عملیات آفتاب:

مقطع پایانی جنگ: خروج عراق از فاز پدافندی به آفندی


ارتش آزادیبخش ملی ایران(سازمان منافقین) در تاریخ 7/1/67 با هدف گرفتن اسیر و به هم ریختن ساختار مناطق عملیاتی و در نتیجه بهره برداری تبلیغاتی خویش دست به عملیاتی موسوم به آفتاب در منطقه عملیاتی فکه می نماید که نیروهای عملیاتی لشکرهای 77 خراسان ارتش و امیرالمومنین ع سپاه پاسداران  می نماید .با توجه به لباس خاکی نیروهای منافق که همرنگ نیروهای خودی بوده و با استفاده از زبان فارسی به راحتی در خط پدافندی نفوذ نموده و برای ساعاتی آن را به اشغال خویش درآورده و بعد از گرفتن فیلم و عکس و بزرگنمایی رسانه ای آن دست به عقب نشینی می زنند .

عملیات آفتاب ارتش آزادی بخش ملی ایران (سازمان منافقین)


دلایل موفقیت منافقین در نفوذ به محور فکه نشانه و علامت سست بودن و شل بودن مواضع دفاعی ما در جنوب بود اما متاسفانه کسی توجه نمی کند و آن را ناشی از نیروهای ضعیف و وظیفه و عدم مقاومت سازمان یافته می دانند. در نتیجه این عملیات ارتش آزادی بخش ملی به موارد زیر دست یافت:
فروپاشیدن انسجام نیروها با گرفتن 417 نفر اسیر و حدود 3500 شهید
آتش زدن استحکامات 
غنیمت گرفتن تجهیزات و سلاح های مستقر در محور و انتقال به عقب
بزرگ نمایی رسانه ای و جشن و پایکوبی در پادگان اشرف
هر چند در این جریان تعدادی از فرماندهان و مسئولین امر به عنوان مقصرین این شکست دستگیر شدند اما علت اصلی این شکست ضعیف بودن خطوط پدافندی و خستگی مفرط نیروها بود که متاسفانه توجهی به آن نشد.
#عملیات_آفتاب
#مقطع_پایانی_جنگ
#ارتش_آزادی_بخش_ملی
#سازمان_مجاهدین_منافقین_خلق
#آسیب_شناسی_جنگ
http://telegram.me/safeer59

خاطرات مدفون در گذر زمان

یادی از شهیدان علی محمودوند و مجید پازوکی علمداران تفحص:

زمان بسان برق و باد در حال گذر بوده و از زمانی که دفاع مقدس با پذیرش قطعنامه 598 به پایان رسید با گذر زمان و به فراموشی سپردن دوران دفاع خاطره انگیز همراهی با بهترین بندگان خدا در حال فراموش شدن بود چرا که دوران سازندگی و توسعه اقتصادی و ساخت خرابی های ناشی از جنگ بود و همه از جمله نهادهای نظامی همه در تکاپو برای عقب نماندن از قافله سازندگی و به عبارت بهتر دسترسی بیشتر به امکانات و منافع اقتصادی برای کشور و نیروهای خویش بودند.

بیش از یک دهه از جنگ گذشته بود و در محل کار خویش در دانشگاه امام حسین ع با پروژه ای در زمینه جغرافیای نظامی ایران همکاری می کردم که بخش اعظم آن روی استان خوزستان متمرکز بود ، موضوع تحقیق و پژوهش بر مسایل توسعه و رابطه آن با تامین امنیت مناطق مرزی ارتباط داشت و پارامترهای مختلف اقتصادی،سیاسی،نظامی، فرهنگی، امنیتی و ..... در آن بررسی می شد.

برای بازدید میدانی از مناطق مرزی خوزستان و آشنایی با پارامترهای مد نظر در منطقه در تاریخ 13/5/1379 به همراه چند تن از کارشناسان وارد فرودگاه اهواز شده و قرار بود به مدت 72 ساعت در مناطق مختلف نوار مرز به جمع آوری اطلاعات بپردازیم.

