محدوده روشن : 85

راوی: نجف زراعت پیشه
منطقه عملیاتی والفجر 10
پس از گذشتن از دره شیطان به منطقه برفگیر کوهستانی رسیدیم که در آن جا جاده ای بود در سینه کوه سمت چپ جاده که به شهرهای نوسود و پاوه ختم می شد که هم اکنون در دست ضد انقلاب است. در ادامه راه به کوه های برفگیر کوهستانی رسیدیم که جاده مملو از گل و لای بود بعلاوه تردد شدید وسایل نقلیه که در بعضی نقاط ترافیک شدید حاصل شده بود و به مدت زیادی معطل شدیم. در طی مسیر به دلیل برودت هوا و سرما دست هایمان به شدت سرد شده بود همراه با تکان های شدید ماشین که راننده آن عبدالرضا مهربان بود و با جاده ای پر از دست انداز و دارای چاله های فراوان.


پس از طی کردن مسیری طولانی به تپه ای رسیدیم که اسم آن مله خور بود و از آن جا به شهرهای خورمال،حلبچه و سد دربندیخان تسلط داشت. در جاده مله خور هم مقر فرماندهی لشکر قرار داشت و در پایین مله خور شیار زلم قرار دارد که روستای زلم هم آنجاست و طرح و عملیات لشکر 7 آنجا قرار دارد، کوهی که بالای شیار زلم و مله خور قرار دارد کره جاء نام دارد که ادامه آن رشته کوه حمید و شرام است و در جناح چپ کوه کره جا رشته کوه شنام قرار دارد که دو شاخه است ، وسط دو شاخه یالی است که ماموریت گردان فجر از این قرار است که از مله خور که سرازیر شدند وارد دره زلم شده و در آنجا از سینه کوه کره جاء و از میان تپه حمید که جویی در آن قرار داشت وارد یال پشت شده و در کنار کوه شنام به حرکت خود در عمق ادامه داده که در پشت و شاخ دوم شنام قرار گیرند و پشت دشمن در آیند و در موقع مناسب دشمن را از پای درآورند در همین زمان نیز گردان حمزه به شاخ اول می زند و آن را به تصرف در می آورد. نیمی از گردان امام حسین ع هم چند پاسگاه در روبروی گردان فجر است که توسط آنها تصرف و قسمتی از جاده که در دست ضد انقلاب است بسته می شود و از این لحاظ جاده تامین می شود و ماموریت گردان امیرالمومنین ع نیز حفاظت از جاده تا سه راهی است.
به دلیل این که ساعت از 12 گذشته بود و فردی از مسئولین لشکر نیز برای توجیه کردن ما نبود لذا به صحبت های برادر اسماعیل آز اطلاعات گردان بسنده کرده و به سمت عقب برگشتیم. در این موقع هوا ابری و مه آلود بود و برف نیز کم کم شروع به بارش گرفت و ماشین ما نیز به سرعت در حال طی کردن مسیر بود که خطرات زیادی را خداوند از ما دفع کرد.
در روستای دزلی جهت گرفتن کالک منطقه عملیاتی توقف کردیم که در آن جا برادر غلامعلی کالک بر را دیدم که پس از احوالپرسی و اطلاع از کار ما به داخل رفتم و از روی کالک طرح توسط وی توجیه شدم ولی ماموریت ما مشخص نیست و پس از اتمام کار برگشتیم.در مقر گردان فجر هم توقفی داشته و نماز را خوانده و ساعت 14:30 بود که برگشتیم.25/12/1366 ساعت 9:30 بود که بچه های گردان از راه رسیدند و تنها مالک ، بیسیم چی ها و دسته شهید رجایی به دلیل خرابی ماشین در بین راه باختران-سنندج نیامده اند و از آنجایی که قرار بود معاونین گروهان و فرمانده دسته ها جهت توجیه خط به منطقه بروند به دلیل نرسیدن آنها تنها یک فرمانده دسته و معاون و مسئولین تیم ها را فرستادم.26/12/1366 امروز نام عملیات را که والفجر10 بود مشخص کردند که در منطقه عمومی خورمال بود ، مهماتی که دیشب آورده اند بین نیروها صبح تقسیم کردیم و تنها دسته شهید رجایی به همراه معاون گروهان و بیسیم چی ها نیامده اند که قرار است تا ظهر بیایند و به شدت از این بی نظمی اعصابم خورد شده است . 
تصمیم دارم با توجه به مسائل فوق و مواردی که طی ماههای اخیر پیش آمده در صورت حیات پس از پایان عملیات از یگان پایانی گرفته و با خواندن درس در دانشگاه با کسب علم و دانش بتوانم بهتر به جبهه و جنگ خدمت نمایم. از دلایل من برای این تصمیم یکی عدم علاقه به کارهای نظامی است(نظامی گری) و فقط جهت ادای تکلیف مانده ام؛ از طرف دیگر برخوردهای متکبرانه و بزرگ بینی برخی مسئولین را نسبت به نیروهای تحت امر به خصوص بار اولی ها که با چه شور و شوقی به جبهه ها آمده اند می بینم و دلسرد شده ام.از سوی دیگر جبهه که آوردگاه خودسازی و سازندگی است با اعمال سلیقه برخی و شوخی های بی حد و حصر  و .... برخی افراد احساس می کنم حداقل در اینجا و این یگان تبدیل به مکانی برای تخریب روحیه من شده است و بر همین اساس تصمیم فوق را گرفته ام.
#محدوده_روشن_85
#گردان_فتح
#عملیات_والفجر_10
#لشکر_7_ولیعصر_عج
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com
https://chat.whatsapp.com/FTviPLNfy2e0VWgtX1PFXA

