محدوده روشن : 34

راوی: نجف زراعت پیشه
عملیات آزادسازی پاسگاه های هور:  
 در همین زمان با توجه به استقرار نیروهای تیپ ویژه شهدا که  مخصوص نبرد در کوهستان و کردستان بودنددر برخی از پاسگاههای مجاور منطقه عملیاتی تیپ 15 امام حسن مجتبی)ع(، دشمن با توجه به ضعف در این نقاط ،عدم آشنایی با محیط و رزم در هور ، عدم رعایت- حفاظت اطلاعات و آشنایی آنها با نقاط ضعف پاسگاه  طی یک تک گسترده توانستند دو پاسگاه را از دست آنها گرفته و در خط دفاعی منطقه پدافندی هور خلل ایجاد شده و بیم نفوذ و از دست رفتن سایر پاسگاه ها هم می رفت و بر همین اساس از سوی قرارگاه ماموریت بازپس گیری پاسگاه ها به تیپ امام حسن ع سپرده شد و این در حالی بود که با توجه به فصل تابستان نیروهای کمی در اختیار تیپ بوده و اکنون همان نیروهای اندک نیز غالباً در مرخصی بودند .
در تاریخ 10/3/64 ماموریت بازپس گیری پاسگاه ها به تیپ 15 امام حسن)ع( داده شد و با توجه به عدم حضور نیروهای رزمی در سایت، فرماندهی و واحدهای طرح و اطلاعات عملیات تمامی نیروهایی که بصورت پراکنده در سایت بودند جمع آوری و سازماندهی نموده و در تاریخ 12/3/64 عملیاتی انجام و توانستند  دو پاسگاه را از چنگ آنها خارج و حفاظت از آن را به عهده بگیرند البته در جریان آن تعدادی از برادران نظیر علی جوادی، سیف الله پازند،علی ضا قنواتی  به شهادت رسیدند. 

شهیدان سیف الله پازند نورالله علی قنواتی علی جوادیآپلود عکس" />


ورود به جرگه سبز پوشان: 
به دلیل ممانعت های زیاد مادر برای ورود به جبهه و علاقه خویش که در آن روزها آرزوی بسیاری از بسیجی ها بود تصمیم گرفتم تا به عضویت سپاه پاسداران در بیایم لذا در تیپ امام حسن ع به گزینش مراجعه نموده و درخواست عضویت نمودم روند گزینش در آن سال ها به مثابه عبور از هفت خوان رستم از مصاحبه ، صلاحیت های اعتقادی، سابقه ، استعلام ها و موارد پزشکی بود که به طور خلاصه بگویم اگر عشق و علاقه به جبهه و نهاد مقدس سپاه نبود اصلاً تحمل پی گیری این روند به واقع از تحمل هر انسانی خارج بود. در برگه معرف ها دو نفر را نیاز داشت تا من را برای پوشیدن لباس مقدس سپاه تایید نمایند و من ابتدا پیش اکبر دهدار رفتم که الگوی رفتاری اکثریت رزمندگان تا زمان شهادت وی بود ، با نگاهی به برگه و در جایی که باید مشخصات خود را پر می کرد روی گزینه شغل معرف خط زده و عنوان مسئولیت را بالای آن نوشت و بعد از پر کردن مشخصات امضاء نموده و به دست من داد در حالی که من مبهوت این اقدام بودم ؛ براستی پاسدار کیست؟ چیست ؟ و از این زمان اهمیت و سنگینی مسئولیت پاسداری را دو چندان روی دوش خویش احساس نمودم به طوری که به جزء زمان عملیات به خود اجازه پوشیدن این لباس مقدس را به خود نمی دادم کاری که اکبر دهدار ، یونس ستونه و داود دانایی انجام می دادند.  
با عبور از این موانع و پذیرش در این آزمون ها برای مدتی ملاحظه نمودم روند اعلام پاسداری من به تاخیر افتاده علی رغم این که برادران پذیرش و گزینش پایان و خاتمه آن را اعلام کرده بودند که پس از پیگیری های فراوان متوجه شدم که سفارش اکبر دهدار باعث ایجاد مانع روبرویم شده است چرا که ایشان به بچه هاسپرده بود تا زمانی که مدرک دیپلم را ارائه نداده از پذیرفتن وی سرباز بزنند و همین امر سبب شد تا با سعی و کوشش فراوان و با شرکت در امتحان های مجتمع رزمندگان بتوانم با کسب قبولی و اخذ مدرک دیپلم بهعضویت سپاه در آمده و با قرار گرفتن در کنار داود ،اکبر،یونس هرچه بیشتر جاپای خود را در جبهه سفت نموده و در صورت اعتراض مادر بگویم من سپاهی بوده و موظف هستم .اما هنوز در اندیشه اجبار اکبر به ادامه تحصیل و اخذ مدرک دیپلم و در مراحل بعد شرکت در آزمون دانشگاه می باشم که این مرد خدا چه اندیشه بالایی برای آینده داشت و در صورت عدم تحصیل آینده و سرنوشت من به چه وضعیتی منجر می شد. 
#محدوده_روشن_34
#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی
#آزادسازی_پاسگاههای_هور
#عضویت_رسمی_سپاه_پاسداران
#اکبر_دهدار
#پدافند_عملیات_بدر
http://telegram.me/safeer59

