زهرمار

راوی :حمید خوش کام
عزاداری سنتی ماه محرم شهر بهبهان بسیار پرشور برگزار می شود و بر همین اساس اکثر همشهریان و ساکنان سعی می کنند خود را به این مراسم برسانند.
 در ماه محرم در زمان جنگ عمده بچه های رزمنده می اومدن در امامزاده فضل عزاداری می کردند و جمعیت عظیمی با گوش دادن نوحه ها اقدام به سینه زنی می نمودند ، خدا رحمتش کنه مرحوم مهدی حق پرست مداح  معروف شهر هر موقع که نوحه می خوند  قبل از شروع عزاداری سفارشی را تکرار و تاکید کرده  و می گفت که خواهشاً سکوت را رعایت کرده و با پرهیز از صحبت ، گفتگو و شعار فقط جواب نوحه رو  با صدای بلند بدهید و کسی هم در وسط نوحه یا ااااا علی یا .......  نگوید.
اون موقع ها بعضی از بچه ها و عزاداران  وسط نوحه خوانی و در حالی که عزاداری به اوج خویش رسیده بود  یکی با صدای بلند ندای یا علی یا یا حسین و موارد این چنینی می گفت وسینه زنها هم باصدای بلند می گفتن 
حسین و به قول معروف عزاداری می شکست و یا اختلال در شور و ریتم عزاداری ایجاد می شد.
اون موقع  شب و روز تاسوعا و عاشورا که محله ها در راستای عزاداری سنتی و رسم های گذشتگان دستجات را به راه انداخته و به سمت امامزاده حیدر ، امامزاده شاه میرعالی حسین و امانزاده ابراهیم  وارد شده و همراه با سینه زدن بهترین نوحه های پرشور محرم آن سال را می خواندند که بسیار حساس و با عظمت بود.
صبح عاشورا زمانی که در امامزاده ابراهیم در حال سینه زدن بودیم و نوحه خوان هم  زنده یاد مهدی حق پرست  از بچه های رزمنده باسابقه بود وهمه هم گرم سینه زدن بودیم. صفوف به هم پیوسته و با شانه به شانه ایستادن و شکل گرفتن دایره های عزاداری بچه های رزمنده با دست خویش بر سینه های ستبر خویش به یاد مولا و مقتدای آزادگان عزاداری می نمودند ، صدایی به جز ندای حزین و رسای موحه خوان و دست هایی که به سینه ها می خورد به گوش نمی رسید که نا گهان .....
کل ......(یکی از عزیزان) باصدای بلند گفت  : یا ....................
و تعدادی  هم در بین عزاداران با صدای بلند و البته ناهماهنگ  جواب دادند : حسین ..............
و همین باعث شد که باصطلاح مراسم عزاداری و سینه زنی بشکند و نظم آن بهم بخورد و از شور و عظمت آن کاسته شود ، لحظاتی طول می کشد تا نظم و عظمت عزاداری مجدداً به مراسم برگردد و در این بین چندین نفر از بچه ها از این کار کل ...... او که سابقه هم داشت ایراد گرفتند.
این برنامه تمام شد و عزاداران بعد از آن وارد امامزاده شاه میر عالی حسین (معروف به امامزاده بزرگ)  شد و زنده یاد مهدی حق پرست در جایگاه موحه سرایی حاضر شده مجدداً قبل از شروع  مراسم عزاداری مجدداً  خواهش کرد که در وسط نوحه و عزاداری کسی چیزی نگفته و سکوت را رعایت کنید.
در وسط سینه زنی که همه گرم سینه زنی بودن و سکوت هم بر امامزاده حاکم بود ناگهان همان فرد که نزدیک ما هم  ایستاده بود باصدای بلند گفت : یا  ......
هنوز یایش تمام نشده بود که  مجید محسنی (در عملیات نصر 4 ماووت عراق به شهادت رسید) که از این کار خیلی بدش می اومد  و بارها تذکر داده بود نه گذاشت و نه برداشت و با صدای خیلی بلند که با عصبانیت هم همراه  بود گفت : زهرمار................
 صدای کل ..... از ترس قطع شد ، هیچ کسی هم جواب یا حسین او را نداد و کسانی که در نزدیکی او بودند همراه با ناراحتی از کار کل ...... خندشون گرفته بود و..... با ایما و اشاره بهش فهموندن که کار اشتباهی کرده است .