محدوده روشن : 84

راوی: نجف زراعت پیشه
حضور مجدد در گردان :
با حضور در گردان که با رفتن برادر جواد اسلامی مصادف بود معاونت گردان به مشهدی حاتم سپرده شده بود و من و مالک ایقان نیز یکی از گروهان ها را هدایت می کردیم.با استقرار در پلاژ اندیمشک شروع به سازماندهی نیروها نمودیم و همگام با آن دست به مانورهای فعالی می زدیم تا سطح آمادگی نیروها بالا رود، یکی از این مانورها در مورخه 18/12/1366 بود که در میدان تیر نیروی هوایی پایگاه وحدتی دزفول واقع بود و قرار بود که نیروها ضمن تمرین با جهت یابی در شب با استفاده از قطب نما به اهداف مورد نظر رفته که از میان کانالها و شیارهای متعددی می گذشت و هنگامی که دو دسته از چهار شیار وارد شدند و به پای کار رسیدند با علامت فشفشه عملیات علیه دشمن فرضی را آغاز نمایند که طرح مانور بسیار شبیه عملیات نصر 4 و تپه های قشن ماووت بود.کل نیروها بوسیله کالک توجیه و ساعت 20:30 نیروها را سوار ماشین ها کرده و روبروی دکل دوم میدان تیر پیاده نمودیم و کار نیروها با قطب نما به عنوان یک آموزش عملی آغاز شد و به سمت اهداف رفتند. از مختصات این مانور آتش بسیار شدیدی بود که طراحی شده بود تا نیروهای جدید نیز آبدیده شده و از آتش زیاد هراسی نداشته باشند خود من نیز ترجیح دادم تا همراه نیروها به سمت کمین ها بروم و همین امر سبب شد تا به ضعف و قوتهای عملیاتی نیروها بیشتر آشنا شوم و با پایان مانور و دسترسی نیروها به اهداف، مسئولین گردان از سطح مانور اظهار رضایت نمودند.


