برگی از خاطرات حضور در دیار حبیب خدا
نجف زراعت پیشه
برای نماز ظهر خود را به سرعت به مسجد نبوی رسانده ، فضای مسجد در حال جنب و جوش حجاج برای آمادگی جهت حضور در صف نماز جماعت بود ؛ در محلی نزدیک به روضه رضوان مکانی را برای نشستن پیدا نمودم. هنوز نیم ساعت تا اذان ظهر باقی بود لذا با گذاشتن کیف جا کفشی و وسایل همراه آن در کنار ستون مسجد ستون مسجد از جای برخاسته و قرآن بزرگی را از جایگاه آن که در پیرامون ستون سنگی ایجاد کرده بودند برداشته و با نیت منظور شروع به قرائت قرآن نمودم.
از آنجایی که شایعات عجیب و غریبی در جامعه و فضای مجازی پیرامون عقاید ما شیعیان در بین اهل سنت پیچیده بود که شیعیان قرآنی متفاوت داشته و به قرآن های اهل سنت اعتقادی نداشته و یا خدای نکرده بی احترامی می کنند بر همین اساس تلاش میکردم به هر نحوی شده از قرآن های داخل حرم و مسجد و آن هم در قطع بزرگ استفاده نمایم که از یک طرف با وضعیت پیر چشمی من راحت کلمات مشاهده شود و از سوی دیگر در دید افراد باشد چون چهره ایرانیان در بین تنوع نژادی مسلمانان حاضر در حج به راحتی قابل شناسایی و تمیز بود و میتوانست موثر واقع یا حداقل این شبهه را کمرنگ نماید .

در حال و هوای خودم بودم و ضمن تلاوت آیات الهی به محیط اطراف توجهی نداشتم غافل از اینکه چشمانی با غیض و کینه تمام حرکات و رفتار من را در حال رصد کردن بود ، نمازگزاران طرفین من افرادی از حجاج مراکشی و تونسی بودند که به نظر می رسید از قشر تحصیل کرده باشند. با فرا رسیدن وقت نماز قرائت قرآن را به پایان رسانده و ضمن پرهیز از بوسیدن کتاب الهی برای ایجاد شبهه به سرعت از جای خود برخاسته و قرآن را در جایگاه خویش در بالای ستون گذاشته و بلافاصله نشستم این عمل در حداقل زمان و سریع صورت گرفت و برای خودم هم این حرکت عجیب بود که با شرایط جسمی من این گونه و با کمترین زمان صورت گرفت.
جمعیت در حال افزایش بود و دیگر جایی برای نشستن به سختی پیدا می شد، قصد تغییر مکان را روی سطوح فاقد فرش برای جایگاه سجده روی زمین و سنگ را داشتم چون در مساجد نبوی و حرم الهی چیزی به عنوان مهر برای سجده کردن وجود ندارد و اصولاً وهابی ها این کار را شرک می دانند. در این لحظات صدای بلند و نامفهومی توجهم را به خود جلب کرد و هر لحظه به آن افزوده می شد و در این زمان مشاهده نمودم حجاج طرفین من یک نگاه به سمت من نموده و لحظاتی بعد نگاهی به فرد فوق داشتند.
لحظه به لحظه بر سر و صدا و فریاد مرد فوق که لباس دشداشه عربی با چفیه قرمز داشت افزوده می شد اما من از نوع کلام او به دلیل ضعف در زبان عربی زیاد سر در نمیآورد و فقط در این حد که کلماتی نظیر مشرک ، کافر و از این قبیل کلمات را در لابلای فریادهای وی تشخیص می دادم ،وقتی عدم توجه و بی اعتنایی من توسط فرد معترض ادامه یافت او از جای خویش برخاسته و مقابل صفوف جمعیت که آماده برگزاری نماز جماعت بودند ایستاد و بنای تکرار حرفهای خویش مبنی بر عدم توجه و احترام شیعیان به قرآن و حتی بی احترامی را مطرح کرد و در یکی دو گام که به جانب ما به راه افتاد تا به ستون مجاور محل نشستن من رسید و در حالیکه قرآنی را از جایگاه خویش در آورده بر بالای سر خویش گرفته و مجدداً بنای تکرار حرف های خویش را کرد. تمام جمعیت مقابل ما توجه خود را به وی معطوف نموده و من مثل یک پرنده در قفس هر لحظه احساس فشار و خطر بیشتری می نمودم اگر بگویم ترس و وحشت بخشی از وجودم را فراگرفته بود حرفی به گزافه نزده ام و یاد فیلم های ساخته شده صدر اسلام می افتم که با طرح یک ادعا و یا یک تهمت بلافاصله روی فرد ریخته و ......
حالا ما در مسجد نبوی و این افکار عجیب و غریب و در میان این جمعیت رنگارنگ که هر کدام از یک کشور و به زبانهای مختلف حرف میزدند من چگونه میتوانستم از خودم دفاع کنم و حرف خویش را بزنم .فرد که اکنون پیروزمندانه صحبت های خویش را برای جمعیت نموده و در ظاهر آنها را قانع کرده بود برای اثبات ادعای خویش باید کاری می کرد یا سندی به جمع مقابل ارائه می داد ، در این شرایط حتی شرطی ها و ماموران امنیتی و حفاظتی مسجد نیز اثری از آنها نبود و گردی چشمم به جوانب برای پیدا نمودن یکی از آنها برای درگیری احتمالی نیز سرانجامی نداشت .