محدوده روشن : 33

راوی: نجف زراعت پیشه

هور خاطره انگیز

در نمازهای جماعت سعی می کردیم داود یا یونس را جلو بگذاریم اما زیر بار نمی رفتند و از ما اصرار و از آنها انکار ولی با کلک های فراوان آخرش در گوشه موشه ها آنها را غافلگیر کرده و یه جوری پشت سر آنها اقتدا می کردیم که قصه های آن را هر وقت به یادمان می آید حسرت می کشیم. روزی در نماز جماعت که با تلاش و دردسر فراروان روی یونیلیت ها به ردیف ایستاده بودیم در اوج معنویت و عرفان به ناگاه  مجید بلالی که مشغول کارهای خاص خویش در زمینه های مختلف بود می خواست از ابتدای پاسگاه به انتها برود اما صف نماز جماعت مانع آن بود و عرض یونیلیت که بسیار کم بود و در آن لحظه  هم امام جماعت و هم مامومین در دو ردیف  ایستاده بودند و مجید هم می خواست رد شود .وی برای عبور از پشت سر ما پشت به پشت ایستاده و قدم به قدم در حال رد شدن بود که ناگاه تعادلش را از دست داده و از روبرو داخل آبهای هور افتاد و با خود چند تن از نمازگزاران را به درون آب برد و انفجار خنده بود که به آسمان رفت و تنها امام جماعت و یکی دو تن توانستند نماز خویش را به انتها برسانند.

شکار به جای شکارچی: 

در یک اقدام در راستای نبرد نامتقارن برای مقابله با معضل موشهای عظیم الجثه داخل هور و کنترل کردن آنها قبلاً برخی بچه ها به فکر راههای بیولوژیک افتاده و در یک اقدام ضربتی تعدادی گربه را به درون یکی از پاسگاهها آورده تا با شکار حتی اندکی از موشها عرصه را بر آنها تنگ کرده و مانع جولان دادن آنها در سطح پاسگاهها شوند و بچه ها بتوانند اندکی بیشتر استراحت نموده و خواب راحتی داشته باشند ؛ تصمیم بر این بود تا در صورت موفقیت پروژه این تصمیم به سایر پاسگاههای درون هور نیز تعمیم داده شود اما این پروژه در همان چند روز اول با ناکامی و شکست روبرو شد چرا که بچه ها ملاحظه نمودند که از گربه ها خبری نیست و غیب شده اند ؛ ظاهراً موشها ترتیب گربه ها را داده و چند روز بعد با مشاهده پوست و موی گربه ها در برخی نقاط پاسگاه و روی نی ها این پروژه بیولوژیک نیز شکست خورد و ما باید همچنان با موشهای بزرگ و بیشمار درون هور یک همزیستی مسالمت آمیز را ادامه می دادیم.