ترکش های مرگبار :
در 19/12/1366 نیز زمانی که برای وضو کنار پلاژ و رودخانه دز رفتم با پایان وضو صدای غرش هواپیماهای دشمن و ضدهوایی های خودی آمد که در همین حین ریگ های محوطه پادگان پلاژ فکر من را مشغول کرد که در صورتی که راکت و موشک های دشمن به پادگان اصابت کند علاوه بر ترکش و موج انفجارها خود ریگهای محوطه نیز ترکش شده و سبب بوجود آوردن تلفات مضاعف می شوند به همین خاطر بلافاصله به بالای منطقه پلاژ که زمین آن گلی بود رفتم که مطمئن تر بود. در همین حین نیز یکدفعه انفجارهای پی در پی من را واداشت که زیکزاک به طرف چادرها بدوم و چون ترکش های زیادی فراوانی می آمد و احتمال انفجار در نزدیکی خودم را می دادم در کانال کوچکی که نزدیک چادرها بود به حالت نیم خیز شدم و در همین حالت ترکش هایی پهلویم افتاد و گذشت که حدود 400 گرم بیشتر وزن داشتند و کافی بود که کمی سر یا تنه من بالای کانال بود که براحتی آن را به دو نیم می کرد. انفجارت فوق به صورت خطی و همه در آبهای پلاژ در کنار آن صورت گرفت چرا که همه پادگان های سپاه در امتداد رودخانه دز مشغول آموزش های آبی خاکی بودند.
حلبچه و سه راه دزلی :
شنبه 22/12/1366 ساعت 3:45 بامداد من و تعدادی از نیروها به عنوان پیشقراولان گردان به سمت کردستان حرکت نمودیم و ظاهراً مقصد ما شهر مریوان است و به جای منطقه عملیاتی والفجر 9 باید راه منطقه دزلی را در پیش بگیریم. اهداف این عملیات در وحله اول تصرف ارتفاعات مشرف به شهر خورمال و حلبچه است که سمت چپ سد دربندیخان است . مقر ما در 19 کیلومتری مریوان و دو کیلومتر بعد از بخش سروآباد در مکانی به نام سه راه حزب الله (دزلی ) بود و سرتاسر روز 23/12/1366 را مشغول کندن زمین و برپا کردن چادر بودیم و علی رغم خستگی نیروها کار آنان بسیار عالی بود و شب قبل چون بدون مقدمه رسیده و جایی برای خوابیدن نداشتیم و از طرفی نیروهای حاج محمود محمدپور نرسیده بودند شب را در چادرهای آنان تا صبح بسر بردیم . امشب قرار است ادامه عملیات ظفر7 باشد و این عملیات به سمت جاده گسترش پیدا می کند و از قراری که شنیده ام احتمالاً ماموریت ما بین شهرهای خورمال و حلبچه می باشد که کاملاً کفی و هموار است. در 24/12/1366 صبح زود به همراه برادران نعمت الله دانایی،علی باعثی،غلام فراتیان،ناصر مستقر،محمد کریم نژاد،جنامی و عبدالرضا مهربان جهت بازدید خط و آگاهی و اطلاع از چگونگی آن به طرف مریوان به راه افتادیم .


در ده کیلومتری مریوان سمت راست جاده مقر تاکتیکی لشکر قرار داشت در آنجا برگه عبور و تردد را گرفته و دوباره به سمت سه راهی حزب الله برگشتیم(سه راهی دزلی) و هنگام رسیدن به دژبانی با مشکل اشتباه شدن تاریخ ورقه عبور مواجه شدیم که پس از کلی بحث و صحبت چون خود مسئول دژبانی نیز می خواست خط بیاید با گرو گذاشتن حکم ماموریت و کارت شناسایی  برادر نعمت الله دانایی  به راه خود ادامه دادیم و در طول راه از دره ای گذشتیم که اسم آن دره شیطان و اسم جدید آن هزار و یک شهید بود که بنا به گفته مسئول دژبانی که اهل باختران بود می گفت که نام گذاری این دره در زمان حضرت رسول ص و صدر اسلام است.
#محدوده_روشن_84
#گردان_فتح
#والفجر_10
#لشکر_7_ولیعصر_عج
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com
https://chat.whatsapp.com/FTviPLNfy2e0VWgtX1PFXA