او به ناگاه خم شد و به سرعت کیسه و کوله جا کفشی که در زیر پای راست خودم گذاشته بودم به زور کشیده و مقاومت من می توانست به بحرانی شدن ماجرا بیانجامد، او در حالی که گویی فتح نمایانی کرده بود و در این لحظه میخواست به عنوان سند روشنی از بی احترامی شیعیان به کتاب خدا به معرض دید حجاج نمازگزار مسجد نبوی بگذارد همین که در حال تکرار حرفهای خود با صدای بلند بود طناب و بند کوله جا کفشی را باز نموده و با فرو بردن دست خویش درون کیسه در حالی که انتظار بیرون آوردن قرآن از درون آن را داشت رنگ از رویش پرید ، گویی آب سردی روی چهره او ریخته بودند.
به جای کتاب قران در دستان وی تبلت ۱۰ اینچ سامسونگ بود که دقیقاً اندازه کتاب قرآن بود و فکر میکرد که من بعد از قرائت قرآن به جهت بی احترامی آن را مجاور و کنار کفش خویش در کوله و کیسه قرار داده ام ؛ با پیش آمدن وضعیت فوق فرد افراطی و ضد شیعه در حالی که نطقش خاموش شده بود خم شد و کیسه کفش را پایین و پای من گذاشته و در حالی که سر به زیر داشت به جایگاه خویش در صف نماز رفته و نشست.
من هم که تا این زمان حقیقتاً ترس و هراس از عاقبت و نتیجه این وضعیت وجودم را فرا گرفته بود با مشاهده این وضعیت کمی به خود آمدم و تبلت را در دست راست خویش گرفته و بالای سرم بردم و با توجه به عدم توانایی در مکالمه عربی تنها مقابل جمعیت گفتم: تبلت ، تبلت ،تبلت... و در جای خویش نشستم ؛ در این لحظات باید تصمیم سختی می گرفتم چون جایگاه نشستن من روی فرش بود و با پایان گرفتن اذان باید آماده برگزاری نماز جماعت ظهر می شدیم در حالی که موقعیت نشستن من جایی برای سجده روی زمین نداشت.
در این لحظات پیش خود فکر کردم در صورت ترک جایگاه ممکن است اثرات این وضعیت و توجه و احترام ما به قرآن و رفتار ناپسند و افراطی برخورد نمودن فرد فوق اثرات خود را از دست بدهد چرا که طرفین پیرامون ما را افرادی از کشورهای مختلف در بر گرفته بود لذا تصمیم گرفتم روی فرش مسجد نماز را به جماعت مسلمین خوانده تا هم وحدت و احترام خویش به کتاب خدا ، نماز ، مسجد نبوی و وحدت مسلمین را در مرحله عمل و نه شعار انجام داده باشم و بعد از آن امکان اعاده نماز وجود دارد.
بر همین اساس بود که در سفر حج تمتع و زمان حضور در مکه در مراسم معنوی دورهمی انس با قرآن در حرم الهی و بیت الله الحرام که به ابتکار حاج آقا سجادی و مساعدت همه دست اندرکاران کاروان صورت پذیرفت دقیقاً در طبقه دوم روبروی کعبه و مقابل مقام حضرت ابراهیم ع روی صندلی های موجود در حرم نشسته و با استفاده از قرآن های موجود در قفسه های حرم با حضور اکثریت حجاج برگزار میشد و هر شب موفق به ختم تعداد قابل توجهی ختم قرآن با تقسیم اجزاء آن بین حجاج می شدیم که تاثیر مهمی در روحیه حجاج و همچنین دیدگان ناظر بر آن از درون حرم و حجاج سایر کشورها داشت ان شاالله که بتوانیم با الگو قراردادن کتاب الهی در عمل و رفتار خویش زینت بخش شیعه و ائمه معصومین ع باشیم.
#حج_نماد_وحدت
#قرآن_کتاب_واحد
http://telegram.me/safeer59




از جنگ و دفاع مردم ایران می گویم برای انتقال تجارب و پیشگیری از جنگی دیگر و این که جنگ آخرین راهکار جهت رسیدن به منافع ملی می باشد......