آپلود عکس" />

دم کت :

با پایان گرفتن ماموریت پدافندی در پاسگاه شهید دیم درون هور گروهان سیدالشهدا ع جایگزین ما شد و نیروهای ما بعد از یک ماموریت سخت و پدافندی که وظیفه ایجاد و تجهیز پاسگاه نیز روی دوش آنها قرار داشت  به سایت خیبر  برگشته و سپس برای چند روز به مرخصی آمدیم که برنامه های رزمنده های درون شهر خود نیز قصه های شنیدنی دارد که از جمله می توانم به شنا در رودخانه مارون بخش دم کت (منطقه ای از رودخانه مارون سه کیلومتر بعد از سه راهی سیمان به سمت سد مارون که ابتدای قنات منصوریه بود و هم اکنون سد آریوبرزن در این  ناحیه احداث شده است و در آن زمان دارای آب فراوان و عمیق برای شنا بود و در آن سوی رودخانه دارای ساحل ماسه ای برای بازی تی تی بود.) و بازی تی تی(بازی محلی که در آن دو تیم در حالی که خطی در وسط کشیده شده با صدای ممتد خاصی که نباید قطع می شد به زمین حریف رفته و سعی داشت با دست زدن به بدن رقبا آنها را از دورخارج نماید در صورت گرفتار شده به دست رقیب و قطع نفس و صدای وی خود بازیگر باید زمین را ترک می کرد.) یا وادی در شن های ساحلی  آن سوی رودخانه اشاره نمایم که با عبور مینی بوس های عازم به سمت دهدشت همه متعجب به جمع ما نگریسته ، شناگرانی که شلوارهای نظامی را کوتاه کرده و به عنوان شورت مایو که در حقیقت همان شورت های مامان دوز  یا باغبانی  با بستن کمربند بود را برای محافظت بیشتر در مقابل کش و قوس های بازی تی تی ابداع شده بود می نگریستند.

اوقات فراغت در مرخصی: 

شب ها هم بعد از شرکت در نماز جماعت مساجد شهر که بیشتر در مسجد امام حسن ع یا مسجد درویش ها و سپس باب الله تجمع می کردند ، همچنین بچه ها در یکی از باغ های دوستان البته متعلق به پدر یا اقوامشان حاضر و لحظات پرشوری طی می شد .دعوت و صرف نهار و شام در این روزهای مرخصی جزو لاینفک برنامه های برادران بود اما با پذیرایی ساده که از جمله مهمترین آنها می توانم به آب پیازک ، آب تماته و تلیت ماست اشاره کنم اما از نوشابه نمی توان ذکری نکرد از هر چه می شد گذشت از نوشابه قابل گذشت نبود حتی خوردن نوشابه زیر آب تا قایم کردن آنها روی نخل خرما و..... پس از برگشتن به جبهه  برای استمرار آموزشهای آبی خاکی به پلاژ اندیمشک رفتیم و مشغول آموزشهای آبی خاکی، جهت یابی و بازسازی جسمی و روحی نیروها شدیم که در این آموزشها از 21/2/64 تا 19/3/64 به طول کشیده است.

#محدوده_روشن_33

#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی

#اوقات_فراغت_رزمندگان

#همزیستی_مسالمت_آمیز

#پاسگاه_شهید_حبیب_الله_دیم

#پدافند_عملیات_بدر

http://telegram.me/safeer59

محدوده روشن : 32

راوی: نجف زراعت پیشه

شب جمعه ای در پاسگاه شهید دیم حالم خیلی دگرگون شده بود ، در این موقع ها معمولامعمولاً بچه ها برای شارژ روحی به کناره ای رفته و با تفکر،خلوت کردن با خود ، دعا و یا قرائت قرآن خودشان را تسکین می دادند ، به اصطلاح آنروزها می گفتند طرف عرفانی شده ...