فرماندهان بی ادعای تاریخ ساز : شهید حاج خیرالله صفری زاده

فرمانده حفاظت اطلاعات و عضو شورای فرماندهی قرارگاه جنوب کربلا

راوی : نجف زراعت پیشه

خیرالله صفری زاده در پاییز سال 1338 ه.ش در شهر بهبهان به دنیا آمد ، او در خانواده اي مذهبي و در محيطي اسلامي ,وبا تربيت پدر و مادري معتقد به دين مبيين اسلام رشد کرد ، با شروع انقلاب اسلامی ، خیراله با روحیه خاص و محبوبیتی که در بین بچه ها پیدا کرده بود همکلاسی های خویش را برای شرکت در تظاهرات ضد رژیم شاه سازماندهی نموده و هر کاری که از دستش بر می آمد از پخش اطلاعیه های امام خمینی ره تا کمک به مجروحین خیابانی دریغ نمی نمود ؛با طلوع آفتاب انقلاب اسلامي وبرقراري نظام جمهوری اسلامي در کشور,تمام سعي و تلاش خود را در پاسداري از دستاوردهاي انقلاب به کار گرفته و مبارزاتش را در سطحی وسیع تر با اهل نفاق و منافقين آغاز کرد ، در سال 1358 پس از پایان دوره متوسطه و اخذ دیپلم ، با توجه به فرمان حضرت امام خمینی ره برای تشکیل ارتش بیست میلیونی بسیج ، به عضویت بسیج درآمد . در بهمن 1358 برای گذراندن دوره آموزشی خدمت وظیفه به همراه چند تن از دوستان و همشهریان خویش اعزام شد و زمانی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد حیرالله در مرز کوشک و دوران خدمت سربازی بود. در اواخر سال 1360 به سپاه پیوسته و پس از گذراندن دوره عمومی در سپاه بهبهان به واحد حفاظت از شخصیت ها مسئولیت آن را به مدت یک سال به عهده گرفت که با توجه به ، تشدید فعالیت گروهک های ضد انقلاب داخلی از جمله سازمان مجاهدین خلق در بمب گذاری اماکن دولتی و عمومی ، ربودن و ترور شخصیت های انقلابی و سایر اقدام های آنان که به قصد براندازی نظام نوپای اسلامی صورت می گرفت از اهمیت بالایی برخوردار بود و در نهایت دقت و حساسیت در انجام آنها موفق بود و سال بعد به سازمان و واحد حفاظت اطلاعات سپاه پیوست احساس مسئولیت و انجام وظیفه یک رزمنده و پرسنل حفاظت اطلاعات در جمع فرماندهان و رزمندگان کاری دشوار ، طاقت فرسا ، مهم و بسیار سنگین بود چرا که می بایست هم به عنوان یک رزمنده همانند دیگر عزیزان در خدمت فرمانده یگان خود باشد و هم باید به وظایف خطیر حفاظتی خود صرف نظر از مسئولیت ها و عنوان های مرسوم بپردازد. او همگام با رزمندگان در آموزش های آبی خاکی شرکت و در عملیات خیبر نیز حضور یافت که در تاریخ هشتم اسفندماه بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی، خیرالله از ناحیه دست چپ وم صورت به شدت مجروح و مدت زیادی را در استراحت بود و در دوران نقاهت خویش نیز با بجا آوردن سنت حسنه ازدواج تشکیل خانواده داد.در عملیات بدر در اسفندماه 1363 به همراه فرماندهان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع از اولین ساعات شروع عملیات در محور عملیاتی هورالعظیم حضور یافت و تا پایان عملیات در کنار رزمندگان در آبهای هورالهویزه باقی ماند بعد از عملیات بدر ماموریت پدافندی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در حراست از دستاوردهای عملیات بدر روی پاسگاه های آبی آغاز شد و ماموریت خیرالله در دو بخش ستادی در پادگان های تیپ و محور و منطقه عملیاتی گسترده شد که این حضور در عملیات والفجر 8 ، والفجر 9 و ماموریت های تیپ در کردستان و در جریان استراتژی دفاع متحرک عراق ادامه یافت. در نیمه سال 1365 بر اساس یک دستور سازمانی نیروهای رزمنده کهگیلویه و بویر احمد به مجموعه نیروهای تیپ 15 امام حسن مجتبی ع پیوستند که بر اثر اختلافات و تنش هایی که بوجود آمد سبب شد ساختار تیپ به نام 48 فتح در اختیار نیروهای جدید قرار گرفته و نیروهای قدیمی به یگان های دیگر از جمله تیپ 201 ضد زره ائمه ع ، لشکر هفت حضرت ولیعصر عج ، پادگان آموزشی سفینه النجاه ، قرارگاه مقدم جنوب و ....مامور شدند و خیرالله صفری زاده را به سبب داشتن تجارب موفق حفاظتی در عملیات والفجر ۸ ، حضور موثر در عملیات‌های خیبر و بدر ، داشتن روحیه پشتکار و بردباری در اجرای مأموریت های محوله ، برخورداری از دانش موثر مدیریتی و عملیاتی به سمت جانشین حفاظت اطلاعات قرارگاه مقدم جنوب کربلا و به فاصله اندکی پس از آن مسئول حفاظت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب کردند .

