محدوده روشن : 20

دسته ویژه :

ظاهرا برای آموزش و سازماندهی یک دسته ویژه در حال جمع آوری نیرو از سطح گروهان بودند و بین 15 تا 20 نفر را از سطح گروهان جمع آوری تا با آموزش ویژه آنها را برای شرایط سخت آماده و سازمان دهی نمایند ، در عقبه تیپ سوار ماشین شده سپس و به سایت خیبر اعزام نمودند. دوره سخت دسته ویژه از تاریخ 16/04/63 تا 17/05/63 با آموزشهای بدن سازی، جهت یابی و قطب نما و ... شروع شد ، از آن دسته تنها برادران سیف اله خشنودی و شیرزاد را بخاطر دارم ، هر چند شرایط دوره برای نوجوانی مثل من سخت و طاقت فرسا بود اما از شرایط هور بهتر بود . محل استقرار بچه ها در سایت خیبر آسایشگاه گردان عاشورا بود و در طی دوره توانستیم از لحاظ آمادگی جسمانی و شرایط ویژه و تخصص در زمینه جهت یابی و قطب نما به وضعیتی از آمادگی برسم که هنوز از مزایای آن در زندگی روزمره آن برخوردارم و مدیون همان زحمات برادران آموزش تیپ امام حسن ع در طول برگزاری این دوره ویژه و سایر دوره های برگزار شده در طول دفاع مقدس می باشم .

با اتمام آموزشها و آمادگی کامل ما را مجددا به پاسگاههای جزیره مجنون برگرداندند و من مجددا به پاسگاه سه گردان عاشورا برگشتم اما این بار با قابلیت و توانایی روحی و جسمی بیشتری که توانایی تحمل مشکلات موجود را برای  من راحت تر ساخته بود.مدت زمان پدافندی از 18/05/63 تا 15/06/63 در پاسگاه  شماره سه به حفاظت و پدافند طول کشید و با پایان دوره پدافندی و جایگزینی نیروهای جدید برای مرخصی و استراحت  به بهبهان برگشتیم.

اعزام بدر: تغییرات اساسی در ساختار و سازمان

در تاریخ 13/09/63 مجددا به جبهه اعزام شدیم و این بار به گردان امام حسین(ع) و همان گردان 4 معروف پیش دوستان آمدم ودر این زمان با توجه به شهادت برادران بهروز غلامی  و عبدالعلی بهروزی در جریان عملیات خیبر و پدافندی آن ، برادر حسین کلاه کج از فرماندهان با سابقه جنگ و فرمانده گردان بلالی به فرماندهی تیپ15 امام حسن مجتبی (ع) منصوب شد.
 

حسین کلاه کج (ستایشفرد) فرمانده تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در بین بسیجیان

برادر حسین روحیات عجیبی داشت که در همان ابتدا سبب جذب برادران بسیجی به وی شده که این علاقه به ایشان هنوز پس از سه دهه ادامه دارد و به نیکی از او یاد می کنند و البته به دلیل اینکه قبلاً جزو نیروهای ویژه ارتش بوده از روحیات محکمی برخوردار بود به همین خاطر برای کار کردن روی نیروها دیدگاههای خاصی داشت که برخی از مسئولین در بیرون و درون یگان موافق آن نبودند . بر همین اساس ما شاهد تغییرات اساسی در تمامی زمینه در تیپ می باشیم که به برخی از آنها اشاره می نمایم :

اولین گام :کیفی سازی ساختار و سازمان رزم

 در اولین گام فرمانده تیپ در راستای کار روی کیفیت و تخصصی نمودن تیپ ساختار  و سازماندهی نیروها تغییر و از تکیه روی کمیت به روی کیفیت نیروها تغییر پیدا کرد و گردانهای رزمی به گروهان رزمی تغییر و گروهان نیز به دسته تغییر پیدا کرد و براین اساس دیگر تعداد زیادی نیرو نبود که گردان های رزمی را متمایز میساخت بلکه کیفیت نیرو هرچند تعداد انها کم شده بود شاخصه متمایز جهت شناسایی یگانهای رزمی بود. به جای پنج گردان اقدام به سازماندهی پنج گروهان نمود و با برنامه ریزی دقیق تمام تلاش خود را برای برنامه ریزی آموزش های سخت بدن سازی و همچنین تخصصی متمرکز نمود  و ما از این به بعد  با تمرین ها و آموزشها سختی برای آمادگی های جسمی و روحی مواجه شدیم.