شهید مجید محسنی و زنده یاد مهدی حق پرست در جمع همرزمان


دراین ماه محرم یادی کنیم از تمامی شهدا بخصوص شهید محید محسنی عزیز ،  همچنین  نوحه خوانهای عزیز
زنده یاد مهدی حق پرست ، گله دار زاده  و .... با ذکر یک صلوات
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/najaf46

کمین

راوی : غلامحسین نواب به نقل از زنده یاد مهدی حق پرست

در عملیات والفجر مقدماتی گردان الصف ماموریت داشت  دریکی از محور های عملیاتی  وارد عمل شود. به همین دلیل از بعد از ظهر روز قبل از عملیات، گردان بصورت پیاده از محل استقرار لشکر حرکت  کرد و پس  از  عبور  از جنگل امقر  و طی مسافت حدوداً  ۱۵ کیلومتری به محور عملیات خود رسید و در فاصله تقریبا  ۸۰۰ متری از خط  اول پدافندی  دشمن بصورت دراز کش بر روی زمین توقف نمود و منتظر ایجاد معبر و پاک سازی مین ها توسط نیروهای تخریب  جهت عبور از میدان مین  و شکستن خاکریز دشمن توسط گردان خط شکن  بود تا پس آن گردان ما به عنوان نیروی پشتیبان  وارد عمل شویم . از آنجا که گردان  مسافتی حدودا 15 کیلومتری  از میان رمل ها و شنزار ها بصورت پیاده طی طریق کرده و  وارد محور عملیاتی شده  توان جسمی نیروها تا حدودی تحلیل رفته بود، لذا این توقف حدود دو ساعته بسیار مفید بود برای تجدید قوای گردان .

زنده یاد مهدی حق پرست در جمع همرزمان

از آنجا که در محور عملیاتی گردان ، وضعیت زمین  بصورت کفی و هموار بود لذا  تیر اندازی که در اثر درگیری گردان خط‌شكن با عراقیها  در خط اول صورت می گرفت از بالا سر ما هم عبور می کرد که در اثر آن گلوله‌ای  به قسمت بالای پایم اصابت کرد و مجروح شدم و به همین دلیل امکان ادامه مسیر و همراهی با گردن در عملیات برایم میسر نبود لذا به دستور فرماندهی می بایست زخم  پایم  را پانسمان نموده  و حتی الامکان خودم را به عقب بکشانم. پس از این که فرمان حرکت به گردان داده شد گردان به سمت خط عراقی ها حرکت کرد و از موقعیت من فاصله گرفت.

سکوتی اطرافم را فرا گرفت و همینطور که مشغول پانسمان زخم پایم بودم ناگهان صدای  اسلحه ای بگوشم رسید که فورا بصورت سینه خیز قرار گرفتم و اطرافم را به دقت زیر نظر گرفتم، متوجه یک سنگر کمین عراقی در فاصله حدودا ۵۰ متری خودم شدم  که بصورت گودالی که در عمق زمین حفر کرده بود دیدم که یک سرباز عراقی  داشت جهت تیربار خود را از سمت جلو به پشت سر خود یعنی به سمت نیروهای گردان در حال پیشروی ما تغییر جهت و جابجا می کرد.

پیش خودم فکر کردم که اگر با نزدیک شدن صبح هوا روشن شود این سنگر کمین از پشت بچه‌ها ی گردان  را درو خواهد کرد. لذا وقتی پایم را پانسمان کردم تصمیم  گرفتم  که هر طوری که شده کار این سنگر کمین عراقی را تمام کنم. از آنجا که  نگران بودم که قبل از تمام کردن کار سنگر  کمین عراقی متوجه من شود، با حوصله  بصورت سینه خیز تلاش کردم که او را دور بزنم و خودم را از  پشت سر به او نزدیک کنم. نمی دانم چقدر طول کشید تا خودم را از عقب به او نزدیک کردم اما وقتی به فاصله حدود 10 متری او رسیدم به سرعت بلند شدم و خودم را به نزدیکش رساندم و از پشت  تیری به کتف او زدم که از پشت افتاد . او هم که از این حرکت  من غافلگیر و  شوکه شده بود بلافاصله سعی کرد که دست به سلاحش برده و عکس العمل نشان دهد. از آنجایی که خودم را در موقعیت آماده تری نسبت به او می دیدم گفتم کمی سر به سرش بگذارم و سریع رفتم و با پا تیربارش را از دسترس او دور ساختم، او هم در حالی که تیر به کتفش خورده بود با تمام توان سعی می کرد که خودش را به اسلحه تیربارش برساند که هرچه او خود را به سلاحش نزدیک تر می کرد من هم مجددا با پا سلاحش را از دسترسش دور می کردم و سرباز عراقی هم مجددا با سعی و تلاش بیشتری قصد داشت به سلاحش نزدیک شده و به آن  دست پیدا کند  که پس از چند مرتبه تکرار این کار نهایتا تیر خلاص را به او زدم و کارش را تمام کردم.

البته  این هم لطف خدا بوده است تا اینگونه این کمین عراقی از بین رود، در غیر اینصورت با توجه به ناکامی در پیش روی عملیات و دستور عقب نشینی این کمین می توانست تلفات سنگینی را از نیروهای خودی خصوصا گردان الصف بهبهان بگیرد.

***زنده یاد مهدی حق پرست در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان پیک /بیسیم چی فرماندهی گروهان فلق به فرماندهی حاج یوسف حمیدی، جمعی گردان الصف به فرماندهی مهندس نورالله سیدی از لشکر ۱۵ امام حسن مجتبی علیه السلام   بودند.

#گردان_الصف

#تیپ15_امام_حسن_مجتبی

#عملیات_والفجر_مقدماتی
 

http://telegram.me/safeer59