رافت اسلامئ
◄عبدالله محمدی آملی
ساعتي بعد از عملیات فتحالمبین در منطقه شوش در فرودين سال 1361 مشغول جابجائی زخمیها و شهدا بوديم، که دیديم رزمندهاي کوتاه قدي پیراهن يك اسیر عراقی رو گرفته و به عقب میکشید و داد میزند: بايد تیربارانت کنم! با مشاهده این صحنه با يكي از دوستان به سمت او رفتیم و از او خواهش کردیم آزادش کند تا با بقیه اسرا او را به عقب منتقل کنیم. اما هر چه خواهش كرديم و حکم شرعی گناه کشتن اسیر را برايش توضيح داديم قبول نكرد و اصرار بر كُشتن او داشت! ناراحت شدم و سرش داد كشيدم و گفتم: اگر خیلی هنر داری، میدان جنگ و زمان عملیات وقت کشتن نیروی دشمن است و اگر او را بکشی هیچ فرقی با دشمن نداری که چنین رفتاری با اسرای ما میکنند! اما آن رزمنده که ظاهرا از شهادت دوستانش بسیار ناراحت بود، باز هم قبول نكرد و اسلحه خود را مسلح کرد و بهطرف ما گرفت و گفت: اگر مزاحم من شويد شليك میکنم! اسلحه مسلح در دستش بود و اعصابش هم بشدت بهم ریخته بود. دیدم اگر باز هم بخواهیم حرفی بزنیم اوضاع بدتر از این میشود. از طرفي جوان اسير عراقي داشت با چشمانش التماس ميكرد و از وحشت رنگش سفيد شده بود! در آنموقع كاري از دست ما برنمیآمد. رهايش كردیم و بهطرف پُل آمديم.
و در آنجا روحانی بلندقدی ديديم و جريان را برايش گفتيم و خواهش كرديم پادرمیانی كند و هر طور میتواند جلو کشتن اين اسیر جوان عراقي را بگيرد، با او سريع برگشتیم و درست موقعی که آن رزمنده میخواست به او شلیک کند رسیدیم! خلاصه آن رزمنده در مقابل صحبتها و خواهشهای آن روحانی كوتاه آمد. و آن جوان اسیر را رها کرد و ما آن جوان عراقي را روي زمين بلند کردیم تا او را به عقب بفرستيم.
اسير عراقي كه از شدت ترس از دهنش كف میآمد پريد و همه را در آغوش گرفت و بوسيد! اما مرا مثل یک مادر از شدت خوشحالي بهنوعی لیس میزد! و مدام با اشك و زبان عربی تشكر ميكرد! همه ما حتي همان رزمنده که میخواست او را بُکشد از رفتارش منقلب شده بوديم و خداي را شكر كرديم كه اتفاق ناگواري رُخ نداد و ساعتی بعد او را با بقیه اسرا به عقب فرستادیم.
#اخلاق_اسلامی
#فرهنگ_جبهه
#اسیر
#عبدالله_محمدی_آملی
http://telegram.me/safeer59