‍ #عملیات_خیبر_گردان_امام_حسین_العزیر
#تیپ15_امام_حسن_مجتبی_1362
نبرد شجاعان
راوی : قدرت الله طلایی و نجف زراعت پیشه
اولین بار در عملیات خیبر ما به جبهه اعزام شدیم و به گردان 4 به فرماندهی برادر یوسف حمیدی و در گروهان القارعه دسته ای بود که فرمانده آن شهید مجید آبرومند بود. بعد از طی نمودن آموزش های آبی-خاکی در مارد آبادان و پس از قضایای گلوله باران آبادان به سایت خیبر منتقل شدیم و در آنجا به انتظار وقت موعود نشستیم.
با دادن وسایل انفرادی و تجهیزات متوجه فرارسیدن عملیات شدیم و سرانجام ما را به شط علی اعزام و از آنجا با هلی کوپتر به جاده خندق بردند ؛ اولین بار بود که در یک صحنه واقعی جنگ شرکت می کردم و طبعاً به دلیل کمی سن تجربه ای نداشتم. خط مقدم توسط نیروهای خط شکن شکسته شد و ما در پشت سیلبندی در منطقه العزیر مستقر شدیم گروهان ما در پشت خاکریزی که حالت قائم الزاویه داشت و یک ضلع آن به سمت رودخانه دجله و اتوبان العماره بصره و ضلع دیگرش به سمت الصخره،الکساره و البیضه بود قرار داشت ، در سمت چپ ما گروهان فلق به فرماندهی داود دانایی و در جناح راست ما به سمت سه راهی گردان 5 به فرماندهی شهید صفر احمدی که بچه های شوش در آن بودند قرار داشت.
با فرا رسیدن روشنایی روز دشمن نیروها و تانک های خود را از روی پل عبور داده و به سمت شرقی دجله آورد و پاتک هایی را برای بازپس گیری مناطق استقرار ما آغاز کرد که از 8 صبح تا ساعت سه و چهار بعد از ظهر ادامه داشت ؛ پاتک هایی بسیار سهمگین و شدید که با هجوم تانکها و حرکت کماندو های دشمن در برخی نقاط به جنگ تن به تن منجر شد و تعدادی زیادی در نتیجه این نبردها زخمی و یا به شهادت رسیدند.
نقش شجاعت تعدادی از برادران رزمنده در این نبرد دیدنی و تماشایی بود و هنوز که سه دهه از آن روزها می گذرد نقش آن در ذهن من ماندگار شده است ، در مصاف با تانک های دشمن نبرد بچه های رزمنده خصوصاً یدالله پازند ، محسن اکبری و عبدالله رنجبر و ... دیدنی بود ، یدالله پازند را می دیدم که با بستن نارنجک به کمر به سمت تانک ها هجوم می برد و اگر صحنه های فوق را به چشم خویش نمی دیدم باور نمی کردم.
ضمن حمله به سمت تانک ها این برادران به رجز خوانی و دادن روحیه به برادران مستقر در خط می پرداختند چرا که بسیاری مثل من برای اولین بار بود که به جبهه اعزام شده بودند و سن کمی داشتند و دیدن این صحنه های جنگ برایشان تازه گی داشت و این رزم برادران و دادن روحیه در آن لحظات سخت بسیار موثر و مفید بود به خصوص این که با پیشروی تانک های عراقی به سمت سه راهی بیم محاصره نیروهای هر دو گردان ، لشکر 5 نصر و حتی گردان های 1و2و3 در ناحیه البیضه می رفت و در محاصره بودن و آتش شدید و درگیری های تن به تن تنها عاملی که می توانست به پایداری نیروها کمک نماید همین شجاعت و روحیه دادن برادران عزیز بود .
در یک لحظه بالگرد عراقی در آسمان منطقه ظاهر شد که شاید فکر کرده بود نیروهای آنها توانسته اند منطقه را بازپس بگیرند که در یک لحظه تمام اسلحه های موجود در خط به سمت آن هدف گیری و شلیک نمودند و بالگرد که اگر اغراق نکرده باشم تا 15 متری زمین پایین آمده بود با مشاهده بارانی از شلیک ها به سمتش که مطمئناً برخی از آنها هم به آن اصابت نموده بود فرار را بر قرار ترجیح داده و آسمان منطقه را ترک نمود.
عبدالله رنجبر که یک دستش مجروح شده و بسته بود لحظه ای آرام و قرار نداشت و در حالیکه تعدادی پرتقال در دست داشت آن را بین بچه ها تقسیم می کرد و به هر نفر که پرتقال می داد با خنده می گفت منتولی بخورید و بجنگید.
نبرد در شرق دجله هنوز که هنوز است بین بچه ها خاطره اش ماندگار شده است حتی فیلمی از حماسه بچه های تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در منطقه هشتک و یا قائم الزاویه گرفته شده بود که متاسفانه در تغییر و تحولات مفقود شده اما معتقدم از نبرد جانانه ای که در پشت دجله مشاهده نمودم باید از شجاعت مثال زدنی این عزیزان حتی تندیس هایی نیز تهیه نماییم باز کم است.
http://telegram.me/safeer59