دومین روز استقرار در اهواز یعنی 14 مرداد باید به سمت منطقه فکه می رفتیم ،یاد فکه و رمل های روان ، والفجر مقدماتی و اخیرأ شهادت  سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی آشوب عجیبی در دلم ایجاد کرده بود ، ذهن من به یکباره بر بال خیال به دوران هشت سال دفاع مقدس پرواز کرد و خود را میان بچه های بی غل و غش و مخلص آن روزهای نورانی یافتم ؛ براستی چه بوده و کجا بودیم؟ چه شده و به کجا رسیدیم ؟ چرا همه آن فرهنگ ناب و ایثار  ، از خود گذشتگی و شهادت و شجاعت در زیر انبوه فرهنگ وارداتی غربی و ارتباط با نهادهای جهانی و بانک جهانی  و ... مدفون شده بود و کسی صحبت پیر جماران و مراد رزمندگان خمینی کبیر مبنی بر : ...... به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند....... را توجه و عمل ننموده بود.

وسیله نقلیه ماشین لندکروز کولر دار بود که نیاز گرما و شرجی مرداد ماه خوزستان بود ، در همین حین فردی لنگان لنگان  نزد مسئول گروه آمده و در خواست همراهی با ما تا فکه را نمود چرا که یگان آنها در فکه مستقر بود ، قیافه اش به بچه های جنگ می خورد لباس خاکی ، چفیه بر گردن و قیافه ای عملیاتی؛ در ماشین متوجه شدم که پای وی در طی دفاع مقدس قطع شده و پای مصنوعی وی را در راه رفتن کمک می کرد و با موافقت مسئول گروه وی نیز از همراهان ما در سفر پیش رو شد و در صندلی عقب کنار من نشست. مسیر حرکت ما از حمیدیه به سمت بستان ، سوسنگرد  به فکه بود و بعد از اتمام کار از مسیر شمال به شوش رفته و از آنجا به مقر خویش در اهواز برمی گشتیم.

در ماشین سکوت عجیبی حکمفرما شده بود فرصت را غنیمت شمردم و از وی نام و مسئولیتش را سوال کردم ، عادتم این بود که نکات حتی به ظاهر کوچک نیز می تواند برایم راهگشا باشد ، با تواضع خاصی که تنها در بچه های جنگ سراغ داشتم گفت علی محمودوند هستم و سکوت کرد ، عطش من برای دانستن تحریک شد از مسئولیت و چرایی حضور وی سوال نمودم و برای اعتماد از سابقه خویش در دفاع مقدس قدری گفتم ؛ گفت : در دوران دفاع مقدس فرمانده واحد تخریب لشکر 27 حضرت رسول ص بوده و اکنون نیز با به عهده گرفتن مسئولیت واحد تفحص لشکر 27  در پی یافتن پیکر شهدای مفقودالاثر می باشد که هنوز به شهرهای خویش برنگشته و پدران و مادران و خویشان آنان چشم انتظار یافتن اثر و نشانه ای از آنان هستند.

از خودم بدم می آمد سال ها بود که دیگر جنگ را فراموش کرده و در پیچ و خم زندگی ، دانشگاه و ..... یادی از آن نمی نمودم و تنها گاهی اوقات با ورق زدن آلبوم های خویش یادی می نمودم ، سوالات را پی در پی پرسیده و منتظر جواب های جدید بودم و در ماشین تنها ما دو تن بودیم که صحبت نموده و من نکات را یادداشت می کردم ، برادر محمودوند گفت از سال 1372 با تشکیل قرارگاه های تفحص در پی یافتن پیکرهای شهدا در مناطق عملیاتی و میان میادین عظیم مین با خطرات نهفته در آن هستیم و در این راه تعدادی از دوستان ما نیز در این راه به شهادت رسیده اند اما با پیدا شدن پیکرهای شهدا و تحویل به خانواده های چشم انتظار باعث رضایت پدران و مادران و بازماندگان آنان و اثرات مثبت فرهنگی در سطح جامعه شده است.

 

شهیدان علی محمودوند و مجید پازوکی

بالاخره به فکه سرزمین پر رمز و راز رسیدیم ، وارد سنگر اجتماعی بچه های تفحص لشکر 27 شدیم انگار به خطوط مقدم جبهه رسیده باشیم فضا همانگونه بود ، بلافاصله با لیوان های قرمز و شیشه های مربایی با شریت آب لیموی تگری که در آن گرما واقعاًٌ دلچسب بود پذیرایی شده و در زیر باد کولر آبی که به زحمت برق آن توسط موتور برق تامین می شد دایره وار کنار بچه های تفحص نشستیم ، یک دوگانگی فرهنگی میان ما و آنان واضح و مشخص بود آنها در فضای دوران دفاع مقدس بودند و ما با واژه ها و اصطلاحات علمی به ظاهر مد روز در پی کشفیات خویش بودیم و به ظاهر قرابتی با هم نداشتیم.

