دوران باشکوه


امین شریعتی
بعد از عمليات شهيد مدني در سال 1360 كه باعث آزادسازي دهلاويه شد حسن باقري از من خواست تا سريعا به اهواز رفته و گزارش كامل عمليات را به ايشان ارائه داده و ستاد را در جریان امور منطقه قرار دهم. به‌تنهایی با جيپ ارتشی از سمت جاده قديم دهلاویه به‌طرف اهواز به راه افتادم مسئوليت سخت جنگ و بی‌خوابی، فشار زيادي روي من آورده بود و متاسفانه در بين راه خوابم برد و ماشین از جاده خارج و واژگون شد و من به‌طور معجزه‌آسایی توسط مردم محلي و ماشین‌های عبوري که صحنه تصادف را دیده بودند نجات پيدا كرده و به درمانگاه منتقل شدم و بعد از یک مداواي سرپايي هر طور بود خودم را جهت ارائه گزارش به ستاد فرماندهي در اهواز رساندم.

#امین_شریعتی
#تیپ_72_ملت
#حسن_باقری
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/safeer59

فرماندهان ساده و بی آلایش


امیر حسین زاده:
بعد از شکستن حصر آبادان جلسه ای مخابرات برای بچه های جنوب در مسجد سپاه اهواز (چهار شیر) که تعداد ۱۰ الی ۱۲ نفر بودیم برگزار شد که سخنران جلسه حسن باقری بود....
ایشان با لباس سبز پاسداری که پیراهن ان روی شلوار بود با کیف دستی قهوه ای رنگی که همراه داشت بسیار ساده و بدون تشریفات و همراه وارد شد و در جمع چند نفره دورهمی بین بچه ها نشست....
از تشریفات و معارفه ایشان خبری نبود حقیقتا بنده در ان موقع ایشان را نمی شناختم از مسئولیت ایشان هیچ اطلاعی نداشتم ، ایشان با وقار خاصی صبحت میکرد ؛ چهره ایشان نسبت به سن سالشان کمتر نشان میداد اما بیاناتش از پختگی خاص او بود.....
با جدیت تمام سخن میگفت ایشان به چهره بچه ها نگاه میکرد و با قاطعیت تمام کمال بیان میکرد که اگر مجددا بدون رعایت مسائل امنیتی پشت بی سیم صبحت بشه بدون تعارف محاکمه نظامی و صحرایی میشین ... من به نوبت خودم از خون بچه ها نمیگذرم و در عملیات آینده(طریق القدس) مراقبت و مواظبت بیشترداشته باشید ؛ سر نوشت بچه ها در گرو تماس های بیسیمی شماست......
نفس ها در سینه حبس شده و سر جا مون میخ کوب بودیم ...... حقیقتا از مسئولیت ایشان چیزی نمیدانستیم بعد از عملیات طریق القدس در پاتک های دشمن روی پل سابله من بی سیم چی محور سابله نزد سرداران ردانی پور و حسین خرازی بودم ، در سنگر سردار احمد کاظمی و مرتضی قربانی بدلیل حساسیت رفت وآمد می‌کردند و یکی دو بار حسن باقری با ماشین امده اما از ماشین هم پیاده نشد و من بار دیگر حسن باقری را از نزدیک انجا دیدم و همه فرماندهان خرازی - ردانی پور - کاظمی و قربانی را دیدم سر اسیمه از سنگر بیرون رفته ودر ماشین با ایشان صبحت کردند و انجا متوجه موقعیت ایشان کمی شدم.
قبل از عملیات بیت المقدس در بهبهان بهمراه مسعود پیشبهار بیرون از شهر رفته و با هم خلوت کرده بودیم ، از مسعود سوال کردم مسئولیت های حسن باقری و مجید بقایی چیه ؟ موضوع سرکشی حسن باقری را به سنگر خرازی و جمع شدن فرماندهان دور وی را عنوان کردم..... مسعود پیشبهار به صورت سر بسته از مسئولیت بالای فرماندهی آنان صحبت کردند خدا رحمت شان کند چقدر بدون تشریفات وساده بین بچه ها وبدون نام نشان بودند.
🖌این روزها چند نفر را سراغ دارید که در گفتار و کردار این گونه باشد ؟؟؟