و بعد این مرحله می شد طرف نور بالا می زنه برای رفتن و شهید شدن ..............

خلاصه ما آن شب عرفانی شده بودیم و به دنبال جای دنج در روی پاسگاه می گشتیم ؛ مسیر سنگر مهمات پاسگاه را در پیش گرفتم که دورترین نقطه البته قبل از کمین بود اما از یک سمت دیگر و نقطه انحرافی پاسگاه در حالی که رادیوی دو موج و هندزفری را نیز با خودم برده بودم . هور علاوه بر دشمن رودرو بایستی مواظب غواص های دشمن هم می بودی چرا که در صورت غفلت با سیم سرت را جدا و کنار بدنت می گذاشتند.

درون سنگر جا گرفتم و با حال خراب و کاملا عرفانی موج رادیو را روی کانالی که قرار بود دعای روح بخش کمیل پخش نماید گذاشتم ، هندزفری را نیز در گوش گذاشته و به حالت انتظار به سیاهی هور خیره شدم و در تفکر و خیال که چقدر ما سعادتمندیم که در نزدیک ترین مکان به کربلای حسین ع قرار داریم و عرض ارادت می کنیم و چقدر خدا ما را دوست داره که.......

در آن لحظات اصلاً در فکرم خطر غواص یا سایر خطرات اصلأ مطرح نبود یعنی حس نمی کردم  و به حالت فوق برای آغاز دعای کمیل لحظه شماری می کردم که دیگر چیزی نفهمیدم.......

یکدفعه احساس کردم دستی شانه ام را تکان می دهد ، ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود در حالی که در آن حالت که به واقع برای تجدید قوای روحی به سنگر انتهایی آمده بودم سلاحی نیز با خودم نیاورده بودم هر لحظه انتظار بریدن گلو با سیم یا سرنیزه را داشتم اما خبری نشد.....

 چشمان خود را باز و بسته کرده و در تاریکی هوا قد خمیده انسانی را دیدم ، دقت کردم عراقی نبود،آشنا بود و نفس راحتی کشیدم  بله او داوود دانایی بود ؛  داوود با تبسم خاص شانه ام را به اهستگی تکان داده و بعد زیر گردنم را گرفت و گفت از سر شب دارم تو را رصد می کنم و ترسم این است که در اینجا با مشکل روبرو شوی به خاطر حمله احتمالی غواص های دشمن یا خطرات احتمالی دیگر ....

پاسگاه شهید دیم در پدافندی عملیات بدر

حالا بلند شو و به سنگرت برای استراحت برو ، گفتم داوود من اومدم دعای کمیل گوش بگیرم کجا بروم که بهتر از این جا باشد ؛ داوود لبخندی زد و گفت : می دانی ساعت چنده؟ ..... من متوجه شدم ساعت از دو نیمه شب گذشته و دعای کمیل رادیو نیز تمام شده است !!ناراحت و غمگین از این که نتوانستم از آن فیض ببرم بساطم را جمع کردم و دست از پا درازتر به سمت سنگر خویش برگشتم و در سنگر خویش خوابیدم ...

اما دو سوال و ابهام  در آن لحظه و روز بعد ذهنم را فرا گرفته بود: اول اینکه داوود چرا من را رصد می کرد؟؟؟؟؟؟ که البته بعدها به این نتیجه رسیدم که آن شب ما محل نماز شب داوود را اشغال و غصب نموده بودیم و موقعش بود که با زبان خوش آنجا را تخلیه نماییم وگرنه.......... 

