جدال در زیر آب :

راوی : فتح الله آبروشن
زمان مرخصی همیشه برادران رزمنده تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در سطح شهر با جمع شدن به دور هم سعی می کردند با رفتن به صحرا ، اردو و مهمتر از همه شنا ضمن پر کردن اوقات فراغت آمادگی جسمانی خویش را نیز حفظ نمایند .
تابستان سال 1364 بود و نیروهای گردان به مرخصی آمده بودند ، فرمانده گردان برادر یدالله مواساتیان که دنبال این بود که برادران از حال و احوال هم غافل نشوند ،با تشکیل اردو یا نمازجماعت و یا رفتن به شنا کاری می کرد که هر روز هم دیگه را ملاقات می کردیم...
یک روز همه عزیزان رزمنده را به شنا در رودخانه امام رضا دعوت کرد..
همیشه بعد از شنا در رودخانه که معمولاً با یارکشی و زیر آب بردن سر حریف در رودخانه همراه بود یک صحنه چالشی بین رزمندگان به وجود می آمد که یک طرف آن عبدالرضا مهربان و طرف دیگر فرمانده گردان یدالله مواساتی بود و به انواع شیوه ها برای مغلوب نمودن طرف مقابل اقدام می کردند .
بعد از شنای مفصل نیز آنسوی ساحل رودخانه در محوطه شنی شاهد بازی زو یا تی تی برقرار بود که به دلیل هیجانات ناشی از آن جلوه عجیبی به جمع می داد و باز هم یکی از از سردسته های اصلی بازی عبدالرضا و یدالله مواساتی بود و همیشه بازار کرکری خوانی بین بچه ها وجود داشت و همه سعی می کردند با تلاش و آمادگی جسمانی برنده و پیروز میدان باشند


در این روز بازیگران میدان  عبدالصاحب غلامی ،  فرشاد درویشی ،  علیرضا آتون ،  علی نمدساز ، محسن زحمتکش ، عبدالرضا مهربان ، نعمت الله دانایی ، یدالله پازند ، خدارحم ابافت ، غلامحسین نواب ، غلام فراتیان ، محسن اکبری ، نادرمشهودی ، جعفر عاکف ، یدالله مواساتی ، من و تعدادی دیگر از برادران رزمنده که الان حضورذهن ندارم ..


شروع کردیم به شناکردن ، درهمین حین چون همیشه من با علی رضا آتون و عبدالرضا مهربان داخل یه گروه بودیم و چون مهربان دارای هیکل تنومند بود ، کمتربچه ها می تونستندکنترلش کرده و یا سر وی را زیر آب نمایند و تنها حریف وی مواساتی با البته احاطه نمودن توسط سایر بچه ها با حکم و نفوذ فرماندهی بود .


چنددقیقه قبل از بازی تی تی و بعد از این که حسابی شناکرده بودیم دیدم عبدالرضا من و علی رضا آتون را صدا زد و در ساحل رودخانه خودش زانو زده و به علی رضا گفت : بیا روی دوشم و بعد از قرار گرفتن روی دوش وی پاهای وی را محکم گرفت.


عبدالرضا بعد به من هم گفت : برو بالای دوش علیرضا بشین..
ما هم این کار و کردیم و من متوجه نشدم برنامه عبدالرضا چیه ؟ و چه فکری در کله داره ؟ فکر کردم می خواد قدرت نمایی کنه ، و تو زمین یه دوری بزنه و هل من مبارز بطلبد تا رقیب ما بترسه.....
غافل ازاین که عبدالرضا از زمین بلند شد در حالیکه من و علی رضا نیز روی دوش وی قرار داشتیم و به جای این که به سمت زمین بازی تی تی برود مستقیم به طرف رودخانه حرکت نمود در حالی که تصور ما این بود که بعد از لحظاتی ما را درون آب پرتاب می کند اما ......

 

سه یار صمیمی عبدالرضا مهربان،شهید علی رضا آتون و فتح الله آبروشن


عبدالرضا شروع کرد به پیشروی در آب و در حالی که به سمت نقاط عمیق آب رفت و عبدالرضا کاملاً زیر آب قرار گرفت ، چیزی طول نکشیدکه من و علی رضا روی دوش عبدالرضا بیرون آب بودیم و او زیر آب و می گفتیم الان ما را رها کرده و درون آب می افتیم .


چند ثانیه بعد علی رضا هم در آب فرو رفت رفت و زیر آب ناپدید شد ، دیدم وضع خرابه ، خواستم خودم را رها کرده و درون آب بیاندازم اما علی رضا دو پای من را محکم گرفته و سلسله وار عبدالرضا هم دو پای علی رضا را سفت و محکم گرفته و مانع رها شدن آن می شد ....


و به این ترتیب من را هم کشوندند زیر آب و هر سه نفر ما در حالی که قلمدوش هم بودیم در اعماق رودخانه زیر آب فرو رفتیم
هرچی تلاش کردم علی رضا پای منو رها نکرد چون مهربان هم محکم پای علی رضا راگرفته بود...
چشمتون روز بد نبینه.. بیش از یک دقیقه و نیم ما داشتیم جون می دادیم..


تا این که غول آسیا دور زده و آرام آرام اومد بیرون ؛ خوبیش به این بود که من آخر از همه رفتم تو آب و زودتر از همه اومدم بیرون... و روی لبه ماسه های رودخانه ما دو نفررا کوبید رو زمین..
چنان خنده ای بچه ها کردند که نگو نپرس در حالی که ما سه نفر بی حال افتاده بودیم ...


گفتم : چرا این کارو کردی ؟ عبدالرضا گفت : نفستون بازمیشه ...
بله دیگه ..واقعاً باز شد...بابا من ازترس داشتم خفه می شدم ...لااقل می گفتی می خوای چیکارکنی...
گفت : این یه نوع آموزشه...
واقعاً .. خفه شدیم عجب اموزشی بود... اون روز نفسمون حسابی باز شد و گروه ما به رهبری عبدالرضا تیم فرمانده گردان یدالله را شکست داد.
یادش به خیر ، چه روزهایی بود ..............
(زراعت پیشه ، نجف ، مجموعه خاطرات در دست انتشار)
#خاطرات_جبهه
#مرخصی
#مهربان_آتون_آبروشن

#safeer59
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com