#فرماندهان_تاریخ_ساز
#فرهنگ_ایثار
#حسن_باقری
#مسعود_پیشبهار
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com

فرماندهان بی ادعای تاریخ ساز: شهید مجید بقایی

فرمانده قرارگاه کربلا
مجید بقایی (1337بهبهان( وی تحصیلات کلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یکسال گذراند و در رشته ریاضی برای ادامه تحصیل در دبیرستان مشغول شد. با شرکت در کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز قبول شد. وی  سال آخر دبیرستان را مجدداً گذراند و دیپلم رشته طبیعی گرفت و این بار پس از شرکت در کنکور،  ابتدا در رشته رادیولوژی و در سال بعد در رشته پزشکی دانشگاه چمران اهواز قبول شد.وی در سال ۱۳۵۴، در دانشگاه به فعالیت‌های تشکیلاتی علیه رژیم پهلوی روی آورد. در سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود.وی همچنین با «گروه منصورون» ارتباط داشت.وی از مخالفین مجاهدین خلق ایران بود.با پیروزی انقلاب اسلامی وی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به کار شد. شهید بقایی در خنثی کردن غائله خلق عرب در خوزستان نقش داشت.با آغاز جنگ، مجید بقایی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ معرفی شد. آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ مجید بقایی ابتدا به عنوان فرمانده سپاه شوش  و سپس محور شوش را سازماندهی کرد ، در طریق القدس به صورت آزاد در عملیات شرکت نمود و یه روز در محاصره بود و به نحو معجزه آسایی به عقب برگشت ، مدتی بعد به فرماندهی قرارگاه فجر برگزیده شد که نقش مهمی در عملیات فتح المبین و آزدسازی مناطق غرب دزفول ایفا کرد ، در عملیات بیت المقدس  نیروهای تحت امر خود را با همیاری هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی که از خود  نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه‌های نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت.  

شهید مجید بقایی به همراه فرماندهان سپاه در دیدار با امام خمینی ره


مجید بقایی پس از عملیات رمضان به سمت معاون باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب و نقش تاثیر گذاری در عملیات محرم داشت. پس از آنکه حسن باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه شد، مسئولیت قوای یکم کربلا را عهده دار شد. در جریان شناسایی مناطق فکه  برای انجام عملیات والفجر مقدماتی ، در ۹ بهمن ۱۳۶۱وقتی به همراه حسن باقری و تعدادی از فرماندهان قرارگاه های کربلا و نجف اشرف مشغول  شناسایی منطقه دشمن بودند در سنگر دیده‌بانی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفته و مجید بقایی همراه با حسن باقری، توکل قلاوند، مجتبی مومنیان و محمدتقی رضوانی به شهادت رسیدند.
#سرلشکر_مجید_بقایی
#فرمانده_قوای_یکم_کربلا
#حسن_باقری
#کانال_سفیر
http://telegram.mesafeer59

 

فرماندهان سپاه در سال 1361

چرا فرماندهان سپاه حسن باقری و مجید بقایی شناسایی و حضور در منطقه عملیاتی را بر دیدار امام ترجیح دادند؟

«بعد از عملیات محرم و مسلم بن‌عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود. در همه رده‌ها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیم‌هایی به شناسایی می‌رفتند. شهید «مجید بقایی» فرمانده قرارگاه کربلا و شهید «حسن باقری» جانشین فرمانده یگان‌های زمینی سپاه و تیم‌های دیگر نیز مشغول فعالیت بودند چون آماده انجام یک عملیات بزرگ بودند فرماندهان سپاه برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری ، شهید مجید بقایی و تعدادی از نیروهای اطلاعات و عملیات به این دیدار نرفتند.
حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش داده‌ایم، اما نمی‌دانیم می‌خواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟

شهیدان حسن باقری و مجید بقایی در جمع فرماندهان ارشد سپاه


روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در منطقه شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختند بعد از آن به منطقه عمومی فکه آمدند  بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه‌، می‌شد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحث‌ها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکس‌های هوایی و زمینی آن منطقه را نیز به همراه داشتند.
در دیدگاه ادوات و خمپاره اندازهای ارتش جمهوری اسلامی ضمن مشاهده میدانی عوارض منطقه روبرو  عکس‌های هوایی و نقشه های میدانی  را در سنگر  جهت تطبیق عوارض منطقه مورد بررسی قرار دادند اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق می‌تابید و زاویه تابش آفتاب به گونه‌ای بود که با تابش در چشم دشمن مانع دیدن افراد و عوارض روبرو به  وضوح بود در حالی که طبق معمول هر روزه نیروهای دشمن اقدام با شلیک خمپاره و توپ به سمت محور خودی می نمودند و همین امر باعث شده بود که برخی از این گلوله ها در فواصل بسیار نزدیک به زمین اصابت و سبب انفجار شدید شود.
با ادامه اختلاف نظر در زمینه تطبیق نقشه با تپه دیده بانی حسن باقری به برادرش محمد باقری می گوید که به سنگر پرسنل ادوات ارتش رفته و مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چی‌های ارتش سوال کند تا دچار اشتباه نشده و مطمئن نقطه فوق را ثبت نمایند.در کانال ارتباط سنگر دیدبانی به سمت سنگرهای نیروها به راه افتاد در حالی که شلیک و انفجار گلوله های ادوات دشمن ادامه داشت ، چند متری از سنگر دور شده بود که صدای سوت خمپاره وی را مجبور به نشستن و پناه گرفتن می کند و  صدای انفجار شدیدی در فاصله نزدیک گرد و خاک و دود را در فضا می گستراند .
با نگاهی به محل انفجار مشاهده می کند که گلوله درست در میانه سنگر اصابت نموده و سراسیمه با بالای دیدگاه برمی گردد ، تمام افراد در سنگر روی زمین افتاده و  صدای ذکر و یا حسین قطع نمی شد برادران مومن نیا و قلاوند همان لحظه به شهادت رسیده ، برادر پالاش پایش قطع شده و مرتضی صفار در حالی که ترکشی به نزدیک قلبش خورده بود در حال خروج از سنگر بود . 
مجید بقایی در حالی که پاهایش قطع شده بود نفس می کشید و حسن باقری اگر چه ترکش های ریزی خورده بود اما موج انفجار سبب آسیب رساندن زیادی به او شده اما با این وجود در حال ذکر گفتن بود . با کمک برادران ارتش مجید و حسن در یک جیپ گذاشته و مرتضی صفار و پالاش هم در یک جیپ دیگر گذاشته شده و به سمت بهداری به راه افتادند ، حدود  10 دقیقه بعد مجید بقایی در مسیر بهداری درون جیپ به شهادت رسید ، با توجه به ترکش‌های زیادی که به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگ‌های بدنش را نابود کرده بود وی به حالت اغما فرو رفته بود و در همین حالت در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. 
در میانه راه محمد باقری مقر فرعی یگان امام  امام رضا(ع) آمبولانسی را مشاهده می کند و بلافاصله حسن را به درون آن منتقل می کنند تا با وصل نمودن سرم به وی سایر اقدامات درمانی نیز صورت بگیرد و بلافاصل با قرارگاه تماس گرفته تا بالگردی برای انتقال مجروحین و شهدا بیاید اما ده دقیقه بعد اعلام نمودند که حسن نیز به شهادت رسیده و به دیدار معبودش رفت.

نتیجه کارهای اطلاعاتی  فرماندهان شهید این شد که منطقه مورد نظر برای عملیات مناسب نبوده و به خاطر وضعیت نامناسب در آن منطقه عملیات نکنیم و با انتخاب منطقه جدید نیروها آماده عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک شوند.

منبع : لحظه شهادت شهیدان حسن باقری و مجید بقایی به روایت سرلشکر محمد باقری ،  ۰۸ بهمن ۱۳۹۷ ، https://defapress.ir/fa/news/329908/% 

#حس_مسئولیت_پذیری
#ارزش_جان_رزمندگان
#آسیب_شناسی_دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_مقدماتی
https://t.me/safeer59

 

شهید دکتر مجید بقایی: فرمانده قرارگاه یکم کربلا

در بهمن ماه سال 1337 ه.ش. در خانواده‌ای معتقد و مذهبی در شهر بهبهان چشم به جهان گشود. از تكبیر گفتن در مسجد محل آغاز كرد و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد. هوش سرشار و استعداد بالای وی باعث شد تا تحصیلات كلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یك سال در یكی از مدارس بهبهان بگذارند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب كند.

