راوی: ماشاءالله مصدر
در عملیات خیبر اسفند 1362حمدالله مواساتی درحالی که بدن مجروح عمویش"علی مواساتی قنواتی"  روی دوشش بود ، در کنار سایر نیروهای باقیمانده گردان در حال برگشت به عقب بود. لحظات حساسی بود و نیروها باید سریع سیل بند شرق دجله در کنار روستاهای البیضه و الصخره (هورالعظیم) را ترک کرده و با گذر از یک سه راهی به جاده خندق (الحچرده) می رسیدند تا درآن جا سوار قایق ها شوند و دشمن نیز با درک اهمیت این مطلب همه فشار خود را برای تسلط بر سه راهی و محاصره نیروها متمرکز كرده بود. یدالله مواساتی که هم فرمانده گردان بود و هم فکر می کرد  عمو علی مواساتی شهید شده به حمدالله گفت: بذارش زمین و زود برگرد عقب.


 اما حمدالله درآن شرایط نامناسب با کمک بچه ها عمو علی را به عقب می آورد و از دست حاج یدالله بابت بی توجهی و گفتارش دلگیر شده بود. بعدها وقتی حاج یدالله برای ملاقات عمو علی به بیمارستان رفته بود، او با سردی و ناراحتی با حاجی برخورد کرده و بعد از مدتی که رویش را به طرف حاج یدالله بر می گرداند با ناراحتی به او می گوید: حاجی مگه کیسه آرد بودم یا گونی برنج که گفتی : بذارش زمین ، خودت برو عقب. خلاصه با این حرف افراد حاضر در آن آنجا کلی می خندند و ناراحتی از دل آنها بیرون می رود. 
سرانجام این رزمنده شوخ طبع در عملیات کربلای 5 بر اثر بمباران شیمیایی مصدوم و چند روز بعد در بیمارستان شهید رهنمون تهران به شهادت رسید.(منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)
#علی_مواساتی
#یدالله_مواساتی
#حمدالله_مواساتی
#تپه_عرفان_خاطراتی_از_رورهای_یکدلی_و_یکزبانی
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com