اما آنها فکر می کردند ما هم از جنس خودشان هستیم و بلافاصله نوار زیارت عاشورا و عزاداری با نوای حزینی را در سنگر گذاشتند که انسان را به منتهای درجه فرو بردن در خود می برد اما نه مگر نه این که ما وظیفه دیگری داشتیم و با تذکر مسئول گروه نوار خاموش و جمع آماده صحبت و پرسش و پاسخ شدند. صحبت ها شروع شد از وضعیت منطقه ، جغرافیا ، چالش ها و موانع ، مزیت ها و نقطه قوت ها ، مردم منطقه و وضعیت استقرار ، تفحص و نقش آن و .... که ساعتی به طول کشید ، یکی از بچه های تفحص که بعداً متوجه شدم برادر مجید پازوکی می باشد تسلط بیشتری به منطقه داشت که با مطالب جامعی که مطرح کرد بیشترین نقش را در جوابگویی به سوالات ما در زمینه تحقیق و پژوهش مد نظر ایفا کرد.

بعد از از عزیزان داخل سنگر خداحافظی کرده و به همراه دو تن از برادران تفحص از جمله مجید پازوکی از مناطق مختلف فکه بازدید نمودیم اما برای ورود به معبر و گذرگاه منتهی به مقتل و مشهد شهید مرتضی آوینی با مخالفت مسئول گروه به دلیل ضیق وقت و عدم تناسب با اهداف گروه و بهتر بگویم تفاوت های فرهنگی گفته شده در قبل روبرو شده و با حسرت از عزیزان تفحص خداحافظی کرده و به سمت شمال منطقه و شهر شوش به راه افتادیم.شاید بعد از گذشت یک دهه از دوران دفاع مقدس این دیدار از منطقه و مواجه شدن با بچه های تفحص با روحیان ناب آن دوران درون خفته من را برای بازبینی گذشته و مسیر آینده خویش بیدار کرد و نهیبی بود که مبادا این میراث ارزشمند و فرهنگ ناب را فراموش کنیم.

چند ماه بعد در تاریخ 22/11/1379 برادر علی محمودوند در پی عملیات تفحص شهیدان در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسیدند تا به دلتنگی هایش در بازماندن از قافله شهدا پایان داده شود و دوست و همراه وی مجید پازوکی نیز یک سال بعد در رمل های فکه آسمانی شد و قصه دلتنگی های من و امثال نسل من داغ آن با این آشنایی ها و عروج خونین ها تازه و تازه تر شده و می شود ان شاالله که بتوانیم راهروان صادقی در ادامه دهنده آنها باشیم.

رمل های فکه و رازهای آن :

عملیات والفجر مقدماتی : عملیات موانع(17/11/1361لغایت 21/11/1361)
راوی : نجف زراعت پیشه

بعد از فتح خرمشهر در سوم خرداد نگاه‌ها به سمت تعقیب متجاوز در خاک عراق برای پذیرش خواسته های ایران آغاز شد. اولین عملیات نیروهای رزمنده در خاک عراق برای رسیدن به دروازه های بصره عملیات رمضان بود که متاسفانه این عملیات با ذهنیت عملیات‌های پیروزمند قبلی در تابستان ۶۱ با شکست روبرو شد و ایران متوجه شد در ساختار ارتش عراق تغییراتی رخ داده است. 

 مشکلات و چالش های رودرروی جبهه خودی :

 

1.تغییرات در جبهه دشمن :(مدیریت بهتر برای جنگیدن )

*دفاع مطلق در جبهه های جنگ زمینی با مسلح کردن زمین از طریق مهندسی و تغییر وضعیت زمین نظیر میادین وسیع مین،کانالها،رادارها،خاکریزهای مثلثی و.... و آرایش جدید نیروی زرهی با کمک مهندسی رزمی و تجهیز به تانک های تی ۷۲(بازسازی سلاح و تجهیزات)
*برطرف کردن نقاط ضعف پدافندی و جمع و جور شدن خطوط جبهه جنگ و پیوستگی خطوط نبرد
*گرفتن زمان و فرسایشی کردن جنگ
*هماهنگی زرهی با توپخانه
*تکمیل یگانهای رزم و ایجاد احتیاط و تکمیل جیش الشعبی از مردم عراق به اجبار
*دفاع در زمین،و حمله در هوا و دریا
*گرایش به سمت آمریکا و غرب و اخذ کمک های اطلاعاتی توسط سازمان سیا