پس از سپری كردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن كنكور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد، اما این رشته نظرش را تامین نكرد و گفت: من باید كاری را به عهده بگیرم كه واقعاً بتوانم خدمت به این مردم مستضعف بكنم. به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجددا طی كرد و دیپلم رشته طبیعی را اخذ نمود و این بار پس از شركت در كنكور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.علاوه بر درس، مجید را می‌توان یكی از فعالترین دانش‌آموزان دبیرستان در زمینه‌های مختلف ورزشی، سیاسی، دینی و اجتماعی دانست.

در سال 1354، فعالیتهای او در دانشگاه شكل گرفت و تماسهایش تشكیلاتی شد. وی برای مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین كننده‌ای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. در سالهای 55 و 56 كه مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیك می‌شد او از عناصر هدایت كننده تظاهرات علیه رژیم بود.

در همین هنگام با برادران گروه منصورون ارتباط بیشتری برقرار كرد. فعالیتهای این گروه در بهبهان عبارت بود از: آگاهی دادن به مردم، متشكل كردن برادران حزب ‌الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه و ....در بدو تشكیل این گروه وارد شاخه نظامی شد و رهبری برخی عملیات مسلحانه را در آن زمان به عهده گرفت.

او حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات احتمالی چماق به دستان شاه، تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی كرد و با همكاری برادران دیگر طرح تشكیل تعاونیهای امام را برای تامین مایحتاج مردم ارائه داد.

شهید بقایی نسبت به اصالت حركتهای انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنه‌ها فعالانه شركت می‌كرد و با هوشیاری خاصی ترفند‌های دشمنان اسلام بویژه منافقین را شناسایی و در جهت خنثی نمودن آنها اقدام می‌نمود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به كار شد.شهید بقایی در خنثی كردن و سركوبی توطئه آمریكایی خلق عرب (كه در خوزستان راه‌انداخته بودند) نقش چشمگیری داشت، به طوریكه با زحمات و فداكاریهای او، ضربات شدید و مهلكی به این گروه دست‌نشانده وارد شد.كار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت. فعالیتش را در این زمینه با حضور در كمیته و شهربانی آغاز كرد و اقدامات همه‌ جانبه‌ای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی كه در آن زمان متواری بودند، انجام داد.

در كنار این فعالیتها او معتقد بود كه جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به كارهای فرهنگی دارد. به همین خاطر به تشكیل كانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت، كه فعالیتهای این كانون در زمینه‌های فرهنگی – تبلیغی شهر بسیار موثر بود.

شهید بقایی به علت تبحر و ذوقی كه به كارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدیو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواك در شهر بهبهان را به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را می‌نوشت و بر در و دیوار شهر نصب می‌كرد.

با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی به دانشگاه رفت و هنگامی كه بنا به فرمان حضرت امام (ره) در خرداد سال 1358 جهاد سازندگی تشكیل و به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود.وی تا اوایل جنگ تحمیلی تقریباً‌ با همه ارگانهای انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه ‌حلهای ابتكاری باعث حفظ روح امید، تحرك و نشاط در همگان می‌شد.

پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه برادر محسن رضایی (فرمانده محترم كل سپاه) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات – انتشارات) سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد. با تشكیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسوول این دفتر، وی جهت همكاری با ایشان به اهواز منتقل شد.

ماههای اول جنگ بود كه ایشان از طرف فرماندهی كل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ (كه در آن زمان جلساتش در لشكر 92 زرهی اهواز تشكیل می‌شد) معرفی گردید.یكی از فعالیتهای مهم او تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. با اینكه بنی‌صدر خائن در این مورد به انحای گوناگون كارشكنی می‌كرد اما او در این ماموریت، به خوبی كارها و وظایف محوله را پیگیری می‌نمود.

