فرماندهان بی نظیر : غلامعباس عباسی مکوند
جهانشاه معماریان
زمان در حال سپری شدن بود و نیروهای لشکر 15 امام حسن مجتبی ع به فرماندهی حسن درویشی آماده نبردی عاشورایی می شدند ، نیروها با شنیدن زمزمه عملیات خود راهر طوری بود به یگان رسانده و می خواستند در قالب گردان های رزمی وارد عملیات بزرگ سالیانه شوند؛ سه هفته قبل از شروع عملیات غلامعباس عباسی مکوند فرمانده قبلی سپاه بهبهان نیز خود را به به مقر گردان بدر در سایت 4و5 رساند و خواهان شرکت در عملیات بود.
از طرف دیگر اقای ابوالقاسم دهقان فرمانده سپاه بهبهان و کمال صادقی مسئول عملیات سپاه بهبهان به بنده و شهید عزیز محمد شعبانی فرماندهان گردان بدر گفته بودند با شرکت و حضور برادر مکوند در عملیات موافقت نکنید زیرا حضور ایشان برای سپاه لازم و ضروری است تا شرکت در عملیات.
بعد از یک هفته غلامعباس به محمد شعبانی رو می زد و خواستار شرکت در عملیات می شود، موافقت نمی کند ، غلامعباس التماس می کند که با حضور او موافقت کند اما محمد شعبانی زیر بارش نمی رفت و دو طرف با استدلالها و بحث های زیاد، قانع نمی شدند.
بعد از مدتی غلامعباس رو به جانشین گردان آورد و چه قدر التماس و خواهش می کرد. حقیقتش در آن لحظات مقداری از ابهت فرماندهی او که در سپاه بود، پیشم ضعیف شد. بنده هم دلایلی می اوردم ماشاالله قانع نمی شد و دلیل می اورد. تا یه مرتبه رودربایستی را کنار گذاشتم، و گفتم خودت چه قدر در صبحگاه راجع به اطاعت از فرماندهی صحبت کرده ای. حالا نوبت ما شده. لطف کن و اطاعت از فرماندهی کن.
دیدم غلامعباس مقداری اشک در چشمانش حلقه زد و سکوتی یک دقیقه ای بین ما حاکم شد. هیچ وقت چهره پریشان او را از یاد نمی برم. حالا من در دلم ، بسیار نارحت بودم و خجالت می کشیدم، که به چهراش نگاه کنم.
با حالت بسیار ناامیدانه ای گفت چشم ، اطاعت می کنم. ولی یک خواهشی ازت دارم. گفتم بفرما. گفت من اینجا می مونم. ولی هر وقت تشخیص دادید می توانم در عملیات حاضر شوم اجازه مرا هم بدهید. و با حالت ناامیدی از پیشم رفت. اما خدا شاهد است اگر نبود توصیه بزرگان سپاه، همان روز اول موافقت می کردم. خدا رحمتش کند. محمد شعبانی فرمانده گرادان بدر، قبول اقای مکوندی را بعهده حقیر گذاشته بود. البته به ما هم گفته بودند که تا لحظه اخرمقاوت کنید. اگر به هیچ وجه، قبول نکرد موافقت کنید.
پنج روز جلوی عملیات والفجر مقدماتی نزد غلامعباس رفتم ، دیدم اینقدر گرفته و ناراحت است که انگار خبر فوت یکی از نزدیکانش را داده بودند......
سلام و تواضع کردم و گفتم به مراد دلت رسیدی........
یاد گریه هایش در نماز جماعت و التماس هایش به شهید عزیز محمد شعبانی و حقیر افتادم.
دانستم این قفس دنیایی برایش تنگ شده بود.
آری او از نماز به افلاک رفت.و به معبودش رسید
غلامعباس عباسی مکوند در کنار کانال دوم هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید...... (ایستاده از راست نفر سوم)
#غلامعباس_عباسی_مکوند
#فرمانده_سپاه_بهبهان
#گردان_بدر
#فرهنگ_جبهه
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com