 

شهید حاج خیرالله صفری زاده فرمانده حفاظت اطلاعات قرارگاه مقدم جنوب

 

آمدن خیرالله صفری زاده به پایگاه منتظران شهادت در پادگان گلف با عملیات کربلای ۴ در سوم دی ماه ۱۳۶۵ همزمان شد، هدف از این عملیات ام الخصیب و محاصره بصره بود ، و مامورین مهم کنترل منطقه بر عهده خیرالله و دوستانش گذاشته شده بود.هر چند عملیات کربلای 4 به خاطر نقش و فعالیت ستون پنجم دشمن ، کمک های آشکار و پنهان دولت‌های آمریکا و آل سعود در کسب اطلاعات از ایران از طریق هواپیماهای آواکس و دادن آنها به عراق و بی‌توجهی برخی به نکات مورد نظر حفاظت اطلاعات لو رفته و چند ساعت از آغاز عملیات نگذشته بود که به دلیل عدم موفقیت در تعدادی از محورها به آن پایان داده شد. خیرالله در سال 1366 در کاروان متشکل از ۱۶۰ نفر از رزمندگان و فرماندهان لشکرها و تیپ های نیروی زمینی سپاه بود که حجاج بیت الله الحرام توسط پلیس سعودی به خاک و خون کشیده شدند و اگر نقش موثر رزمندگان این کاروان در حادثه جمعه خونین مکه نبود تلفات بیشتری داده می‌شد و حاجیان بیشتری به شهادت می رسیدند و خیرالله ناراحت و غمگین از حوادث پیش آمده به صورت گمنام از سفر حج به خانه برگشت و بعد از آن بلافاصله به ماموریت شمالغرب منطقه عمومی حلبچه حسب درخواست علی شمخانی حضور یافت و خیرالله صفری زاده در کنار احمد کاظمی در محور جنوبی منطقه عملیاتی حضور پیدا می کند. عملیات والفجر 10 در ساعت ۲ بامداد ۲۳ اسفند ماه سال ۶۶ با رمز مبارک یا محمد بن عبدالله(ص) علیه آغاز شد سرعت عمل یگان ها به گونه ای بود که اغلب آنها توانستند در مرحله اول تمامی اهداف خود را به تصرف درآورند ، مرحله دوم عملیات از غروب 24 اسفند با هدف محاصره دشت حلبچه و بازکردن جاده مهم بیاره- نوسود آغاز شد ، حاج خیرالله که تا آن زمان به پر جنب و جوشی ، بی قراری در انجام ماموریت و شوخ طبعی معروف بود به یک باره با حاکم شدن آرامشی وصف ناپذیر در سراسر وجودش با سکوتی معنادار و حالتی عرفانی در وسط معرکه وصیت نامه اش را نوشته و در پاکت دربسته گذاشت و با تحویل آن به همکاران همراه از آنها می خواهد تا با برگشتن به قرارگاه مقدم جنوب پاکت فوق را تحویل مسئول دفترش بدهند. ارتش عراق در واکنش به کمک ها و استقبال مردم کرد منطقه از رزمندگان ایرانی و جبران شکست های خویش و از دست دادن برخی مناطق کردستان عراق در 26 اسفندماه شهر حلبچه و برخی از روستاهای این منطقه با راکت های شیمیایی نظیر گاز خردل، سارین، تابون و وی ایکس آماج حملات وحشیانه قرار داد که به شهادت و مصدومیت و حدود ۱۰ هزار نفر از مردم این منطقه و تعدادی از رزمندگان انجام می شود ، بازتاب گسترده فاجعه حلبچه علاوه بر محافل دیپلماتیک ،رسانه‌ها و افکار عمومی را نیز در سرتاسر دنیا به شدت تحت تاثیر قرار داد .با توجه به محتمل بودن حمله مجدد شیمیایی عراق به شهر حلبچه ، رزمندگان اسلام پس از انتقال مصدومان، مجروحان و مردم آواره کرد شهر حلبچه را تخلیه کردند ،