اواخر آبان ماه سال 1359 به ایشان ماموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن كه قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن موقع در 3 كیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در كنار برادر مرتضی صفار، سپاه آنجا را سازماندهی كرد و مدتی بعد مسوولیت سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد. در این مسوولیت ایشان علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن كه در قالب گروههای رزمی كوچك به اجرا در می‌آمد، به برادر دقایقی نیز در تشكیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان كمك می‌كرد.

بتدریج كه سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش ایشان در صحنه‌های نبرد جدی‌تر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات طریق ‌القدس (فتح بستان) وی مانند یك رزمنده تكاور وارد عمل گردید.از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگیهایی كه در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی كل سپاه به عنوان فرمانده قرارگاه لشكر فجر برگزیده شد.

شهید بقایی در عملیات فتح ‌المبین به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرح‌ریزی و هدایت یگانهای عمل كننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابوصلبی خات (سایت رادار) نقش بسیار موثر و مهمی داشت. در واقع آزادسازی این محور حساس و با اهمیت با همكاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد.

در شناسایی و طراحی عملیات بیت ‌المقدس در كنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش به‌سزایی داشت. در این عملیات او با برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان بركف هوانیروز از شمال فكه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی بالایی كه از خود در سمت فرماندهی لشكر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در كنار قرارگاههای نصر و فتح، مسوولیت شكستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با عنایت الهی هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی كامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.

ایشان پس از عملیات رمضان به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه كربلا منصوب شد. بعد از عملیات محرم بود كه شهید بقایی پس از آنكه شهید باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه گردید، مسوولیت قوای یكم كربلا را به عهده گرفت.

شهید بقایی علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هرجا مشكلی پیش می‌آمد از آنها دفاع می‌كرد. رفتار او با نیروهای بسیجی آمیخته با ملاطفت و مهربانی بسیار بود. با آنها نشست و برخاست می‌كرد و با آنها غذا می‌خورد. بارها مشاهده می‌شد وقتی در مسیرش بسیجیها را می‌دید، از ماشین پیاده شده و با آنها مصافحه می‌كرد. او می‌گفت: یكی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.

تیمسار دریادار شمخانی (فرمانده محترم نیروی دریایی) در این مورد می‌گوید:

اصلاً مجید خودش یك بسیجی بود. اگر می‌خواستید بدانید بسیجی چه كسی است باید سراغ مجید می‌رفتید. البته بسیج به مفهوم از جان گذشته، به مفهوم عاشق ولایت و حضرت امام خمینی (ره)، به مفهوم منتظر امام زمان (عج)، به مفهوم ذوب شده در خط امام حسین (ع). پاسداران فراوانی هستند كه بسیجی‌اند و یكی از این پاسدارها مجید بود.

شهید بقایی از جمله كسانی بود كه هیچ گاه خود را در میان عناوین و مقامها گم نكرد و شخصیت والای الهی‌اش را به این مسائل نفروخت. او با تمام امكاناتی كه می‌توانست در اختیار داشته باشد، فردی بسیار قانع، متواضع، باوقار، منصف و كم توقع بود.

 برادر سرلشکر برادر محسن رضایی در زمینه شهید بقایی می گوید:

شهید بقایی اسوه تقوی بود و تقوای ایشان در جبهه‌های جنگ مشخص و روشن و زبانزد خاص و عام بود. از جمله فضایل خوب و زیبایی كه ایشان داشت این بود كه حتی در بین راه كه وقت نماز می‌رسید از ماشین پیاده می‌شد و نماز را به موقع (ولو در كنار جاده) می‌خواند.

 سرانجام در سال 1361 قبل از عملیات والفجر مقدماتی قرار شد كه عده‌ای از مسوولین و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی (ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفته بود كه باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عده‌ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حركت كردند.

شهید بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره والفجر بود. او به كمك یكی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می‌خواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیده‌بانی حركت نمودند. ایشان در بین راه به برادران همراه می‌گوید: آیا می‌شود انسان به این درجاتی كه خداوند در قرآن فرموده است، برسد كه:

یا اَیتهاالنَّفس المُطمَئنَّه ارِجِعی الی ربِّكِ راضیَهً مرضیهً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی:و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان می‌دهد كه به آن مرحله عالی نایل گردد؟هنوز كلام مجید به انتها نرسیده بود كه خمپاره دشمن به نزدیكی آنان اصابت كرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و بدین سان عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز كرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.