 

2.ایجاد اختلاف بین سپاه و ارتش: مثل عملیات‌های پیروز گذشته بواسط تفاوت در تدابیر هماهنگی وجود نداشت؛ دلایل اختلاف سپاه و ارتش عبارت بود از:
 تاکید سپاه روی نیروی پیاده،غافلگیری و جنگ در شب(کلاسیک،انقلابی،شهادت طلبانه)
 تاکید ارتش روی یگان توپخانه،زرهی و جنگ در روز
 نگرانی ارتش از رشد نیروهای سپاه به واسطه اختصاص اعزام مردمی و در دست گرفتن جنگ توسط سپاه
اختلافات از مرحله سوم و چهارم رمضان آغاز شد و بعدها برای غلبه بر این مشکل قرارگاه خاتم الانبیاء تشکیل شد و ارتش و سپاه برای هماهنگی عملیاتی درون آن موظف شدند.

 

3. کمبود نیرو و سا ختارها و سازماندهی آنان :
در این زمان فتوای امام برای حضور در جبهه ها هم صادر شد ، امام بر رفتن جوان ها اصرار داشت (صدور حکم واجب کفایی برای حضور در جبهه‌ها) یعنی فقط کم سن و سال ها و مریض ها مستثنی بودند

 

4.ورود همه جانبه اتحاد جماهیر شوروی به جنگ و ارسال کمک های فراوان به عراق بواسطه دستگیری اعضای حزب توده و در کنار آن کمک های ایران به مجاهدان افغان

اما ایران برای ادامه جنگ بعد عملیات رمضان مجبور بود زیرا :
الف) از بین رفتن برتری سیاسی –نظامی ایران کسب شده از فتح خرمشهر طی رمضان
ب) نداشتن امتیاز مهم برای میز مذاکره و در اشغال بودن 2500 کیلومترمربع
ج) عدم قبول 1975 توسط عراق به عنوان ثمره ۴۰۰ سال جنگ با همسایه غربی


در این زمان برای برای انجام عملیات دو نظر وجود داشت:

 

1-جنوب فکه(سپاه)شنزار،رملی و انجام غافلگیری به دلیل عدم تصور حمله ایران از این ناحیه(خنثی شدن برتری تسلیحاتی دشمن)


2-شمال فکه(ارتش)عارضه دار بودن زمین و راحت بودن مانور نیروهای پیاده،امکان انهدام قوای دشمن در ارتفاعات حمرین،محدودیت زرهی دشمن و همچنین تحمیل خط پدافندی جدید به قوای دشمن در صحرا و دشت.


جغرافیای منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی:


منطقه‌ی عملیاتی والفجر مقدماتی شامل محدوده‌یی در جنوب غربی ایران می‌شود که از جنوب بین چزابه (شمال بستان) در استان خوزستان تا چیلات (ارتفاعات شمال غربی دهلران) در استان ایلام واقع ‌شده است. این منطقه در مقابل منطقه‌یی در شمال شرقی استان میسان (العماره) عراق قرار دارد.


نقاط استراتژیک واقع در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی:


1. شهر العماره به دلیل مرکزیت بودن برای سپاه چهارم که در منطقه گسترش داشتند.
2. پل غزیله که عقبه‌ی لشکر1 و بخشی از لشکر14 و تنها گلوگاه راه (در جنوب منطقه‌ی عملیاتی) برای رسیدن به العماره بود.
3. ارتفاعات حمرین‌، فوقی و...
4. ستادهای فرماندهی و اداری لشکرها بیش‌تر در غرب جاده‌ی اتوبان غزیله ـ بزرگان قرار داشتند.
5. هورالهویزه، هورالسناف و هور بن ‌عمران.
6. تأسیسات عظیم نفتی شامل: تأسیسات بزرگان و چاه‌های مربوط و لوله‌های نفت موجود در این منطقه. این تأسیسات بسیار گسترده هستند


چرایی انتقال منطقه عملیاتی از بصره به العماره:


در حالی که عدم موفقیت در عملیات رمضان، دورنمای پیش‌روی در شرق بصره را دور از دست‌رس نشان می‌داد، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمین‌های تخت استان میسان، دست‌یابی به شهر العماره عراق _ که به عنوان تهدید هم زمان علیه دو شهر بصره و بغداد محسوب می‌شد _ را امکان پذیر کرده بود.
به همین منظور و نیز از آنجایی که فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را گزینش کرده و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمیل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ _ حدفاصل فکه تا چزابه _ برای انجام عملیات سرنوشت ساز “والفجر” انتخاب شد، رمل یک مزیت برای نیروهای پیاده بود و زرهی عراق قدرت مانور در این زمین را نداشت


اما مشکلاتی در ادامه پیش آمد که به اختصار ذکر می گردد:


*تاخیر در انجام عملیات به دلیل اختلاف نظر ف نیروی زمینی ارتش با طرح سپاه(سه هفته تاخیر)
*آغاز عملیات از بستان و ارتفاعات مرزی میشداغ تا پل غزیله که منطقه‌ای وسیع بود و از نقطه رهایی یعنی حرکت نیروها باید ۱۸ کیلومتر با تجهیزات کامل طی می کردند
*پشتیبانی ضعیف هوایی و قوت دشمن
*آموزش ضعیف رزمندگان
*فقدان تجربه کافی
*موانع متعدد شامل کانال(سه کانال با عرض سه متر)،میادین مین،سیم خاردار و سنگرهای مستحکم به حالتی که بعدها به عملیات موانع نامیده شد
*حضور منافقین برای اسارت رزمندگان
*اسارت نیروهای شناسایی اطلاعات و عملیات
*جاسوسی در سطح بالا(توده)
*خنثی شدن عامل غافلگیری در رمل(دشمن با توجه به عملیات طریق القدس و عبور رزمندگان از مناطق رملی نسبت به این منطقه حساس و با این تاکتیک ایران آشنا بود)
*عدم انتخاب هدف مناسب برای عملیات(پل غزیله)
*مانور عملیات غیرجبهه ای ،محاصره ای و احاطه ای بود اما در حین اجرا به یک تک جبهه ای تبدیل شد که دلیل آن توجه دشمن و تغییر جهت و آرایش نیروهای دشمن بود.
*اگر یک ماه قبل عملیات صورت گرفته بود موفق بود(غافلگیری و عدم آمادگی دشمن)که این تجربه در خیبر،بدر ، و فاو استفاده شد
*پشت منطقه رملی دشت گسترده و همواری(دشت باز العماره) بود که قرار بود زرهی دشمن استقرار یابد اما هنوز نشده بود و فرماندهان جاده های ترابری پیش بینی کرده بودند که بلافاصله از این نقطه ضعف استفاده کنند اما به دلیل تاخیر در عملیات دشمن رمل را از حالت جناجی خارج و به منطقه اصلی و پشتیبانی نبرد مبدل کرد.
*مشکل اساسی تصمیم گیری در جبهه و توسعه اختلاف بین ارتش و سپاه
*عدم رعایت اصل مهم غافلگیری در ذهن و عملکرد

 


و


عملیات والفجر مقدماتی آغاز شددر حالی که:


منطقه عملیاتی لو رفته
رزمنده ای که ساعت ها با تجهیزات و کوله پشتی سنگین
ساعت ها پیاده روی در دریایی از رمل
میادین مین وسیع و تله گذاری شده
کانالهای عریض و عمیق
کمینها. دشمن مسلح آماده و .......
نیروها برخی به اهداف رسیدند
اما اغلب نرسیدند
و الحاق و پیوستگی صورت نگرفت
و در نهایت با تلفات فراوان مجبور به عقب نشینی شدیم


و


فکه ماند و شهدای گمنام و زخمی ها و اسرای زیاد
و تجربه گرانقدر
رعایت اصل غافلگیری
که سال بعد در عملیات آبی_خاکی خیبر استفاده شد

 

 

بعد از عقب نشینی شهید صیاد شیرازی به سپاه اعتراض نموده

 

و


ایده آتش به جای خون را پیشنهاد می دهد


یعنی :

استفاده از آتش پرحجم توپخانه برای نابودی دشمن و عدم استفاده از نیروهای پیاده برای شکسته خط مقدم
و
صبح بدون مقاومت جدی بر سر دشمن هجوم و مناطق هدف را متصرف شوند
و
عملیات والفجر در فروردین 1361 یک به شیوه ارتش اجرا می شود که ان هم شکست خورد و جنگ به بن بست پیچیده ای می رسد.

 

#والفجر_مقدماتی
#والفجر_یک
#عملیات_موانع
http://telegram.me/safeer59