راوی : قدرت الله قاسمپور
از ابتدای کودکی تا دوم دبیرستان تمامی کلاسهای درس را با "شاهرخ یوسفی" گذاراندم. شاهرخ همیشه یک شاگرد ممتاز بود و ازهیج کوششی درکمک به دانش آموزان ضعیف دریغ نمی کرد. تابستانها تمامی کارهایمان با هم بود. خانواده او تمام امکانات رفاهی از جمله تویوتای صفر كیلومتر و موتور سیکلت 125 یاماها را كه در آن زمان كمتر جواني در شهر داشت دراختیارش گذاشته بودند تا او را از رفتن به جبهه منصرف کنند اما بی نتیجه بود . او هرگز دلبسته مادیات نبود و همه آنچه داشت به فقرا و یا به جبهه کمک می کرد.


مادرش می گفت : حرکات این بچه بسیار عجیب است ، تمام خرجي خانه دست اوست ، اما موقع خرید برای خودش ، از من پول طلب می كند ؛ وقتي من علت را می پرسیدم می گفت : دوست دارم برای خريد مايحتاج خودم از دست مادرم پول بگیرم چون احترام به پدر و مادرطبق دستورات ديني واجب است. چون فرزند اول بود و از طرفي پدرش هم در كويت كار مي كرد مسئوليت خانواده بيشتر بر عهده او بود براي همين خانواده او نزد آیت الله منتظری به قم رفته و مجوز نرفتن به جبهه وی را گرفتند اما او خود را مقلد امام مي دانست و برای نرفتن به جبهه قانع نشد.


بسیار با نظم بود و در منطقه هم هميشه به ديگران كمك مي كرد ، گاه از فرط خستگی وقتي همه خواب می رفتند ، شاهرخ بیدار می ماند و سلاح های سایر دوستان را شبانه تميز می کرد . شب قبل از عملیات خيبر شاهرخ بيدار بود و مي گفت : اگر بدانید فردا چه روز بزرگی است هیچ کدام خواب نمی رفتید و سرانجام فردای آن روز در عملیات خیبر "شاهرخ یوسفی" به جمع دیگر شهدا پیوست و به آرزویش رسید.


#شاهرخ_یوسفی
#بی_اعتنایی_به_دنیا
#گردان_سیدالشهدا
#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی
#عملیات_خیبر
#شرق_دجله
http://telegram.me/safeer59