عروجی دیگر

مادر سردار شهیدحسن درویش حاجیه  خانم سکینه جوهری در سن 88 سالگی در شوش به دیار باقی شتافت و در جوار فرزند شهیدش  در گلزار شهدای شوش قطعه  خانواده شهدا آرام گرفته و به خاک سپرده شد.

 این مادر صبور فرزند خود سردار شهید حسن درویش را در سال1363 و در عملیات بدر تقدیم انقلاب و نظام کرد.مراسم تشییع این مادر با حضور شماری از مسئولان استانی و محلی،خانواده‌های معظم شهدا ، رزمندگان دوران دفاع مقدس و مردم برگزار شد.

سردار حسن درویش متولد سال 1341 در شهرستان شوش دانیال(ع) و در دوران دفاع مقدس مسئولیت هایی همچون فرماندهی تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) ، جـانشین فـرماندهی محور عملیاتی شوش و فرماندهی تیپ 17 علی ابن ابی طالب (ع) را بر عهده داشت .

شهیدان حسن درویش و حبیب الله شمایلی

 

سردارسرلشکرشهیدحسن درویشی در اوایل جنگ مسوولیت جبهه شوش را بر عهده داشت که چند روز پس از عملیات فتح المبین بنا به دستور فرمانده وقت کل سپاه مامور تشکیل و فرماندهی تیپ 17 قم به ایشان واگذار گردید که ظرف مدت 20 روز آن را تشکیل داد و یکی از بهترین یگان های عمل کننده در عملیات رمضان بود.

ماموریت تشکیل تیپ 15 امام حسن (ع) نیز از دیگر مسئولیت های این سردار رشید جبهه های نبرد بودکه با تلاش شبانه روزی تشکیل و سازماندهی شد و به نام تیپ مستقل 15 تکاور دریایی (تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع) و نقش مهمی در عملیات های بزرگ  خیبر و بدر در هورالهویزه ،شرق رودخانه دجله و کنار اتوبان العماره - بصره و خطوط پدافندی داشت.

وی مدتی بعد به لبنان اعزام گشت که بعد از بازگشت در لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) مشغول به خدمت شد و در ادامه به تیپ امام حسن (ع) بازگشت و در عملیات بدر بصورت گمنام و بدون مسئولیت شرکت و در سخت ترین نقطه عملیات برای نابودی کمین های دشمن از ناحیه سر مورد اصابت تیر خصم قرار گرفت و جاودانه شد

گمنامان زمین و پرآوازه های آسمانی

حسن درویش علی رغم مسئولیت های متعددی که در یگان های عملیاتی بر عهده داشت و با ابتکارات و شجاعت مثال زدنی خویش توانسته بود اعتماد فرماندهی کل سپاه را جاب کند بطوریکه پس از کارکرد یگان عملیاتی تحت فرمان وی یعنی تیپ 17 علی بن ابیطالب ع در عملیات رمضان مسئولیت تشکیل تیپ 15 امام حسن مجتبی به وی سپرده شد که با سازماندهی وی به لشکر 15 امام حسن مجتبی ع تبدیل شد اما هیچگاه خانواده و افراد عادی متوجه مسئولیت های وی تا زمان شهادت نشدند.

شهادت مجید بقایی و حسن باقری

بهمن ماه 1361 ساعت 2 بعد از ظهر زنگ خانه به صدا در مي آيد. پدر كه نزديكترين نفر به درب است، آن را باز مي كند. خودرويي و دو نفر كه متواضعانه سلام مي كنند، كادر چشم هايش را پر مي كنند؛ يكي از آنها در حالي كه لبخندي صميمي بر لب دارد، با دو دست نامه اي تقديم مي كند. آنگاه آنها خداحافظي مي كنند و مي روند. آنقدر غرق نامه مي شود كه رفتن آنها را متوجه نمي شود. چرخي مي خورد و به درون خانه مي رود.

