راوی: نجف زراعت پیشه
شب های نهر جاسم
اولین ضربه :
در اولین شب  14/1/66 به دلیل همین آتش  شدید موجود در خط و عدم آشنایی ما  نسبت به وضعیت  فوق و ندادن  سهمیه  مهمات ، سرتاسر خط یکپارچه آتش شدید شده بود  و در همین زمان  نیز نیروهای ما جواب آتش دشمن را  با مهمات  خویش می دادند   اما در مقایسه  با آتش  دشمن از میزان  کمتری  برخوردار بود، در پشت خاکریز مشغول چک کردن اوضاع و هدایت نیروها بودم که دیدم از انتهای خط پدر جوکار به سمت عقب می آید در حالی که دست خود را با چفیه بسته و با دست دیگرش گرفته ، ظاهراً طی آتش دشمن در همان شب اول  3تن  از برادران  از جمله پدر جوکار زخمی شده و طبق اطلاع آنان یکی از برادران نیز به نام محمدرضا اصیل زاده نیز در انتهای خط به شهادت رسیده و من ضمن دلداری  به آنها، زخمی ها  را  راهی عقب و اورزانس نمودم  و خود  به سمت  انتهای  خط دویدم  .
از یک سو باید وضعیت شهید اطلاع داده شده را چک می کردم و از سوی دیگر نگرانی این را داشتم که ممکن است آتش تهیه دشمن مقدمه پاتک برای ورود به خاکریز و تصرف آن باشد،  با اطلاع از وضعیت  فوق به انتهای خط رفته ، در بین راه سنگری را دیدم که در حال سوختن بود اما پدر جوکار گفته بود در انتهای خط بوده اند ،با رسیدن به پایان خط و چک کردن اوضاع خط دیدم نگهبان ها و پاسبخش آن ساعت برادر حبیب الله کمایی درون جایگاه های خویش قرار دارند و با دقت در پیشانی منطقه دیدم خبری از ورود دشمن به منطقه نیست و خیالم راحت شد؛چون شهید را ندیدم و از سویی نیروهای منطقه نیز از این قضیه اظهار بی اطلاعی نمودند در کناره خاکریز شروع به چک کردن سنگرها یک به یک نمودم تا به سنگری رسیدم که زبانه های آتش مهمات درون  آن  فضای خطرناکی  را ایجاد کرده بود  و گلوله های ثاقب  و خرج های آرپی جی  بود که هر لحظه  به اطراف  پرتاب می شد هر آن که امکان بروز واقعه تلخی وجود داشت.

شب های نهر جاسم


در پرتو نور ایجاد شده توسط انفجار گلوله که به تمامی جوانب پرتاب می شد یکدفعه چهره شهید را مشاهده نمودم که به دیواره سنگر تکیه داده و با توجه به اصابت گلوله و انفجارات زیاد به شهادت رسیده بود ومن تنها  موفق  شدم با ریختن  خاک  روی پیکر شهید  و مهمات موجود که اکنون نیز به پایان خود می رسید آتش داخل سنگر را خاموش نمایم  و به سنگر فرماندهی برگشتم ؛ عملا امکان انتقال پیکر شهید وجود نداشت و انتقال آن برای بعد در شرایط مناسب موکول شد ودر همین زمان آتش باران شدید دشمن و انفجار خمپاره ها ترکشی به باسن من اصابت نمود که به دلیل وضعیت سخت خط اصلا کاری به آن نداشتم و تنها با استفاده از پارچه و فشار روی آن توانستم خونریزی را بند بیاورم.با طلوع صبگاهی من و محمدرضا و تعدادی از دوستان بایک برانکارد پیکر شهید را از میان سنگر بیرون آورده و به سختی در حاشیه خاکریز و از میان آبهای منطقه عبور داده وسپس در آمبولانس گذاشته و به عقب فرستادیم.
تامین خط با خاکریز جدید :
 این شب ها بحث زدن یک خاکریز مناسب وبلند حد فاصل محل استقرار ما و دژ عراقی ها در کنار نهر جاسم که بسیار مرتفع بود کار اصلی قرارگاه به شمار می رفت و شبانه لودر و بلدوزرهای زیادی برای احداث این خاکریز وارد منطقه می شدند که همین امر یکی از دلایل آتش شدید دشمن به شمار می رفت وتا زمانی که راننده ها می توانستند عملیات احداث خاکریز را ادامه می دادند وبسیاری از آنان بدلیل اینکه حداقل سه متر بالاتر بودند طی انفجارات و شلیک ها زخمی و یا به شهادت می رسیدند.
آتش بازی :
در پدافندی نهر جاسم شبانه کار ما شده بود ریختن آتش وتبادل آتش با دشمن تا در حفاظت آن لودر ها و بولدوزرها بتوانند خاکریز دوجداره رابه انتها برسانند، شب ها نیروهای زیادی از جمله محسن اکبری ، مجید محسنی،محسن زحمتکش،غلامحسین چهاب آر، عبدالرضا مهربان و ... به عنوان نیروی کمکی  به خط آمده و در شلیک ها به سمت دشمن ما را یاری می کردند؛ 2شب بعد سرانجام توانستند 200متر خاکریز مانده به آخر را دو جداره کرده وتکمیل نمایند و من و محمدرضا خود سوز طی این شب ها پابه پای هم از تیر بار گرفته تا آرپی چی، موشکهای ضدتانک ونفرات و ژ3 و منور ها و خلاصه هر چی به دستمان می رسید  را مرتب به سمت دشمن شلیک می کردیم بطوری که گوشهای ما دیگر قابلیت  شنیدن را از دست داده و برخی نیز از آنها خون سرازیر شده بود ، آن قدر با آرپی چی ها شلیک شده بود که برخی از آنها دیگر شلیک نمی کرد. در این خط دریافته بودیم که هرشلیک دشمن باید جوابش دوشلیک باشد تا نتواند جولان دهد و بعد از ساعاتی خط آرامش خود را باز می یافت.
#محدوده_روشن_66
#گردان_فتح
#محمدرضا_اصیل_زاده
#پدافندی_محور_نهر_جاسم
#لشکر_7_ولیعصر_عج
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com