دوم راستی فرمانده پاسگاه ما برادر یونس ستونه نبود پس داود در پاسگاه ما چکار می کند؟؟؟؟ حقیقتش داود در گردان دیگر بود و عادتش این بود که حتی مرخصی ها را به شهرستان بابت وضعیت نامناسب جو  آن نمی رفت و در عوض به یگان هایی که در خط پدافند می کردند می آمد و چون یونس مریض شده بود داود به پاسگاه ما آمد و آن روزها ما برخوردار از این مرد و رزمنده الگو از همه حیث شدیم و خود داود نیز به دنبال گمشده اش بود و تلاش می کرد آن را بیابد (ذوب شدن فی الله و شهادت: خودسازی عملی)

به هر حال این ایام پاسگاه های اختصاص یافته به گروهان امام حسین)ع( چون بلافاصله بعد از عملیات بدر بود تلاش برای استقرار یونولیت، سنگرها و امکانات آن از وظایف نیروهای ما بود که جهت استقرار و سازماندهی آن زحمت و مشکلات خاص خود را داشت و بچه های ما به شدت خسته شدند اما در کنار بچه های ناب و فرماندهان مخلص و متواضع خستگی معنایی نداشت ، روزها به درست نمودن سنگرهای کمین،اجتماعی و تسلیحات و استتار و اختفا آنها و شب ها نیز به نگهبانی در سنگر کمین برای محافظت از پاسگاه و جلوگیری از نفوذ دشمن می گذشت ، البته در روز شنا کردن در آب هور و سر و صدا و شوخی لحظه ای از جمع ما جدا نمی شد هر چند یونس  برخی اوقات تذکر می داد یا لب های خویش را گزیده و ما می دانستیم باید اندکی رعایت کنیم اما لحظه ای بعد فراموش می شد و فضای عمومی  دست شیطون های پاسگاه می افتاد.

#محدوده_روشن_32

#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی

#داوود_دانایی

#پاسگاه_شهید_حبیب_الله_دیم

#پدافند_عملیات_بدر

http://telegram.me/safeer59

محدوده روشن : 31

راوی: نجف زراعت پیشه
شهادت فرماندهان:  
در طی عملیات بدر تیپ 15 امام حسن مجتبی ع تعدادی فرماندهان ارشد خود را از دست داد که از جمله آنها می توانم به حاج نعمت الله سعیدی،  محمدرضا حسنی  زاده ، حبیب الله دیم ، محمد رضا پطرس،حمید پورسعید،ابراهیم نیکپور،ولی الله نیکخوی و ... اشاره کرد ؛ حاج نعمت ا... سعیدی از جمله افرادی است که چهره شاداب و خندان اما مصمم او هیچگاه از خاطرم نمی رود وی در آستانه عملیات شال سبزی را به گردن آویخته و هنگام جدایی و عازم شدن به سمت خط مقدم با وی معانقه و خداحافظی گرمی نمودم وی که دراخلاق، نظم و تربیت در سطح تیپ زبان زد بود ،وی که در آستانه عملیات صاحب فرزند شده بود  اما نتوانستدر قفس خاکی تن بماند و علی رغم مخالفت فرماندهان برای حضور در خط مقدم نهایت رضایت آنها را جلبکرد و به خط مقدم آمد که شلیک راکت توسط قارقارکها قایق آنها را منهدم و با پرواز به ملکوت جاودانه شد .محمدرضا حسنی  زاده  از فرماندهان گردان محرم نیز که به همراه حاج محمود محمدپور با پای برهنه در طول خط رفت و آمد داشته و به هدایت نیروها می پرداختند که در جریان نبرد سخت البیضه و در حین هدایت نیروهای گردان محرم به سمت دشمن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکر وی نیز در منطقه عملیات جا ماند. حبیب الله دیم ، محمد رضا پطرس،حمید پورسعید،ابراهیم نیکپور،ولی الله نیکخو و ... تنها تعدادی از فرماندهان امام حسن ع بودند که در جریان عملیات آسمانی شدند 
سکوت مرگبار در سایت : 
با بازگشت اتوبوس ها  به سایت خیبر سکوتی مرگبار فضا را اکنده ساخته بود عدم الفتح بودن عملیات شهادت و زخمی شدن تعدادی از برادران همه و همه این شرایط را رقم زده بود در حین پیاده شدن از اتوبوسها در سایت برخی از برادران که به عملیات نرسیده بودند با مشاهده روحیه ، پاهای برهنه و گل آلود بودن لباسها قضیه را بطور کامل گرفتند. هیچکدام تمایل به صحبت کردن با یکدیگر نداشتیم و میخواستیم در گوشه ای نشسته و خودمان را تسکین دهیم.چادرها و سالن های سوت و کور و تخت های شهدا سبب ایجاد شدن فضای دلگیری شده بود ، روبرو شدن و مشاهده  حالت داوود در این موقعیت برای من خیلی سخت بود آن قدر داوود را درک می کردم که از خداوند می خواستم که مزدش را که همان شهادت است عطا نماید چون احساس می کردم در فراق دوستانش و همچینین خواسته هایش از خدا ، ماندن در این جهان برای او زجر آور شده است و خدا بار دیگر ما را به صبر سفارش کرد تا با آمادگی و عنایت خدا شاید دوباره گشایشی شود . 
پدافندی عملیات بدر:  
48 ساعت برای استراحت و بازسازی روحیه به ما مرخصی داده و به شهرستان امدیم ، شهر هم غیر قابل تحمل بود در غیاب شهدا و روزمرگی شهر و محیط نامتجانس با فضای جبهه،  جایی برای ما نبود لذا مجدد ااً به سایت برگشتیم و برای حفاظت از دستاورد های عملیات بدر در هورالهویزه به پاسگاه های تازه ایجاد شده در هور رفتیم؛ پاسگاه های منطقه عملیاتی بدر در منطقه شط علی را به نام فرماندهان شهید تیپ 15 امام حسن مجتبی ع را به نام های  حبیب الله دیم، نعمت الله سعیدی، حسن درویشی، سید علی اکبر افضل ،ابراهیم نیکپور، ولی الله نیکخوی، محمدرضا حسنی زاده نام گذاری کرده بودند. 