شهیدان درویش،بقایی،کاظمی،خرازی در کنار آقا محسن و صفوی

 

چيزي غريب در دلش و التهابي شديد از جستجو در درونش شكوفه مي زند. نامه از طرف رياست جمهور، حضرت آيت الله خامنه اي  است و او متعجبانه پشت و روي پاكت نامه را خوب نگاه مي كند. با خود مي گويد: رئيس جمهور كجا و منزل ما كجا؟ شايد نامه مال كسي ديگر است و آنها اشتباهي آن را آورده اند، ولي آدرس دقيقا درست است؛ نامه مربوط به پسرش حسن است، اما او بي آنكه متوجه باشد، حريصانه نامه را باز مي كند مي خواند:

 

بسمه تعالي

برادر حسن درويش فرمانده لشکر 15 امام حسن ـ عليه السلام

شهادت پاسداران عزيز و سرافراز و سرخ رويان دنيا و آخرت، برادران حسن باقري و مجيد بقايي و برادران شهيد همراه آنان را به شما همسنگر مقاومشان تبريك و تسليت مي گوييم و ياد همه كبوتران خونين بال انقلاب اسلامي را گرامي مي داريم.

اميدوار به رحمت خدا و مطمئن به پيروزي نهايي، راه آن عزيزان را تا پايان ادامه دهيد. «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين»                                       سیدعلی خامنه ای ، رئیس جمهوری اسلامی ایران

امضاي حضرت آيت الله خامنه اي در پايين نامه برق شادي را در چشمان پدر به همراه مي آورد. ولي متعجبانه هنوز به عنوان نامه خيره شده است. همانجايي كه نوشته شده: برادر حسن درويش، فرمانده لشکر 15 امام حسن ـ عليه السلام

پدر با خود مي گويد: آيا درست نوشته اند؟ حسن پسرم فرمانده لشکر است؟ ولي چرا هر وقت مي پرسيدم در جبهه چه كاره اي هيچ وقت جواب درستي به من نمي داد و فقط مي گفت: مثل همه بسيجي ها پست مي دهم. روي به آسمان مي كند و در حالي كه همچنان خوشحال است، زير لب مي گويد: خدايا شكر كه پسرم فرمانده لشکر توست و بعد به تندي مثل بچه اي که ناشيگرانه بخواهد خطايش را بپوشاند، در نامه را مي بندد و در حياط خانه، نامه را به حسن مي دهد. حسن نگاهي مشكوك به نامه مي كند. آن را باز مي كند و مي خواند متعجبانه مي پرسد:

پدر؛ در نامه باز بود؟

-   نه بسته بود.

-   پس كي آن را باز كرد؟

پدر با شرمساري مي گويد: ببخش فرزندم من آن را باز كردم.

مثل كسي كه دوست نداشته باشد، جواب مثبت بشنود، مي پرسد: حتما آن را هم خوانده اي؟

پدر با همان لحن شرمساري مي گويد: بله فرزندم و فهميدم كه تو فرمانده اي؛ چيزي كه هميشه از من پنهان كرده بودي.

حسن عقب عقب مي رود و به جايي تكيه مي دهد و مي گويد: من فقط براي اسلام و اجراي احكام قرآن به سپاه رفته ام. به من فرمانده نگوييد. من خاك پاي بسيجيانم، من فقط يك خدمتگزارم. حضرت امام با آن عظمت روحي اش مي گويد: به من رهبر نگوييد خدمتگزار بگوييد و من كه خاك پاي اويم به خود لقب فرمانده بدهم؟

شهیدحسن درویش در دیدار با امام خمینی ره

 

ولي پدر با لبخند رضايت بخشي مثل كسي كه قند در دلش آب كرده باشند، همچنان به حسن مي نگرد؛ نگريستني كه هيچ شباهتي با نگاه هاي پیشینش ندارد.

سردار شهيد حسن درويش كه در سال 1341 در شوش دانيال به دنيا آمده بود، سرانجام در سال 1363 در عمليات بدر به شهادت رسيد. وی در وصيتنامه اش يادآوري مي كند:

دشمنان اسلام بدانند كه انقلاب اسلامي شكست نخورده و انشاالله شكست نمي خورد كه اين فرموده حضرت روح الله است، چرا كه او بود كه گردنكشي هاي دشمنان را با توكل بر خداوند و عشق به اسلام كوتاه كرد.امت بداند كه تنها راه تداوم اين حركت خدايي، توكل به خداي رحمان است. پس به او توكل كنيد.