 

شهیدان حبیب الله شمایلی و حاج خیرالله صفری زاده

 

با توجه به آلوده بودن مناطق آزاد شده خیرالله صفری زاده به اتفاق چند تن از فرماندهان میدانی حاضر در منطقه در پی پاکسازی منطقه بودند. ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح روز چهارشنبه ۲۶ اسفند ماه خیرالله صفری زاده به همراه حاج محمد باقری ، حسین نجات، حسن دانایی فر یک تانک را برداشته و برای پاکسازی مناطق آزاد شده به سمت جلو به راه افتادند ، با طی مسیر جاده به سمت جلو در یک منطقه نیزاری در کنار پل های لوله ای در جاده رگبار گلوله به سمت آنها سرازیر شد که همه فرماندهان به روی زمین و در بین نیزارها پریده که در همین زمان با اصابت گلوله به پیشانی حاج خیرالله صفری زاده به شهادت رسید. خبر شهادت حاج خیرالله صفری زاده با توجه به شهرت و مسئولیتی که داشت به سرعت در همه جا منتشر و در میان اندوه رزمندگان به روستای شیخ صله منتقل و بعد از برگزاری دعای کمیل پیکر شهید خیرالله به ستاد معراج شهدای جنوب منتقل و پس از ادای احترامات نظامی و نواختن مارش عزا با حضور مسئولان کشوری و لشکری و مقامات محلی در میان حزن همرزمان و مردم اهواز و فعد از آن در زادگاهش بهبهان با شکوه خاصی تششیع و به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی

منابع و مآخذ:

  • عبدالله زاده،مهدی،بر بلندای حلبچه ،تهران،صریر،1395
  • مواساتی،یدالله،مصاحبه شفاهی،5/11/1398
  • پیرزادی،حسین،مصاحبه شفاهی،5/11/1398
  • رضانسب،کمال،مصاحبه شفاهی،5/11/1398
  • نیکپور، شکرالله، حدیث حماسه آفرینان بهبهان ، بهبهان انتشارات توفیق ، ۱۳۷۶ 
  • نیکپور، شکرالله، قلم های آسمانی  ، تهران ، اسرار علم ،۱۳۹۴
  • صادقی ، علی نقی ، مجاهدت خاموش در جبهه ها ، قم ،  انتشارات شهیدین ۱3۹۰
  • زراعت پیشه، نجف،سایت خیبر:نگاهی به تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس ، تهران،آوین نگار،1396
  • زراعت پیشه، نجف،تپه عرفان: خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد،شاملو،1397
  • نظرلو،مرضیه،ام کاکا :زندگینامه و خاطرات رزمنده جانباز حمید حکیم الهی(امیر کعبی)،تهران،موزه دفاع مقدس ، 1394
  • دستنوشته های شهید خیرالله صفری زاده از سفر حج، سایت کوچه شهید
  • خوشکام ، حمید، مصاحبه شفاهی، 05/11/1398
  • ژنرالی که در «حلبچه» جاودانه شد:، سایت مشرق
  • زراعت پیشه،نجف، چشم بیدار: واحد حفاظت اطلاعات ،03/09/1398، وبلاگ تیپ خوبان
  • شهید حاج خیرالله صفری زاده ، سایت ایسنا ،
  • مصاحبه با خانواده ودوستان شهید خیرالله صفری زاده  ،( ۱۷ تير ۱۳۸۸)، خبرگزاری دفاع مقدس
  • افتخارات یک فرمانده اطلاعاتی، ( ۱۶ مهر ۱۳۹۶)،خبرگزاری دفاع مقدس
  • روایت «شهید صفری زاده» از حج خونین سال 66 ، سایت جام
  • فیلم‌شناسی شهدای اطلاعات و امنیت 
  • زندگی نامه شهید صفری زاده ، انجمن سپاس ، http://www.sepasngo.ir/index.php