حسین کلاه کج (ستایشفرد ) فرمانده تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

#نجف_زراعت_پیشه

#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی

#حسین_کلاه_کج_ستایشفرد

#گروهان_امام_حسین

هhttp://telegram.me/safeer59

ورزش ناتمام

راوی : عبدالصاحب مرائی

سال ۶۲ تیپ امام حسن ع وگردانهای تابعه درآبادان مستقربودند و آموزش های آبی خاکی در دستور کار فرماندهان بود ،مقر تیپ درهتل آبادان وگردانها درمدارس بود و گردان ۴ امام حسین به فرماندهی سردار یوسف حمیدی اول درمدرسه ادب روبروی کلیسا و بعدش به ایستکاه ۱۲ در کوی ولیعصر عج درمدرسه قاضی طباطبایی مستقر بود.

در بهمن 1362 هنگامی که جنگ شهرها و عملیات مقابله به مثل شروع شد ، گردان ما درحال صبحگاه درخیابانهای آبادان درحوالی مدرسه بود ، در نزدیکی مدرسه محوطه بزرگی بودکه گنجایش کل گردان را برای نرمش بعد از دوی صحبگاهی داشت

شهید پدر اولادی جانشین گردان با آن نظم و انضباط خاص ومثال  زدنی که داشت گردان را به نرمش های مختلفی تمرین می داد که به یکباره  دیدیم اطراف ما گلوله های توپ به صورت  پراکنده به زمین  اصابت کرده و صدای انفجار می آمد.

بچه ها گفتند :پدر صدای انفجار می آید اما او  می گفت ادامه بدین و توجه نکنید تا این که شدت آتش دشمن زیادتر شد و به نزدیکی محل استقرار بچه ها رسید. برای حفاظت از جان همه ما در جوی ها و کانالهای فاضلاب طرفین خیابان به صورت  درازکش پناه گرفتیم  و با ادامه انفجارات بنا به دستور خود را به مدرسه رساندیم.
 

مدرسه شهید قاضی طباطبایی آبادان

در هر اتاق هر روز به نوبت یکی از بچه ها به عنوان شهردار برای نظافت اتاق و درست کردن چای و تحویل گرفتن غذا مشخص می شد ، در آن روز هم شهردار با زحمت فراوان  نان و پنیر و چای شیرین را با نظم خاصی دراتاق برای نیروهاکه برای ورزش صبحگاهی بیرون رفته بودند روی سفره گذاشته و آماده پذیرایی از رزمندگان گرسنه و خسته بود.

وقتی خود را به اتاق رساندیم دیدیم گلوله توپی درست روی سقف  اتاق اصابت و بر اثر انفجار سفره زیر آوار   رفته و در آن لحظات ما تنها توانستیم کوله پشتی و ساک های خود را برداشته و به سرعت از شهر آبادان خارج شویم در حالی که انفجارات به شدت ادامه داشته و پایانی برای آن متصور نبود ، از شهر خارج شده و خود را به منازل سازمانی خارج آبادان رساندیم.

دلیل اصابت گلوله ها به نزدیکی مقرهای استقرار نیروها در آبادان به علت وجود ستون پنجم درآبادان بود که  درحین خروج تعدادی از آنها را که توسط نیروهای انتظامی بازداشت شده بودند  ما آنها را زیر پل دیدیم ؛ اخبار منطقه به دلیل گستردگی فعالیت ستون پنجم به دشمن  سریع منتقل می شد به طوری که همان منطقه که نیروها در بیرون شهر مستقر شده بودند  توسط هواپیماهای دشمن  بمباران شد .

برای حفاظت از جان نیروها و در پیش بودن زمان کم تا عملیات خیبر فرماندهان تیپ شبانه نیروها را سوار اتوبوس نموده و در  کیلومتر ۱۵جاده اهواز حمیدیه در پادگان متروکه ارتش که نام آن سایت خیبر بود رفته و تا تا سال 1365 جایگاه استقرار نیروها در زمینه آموزش ، سازماندهی و آمادگی نیروهای رزمنده همین مکان بود که با شهادت فرمانده تیپ شهید بهروز غلامی در عملیات خیبر نام وی بر این پادگان گذاشته شد.

