود: «آغی خمینی : خدا حفظی بِكُ- شیخ علی اکبر- خدا حفظی بِكُ (منظور آیت الله هاشمی بود که در آن عملیات سمت فرماندهی را داشت) آسید علی ما را :خدا حفظی بِکُ- صدام کافر : َا کمر پَرتی بِكُ ( حاج عباس برای امام ، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی دعا می کرد و برای صدام نفرین که خداوند او را از کوه به پایین پرت کند) به هر حال آن روز حاج عباس شوری بپا کرد و فردا نیروهای ما وارد نبرد خیبر شدند.


در هنگام عملیات خيبر نیز براي تقويت روحيه بچه ها همين گونه بود. ما با علمدار جبهه در 29/12/62 همگی اسیر شدیم. در ابتدای اسارت و هنگامی که دراتوبوس در حال جابجایی بودیم وقت نماز شد."حاج عباس" در همان حالت روي صندكي اتوبوس در حركت شروع به اذان گفتن كرد ؛ سرباز عراقی متوجه شد و به سراغ او آمد و محکم به سرش کوبید ، اما علمدار اذانش را قطع نکرد «اشهد ان علیا ولی الله...» ، سرباز محکم تر مي زد و با تمسخر جمله هاي اذان را تکراركرد ، علمدار خواند و سرباز زد تا اذان به پایان رسید.


يك روز در اسارت حاج عباس با گِل تسبيح درست كرده بود كه يكي از افسرهاي عراقي متوجه شد و پرسيد اين را براي چي درست كردي؟ حاج عباس گفت: براي ذكر گفتن. افسر عراقي به شدت ناراحت شد تسبیح را از دستش گرفت و به زور دردهان حاج عباس فرو كرد و با دست دهان او را گرفت و فك او را تكان مي داد تا تسبيح خيس شود و فرباد مي زد اكله( بُخورش). اما وقتي ديد حريف پيرمرد نمي شود با فحش و خنده هاي شيطاني او را رها كرد و رفت. حاج عباس تا روز آزاديش هميشه باعث روحيه ديگر اسراء در اردوگاه بود.


#فرهنگ_جبهه
#آزادگان
#عباس_روزخوش
#شعار_ایهاالصدام_خائن
http://telegram.me/safeer59

اسرا  (آزادگان)


در اردوگاه های عراق ما شاهد جدایی های نیروهای ارتشی از اسرای بسیجی (نه سپاهی که در صورت شناسایی تحت شکنجه واقع شده و به شهادت می رسید) بودیم ، تقسیم مصلحتی بچه های آزاده به بسیجی و ارتشی با هدف ایجاد نفاق بین بچه‌ها و فشار روی بسیجی ها از سویی عراقی ها بودیم.

ویدیویی از اردوگاه رمادی عراق محل نگهداری اسیران ایرانی استان الانبار به مرکزیت شهر رمادی


در این زمان تا قبل از عملیات مقدماتی ما شاهد برخی نافرمانی و تنش ها و عدم اطاعت از سوی آزادگان در برخی اردوگاهها بودیم که در نتیجه بالا گرفتن تنش و درگیری منجر به ضرب و شتم وسیع زندانبانان با اسرا شده و با عدم توفیق در رسیدن به خواسته ها و اهداف برخی آنان شهید یا زخمی می شدند که در نتیجه فقدان رسیدگی های پزشکی اکثراً قطع عضو و یا به شهادت می رسیدند برای نمونه بعد از عملیات رمضان ما شاهد شهادت چهار نفر در طی این درگیری ها بودیم .


ویدیوی زیر اردوگاه و کمپ اسرای ایرانی در الانبار را به تصویر کشیده است.
اردوگاه الرمادی ، استان الانبار به مرکزیت شهر رمادی در مرز اردن و سوریه که تعداد 16 اردوگاه در این استان بود. این اردوگاه‌‌ها در پادگان 14 رمضان ارتش عراق که یکی از بزرگ‌ترین پادگان‌های خاورمیانه است. اولین اردوگاه در این پادگان به نام رمادی 1 در سال اول جنگ تشکیل شد.این اردوگاه تشکیل شده بود از 20 بند، هر بند 8 آسایشگاه که در زمان‌های مختلف تعداد نفرات هر آسایشگاه از 50 نفر تا 80 نفر در حال تغییر بود.


اردوگاه یا کمپ التاش در ۴۰ کیلومتری رمادی، در یک بیابان لم یزرع قرار دارد.این کمپ در سال ۱۳۵۹ تأسیس شد.مردم ساکن این اردوگاه تا قبل از حمله عراق به کویت اسرای ایرانی و کردهایی بودند که یا اسیر شده بودند یا خود به این منطقه آمده بودند. در سال ۱۳۷۰ عده ای از ایرانیان فارسی زبان در این منطقه سکونت کردند. خانه‌های ساخته شده از حلبی و نبود بهداشت از جمله مهم‌ترین مشکلات این اردوگاه است .


#اسرا
#آزادگان
#الرمادی
#الانبار
http://telegram.me/safeer59