پدافندی عملیات بدر پاسگاه شهید دیم


پاسگاه شهید دیم: 
  پاسگاه ما به نام شهید دیم و تحت فرماندهی یونس ستونه بود که نزدیک ترین مکان به خط البیضه عراق و جزو حساس ترین مواضع بود و از شرایط ویژه ای برخوردار بود.از تاریخ 27/12/63 تا 16/01/1364 مدت پدافندی ما به طول کشیده ، روزهای فراموش نشدنی در کنار بچه ها که تا پایان جنگ یکی یکی به شهادت رسیده اند . یونس ستونه که نمونده اخلاق مسلم و الگوی عملی اخلاق حسنه دین برای ما بشمار میرفت عبداله سپهری مهر و... که هنوز چهره مهربان آنها در کنار نعمت اله دانایی ، رضا زارع اصل، قدرت اله نظری ،ابراهیم مرادی اول،پرویز عباسی ،بهنام بازلی و..... پاسگاهی فعال را در منطقه هور به نمایش گذاشته بود.پاسگاه از تعداد زیادی یونولیت تشکیل شده بود که بصورت طولی و شاخه ای به اطراف و بخصوص به سمت جلو ادامه یافته بود و سنگرهای استراحت نزدیک و پیرامون سنگر فرماندهی و در کنار اسکله قرار داشت. سنگر تسلیحات و مهمات را معمولا در شاخکها دور از استقرار برادران گذاشته تا از خطرات احتمالی انفجار و یا خرابکاری و حملات دشمن در امان باشد. در میان ماموریت پدافندی یونس به شدت بیمار و  داوود دانایی که در مرخصی گروهان  ذوالفقار قرار داشت  در غیاب یونس به پاسگاه آمد و فرماندهی را به عهده گرفت و این نشان از ناآرام بودن روح وی بعد از شهادت دوستانش در عملیات بدر بود. 
#محدوده_روشن_31
#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی
#شهادت_فرماندهان
#نعمت_الله_سعیدی
#پدافند_عملیات_بدر
http://telegram.me/safeer59

 ویدیوی ماموریت پدافندی در پاسگاه شهید دیم عملیات بدر بهار و تابستان 1364