#پادگان_شهید_بهروز_غلامی

#سایت_خیبر

#تیپ15_امام_حسن_مجتبی

http://telegram.me/safeer59

http://Www.Safeer.blogfa.com

https://www.aparat.com/najaf46

نوحه سرایی برای شهید زنده

راوی : عبدالصاحب مرائی
درجبهه های حق علیه باطل عزاداری خامس آل عبا و اهل بیت جایگاه ویژه ای داشت و بعد از فراغت از آموزش های نظامی و عقیدتی بخش زیادی از زمان به مناسک معنوی شامل نماز جماعت ، ادعیه و زیارت های وارده و در ادامه آن به برپایی عزاداری می گذشت که نقش بالایی در تقویت روحی و آمادگی بچه های رزمنده داشت.
رزمندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع که اغلب از بهبهان ، آقاجاری ، امیدیه و سایر شهرهای جنوب بودند از نوع خاصی عزاداری سنتی دایره وار با حس و حال خاص خود داشتند که هنگام برپایی آن رزمندگان سایر استان های جمعی یگان به دور آنها جمع شده و برخی نیز به درون صف های عزاداری می پیوستند .
شیوه عزاداری به این گونه بود که رزمندگان تیپ از محل استقرار گردانها و واحدها به صورت صفوف چهار نفره منظم در حالی که با دست چپ کمر نفر مجاور خود را می گرفت به صورت حرکت تند  در حال که با دست راست به سینه می زدند و جواب نوحه ها را می دادند با هماهنگی جلو دارهای دسته عزا  وارد حسینیه و محل تعیین شده برای عزاداری شده و آماده اجرای مراسم اصلی عزاداری در آنجا می شدند .
مداحان اهل بیت نیز به نوبت نوحه هایشان را  خوانده و شور و احساساتی وصف ناپذیر در این برنامه ایجاد می شد که دیدن صوت و تصویر آن پس از سه دهه از گذشت دفاع مقدس هنوز اشک را بر چهره یادگاران آن مراسم ها جاری می سازد ؛ در حقیقت شور و انرژی خود را در عزاداری تخلیه نموده و در پایان نیز همه دور هم نشسته و نوحه (سه سنگ و روح الله صل الله) توسط میدان دار عزاداری خوانده و در اینجا شدت وسنگسنی سینه زنی و جواب نوحه ها باعث تکان خوردن در و دیوار حسینیه و رسیدن نوای آن تا دور دست ها می شد و چه رزمندگانی که در گوشه و کنار تا زمان طولانی بعد از پایان برنامه عزاداری در گوشه و کنار از شدت تاثر و گریه و ناله بر روی زمین مشاهده می شد که در شب های منتهی به عملیات به اوج خود می رسید.
تیر ماه 1365 بود و عراق در راستای استراتژی دفاع متحرک به دلیل ناکامی در بازپس گیری فاو به نقاطی از جبهه ها حمله نموه و برخی مناطق را به تصرف خویش درآورده بود یکی از این مناطق شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان بود و برای بازپس گیری شهر مهران بلافاصله برخی یگان ها از جمله تیپ 15 امام حسن مجتبی ع را به منطقه عملیاتی انتقال داده و در عملیات آزاد سازی مهران و مناطق پیرامونی آن شرکت داشتند و در این بین تعدادی از نیروها نیز به شهادت رسیده یا زخمی شده بودند.

زنده یاد امیر کریمی


وقتی از خط مقدم به عقبه تیپ در منطقه صالح آباد برگشته و در چادرها مستقر شدیم به خاطر شهادت تعدادی از همرزمان همه مغموم و ناراحت بودیم  و یکی ازدوستان به نام امیرکریمی که از ناحیه پیشانی و ناحیه گیجگاهی ترکش خورده و او را به عقب و مراکز درمانی منتقل کرده بودند و لحظاتی بعد خبر شهادت او را به جمع بچه رساندند ؛ وقتی همه  یقین پیدا کرده که او  شهید شده در همان شب مراسم عزاداری برای شهدا برگزار شد که در آن مراسم زنده یاد مهدی حق پرست  و من نوحه خوان مراسم بودیم که در آن نوحه ای برای ذکر یاد دوست شهیدمان خوانده و همه در فراق وی گریسته و عزاداری نمودیم و بعد از نیزشام غریبان برای شهدا برپا نمودیم.
به دلیل تثبیت وضعیت شهر مهران و نیاز نیروها به تجدید قوا و استراحت چند روز به نیروها مرخصی داده که در آنجا با ناباوری خبر سلامتی دوست عزیمان را شنیدیم و از صمیم دل بابت این اتفاق خدای بزرگ را سپاس گفتیم در عین این که از بابت نوحه خوانی و عزاداری برای زنده شهید یا شهید زنده خندان و نقل مجالس شده بود .
#عزاداری
#فرهنگ_جبهه
#عملیات_کربلای1
#امیر_کریمی
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/najaf46

کوکو سبزی یا کاته زخم ؟!

راوی : عبدالصاحب مرائی

زنده یاد استاد غلام مروج جوان پرکار و همه فن حریفی بود ،تمام تلاشش تامین وسایل موردنیاز بچه ها بود ، سال ها مسئول تدارکات گردان امام حسین ع بهبهان ازتیپ امام حسن ع بود و مسئولین گردان هیچ دغدغه ای برای تامین مایحتاج گردان نداشتند.

اس غلوم نه اهل جلسه و نه از کار اداری سررشته داشت ، سواد چندانی هم نداشت ولی در تدارکات کسی به گرد پایش هم نمی رسید برای تامین ملزومات و نیازهای نیروها روز و شب نمی شناخت و حتی با ارتباط با افراد در یگان های دیگر و با شگردهای خاص موارد مورد نیاز را تامین می کرد.

اس غلوم مروج به همراه همرزمان در تدارکات گردان در شلمچه

یک شب درپادگان شهید بهروز غلامی تیپ ۱۵امام حسن ع معروف به سایت خیبر در کیلومتر 15جاده  اهواز حمیدیه برای تحویل شام گردان به آشپزخانه مرکزی تیپ رفته بود ، معمولا بعد از پایان عملیات ها کیفیت غذاها  پایین و سهمیه نیز کاهش می یافت ولی اس غلوم براش فرقی نمی کرد باید نیروها را با بهترین امکانات سرویس دهی کند.

نماز مغرب و عشا در حسینیه تیپ تمام شده بود و همه نمازگزاران در حال خروج از حسینیه بودند و معنویت ناشی از عبادت و دعا در افراد موج می زد ، اس غلوم به حالت خیلی به هم ریخته و عصبی سرش را باند پیچی کرده وکنار دیوارحسینیه منتظر نشسته بود.

کسی جرات سوال و جواب  از او را نداشت  ، تا این که حاج احمد باعثی  مسئول  تدارکات و پشتیبانی تیپ  که با وقار و حیای خاص به عنوان آخرین نفرات نمازگزار در حال خروج از حسینیه در تیررس نگاه تیزبین اس غلوم قرار گرفت.

با مشاهده حاج احمد اس  غلوم که مدت طولانی منتظر این لحظه بود از جای خویش برخاست در حالی که عده زیادی از نیروها در محوطه سایت خیبر او را می نگریستند ، با عصبانیت جلو حاج احمد را گرفت و در حالی که در یک دست کوکو سبزی در دست داشت با دست دیگرش به سرش می زد با صدای بلند فریاد می زد :  این کوکو سبزی است که برای شام بچه های مردم درست کرده ای ؟

یا کاته زخم است....(مخلوط داروهای گیاهی و خانگی که روی زخم برای بهبودی می گذارند)

 

همه با تعجب و خنده در حال نگریستن ماجرا بودند و عصبانیت حاج احمد باعثی و .........

#اس_غلوم

#تدارکات_ندارکات

#تیپ15_امام_حسن_مجتبی

#گردان_امام_حسین

 

http://telegram.me/safeer59

http://Www.Safeer.blogfa.com

https://www.aparat.com/najaf46

 

اخلاق داوودی

راوی: عبدالصاحب مرائی

آشنایی من با داوود دانایی آبان سال۱۳۶۲ با اعزام به جبهه شروع شد و جبهه را بخاطر داوود دوست داشتم ، جاذبه عجیبی داشت ، طوری شده بودکه مرخصی ها هم باهم بودیم،  درمنزل پدری با دیگر برادران وخواهرانش زندگی می کرد ؛ خانواده پر جمعیتی بوده و گاهی اوقات به منزلشان می رفتم و می دیدم درمنزل شستن لباسها و ظروف آشپزخانه و دیگر امور منزل را خودش انجام می داد و این رفتار برای من که نوجوان بودم باعث تعجب شده بود و خانواده وی هم نمی توانستند جلوی او را بگیرند.

لحظه به لحظه سایر نیروهای اعزامی و دیگر دوستانم جذب داوود  شده و این مسئله سبب حسودیم می شد ، کم کم همه سعی می کردند اخلاق برجسته و پسندیده داوود را درون خویش پیاده کنند.اگر فردی از همرزمان کار سخت و دشواری را انجام می داد دوستان او می گفتند شما هم انگار داوودی شده اید!!

نیروهای گروهان ذوالفقار در پادگان شهید عبدالعلی بهروزی پلاژ

 

ادامه نوشته