دوران خدمت بی منت 


راوی : سید رضا اصغری

صفایی بود وقتی با تو بودیم به گوش جان کلامت می شنودیم
وجودت روح می بخشید مارا به شوقت شعر باران می سرودیم ‏

در یکی از شبهای سرد زمستان 1362 در مرکز آموزشی آبی خاکی منطقه مارد ابادان که گردانهای پنج ‏گانه تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در آنجا مستقر بودند و با توجه به اینکه اولین دوره آبی و خاکی بود و ‏عملیات می بایست در منطقه آبی صورت گیرد و آموزش بسیار فشرده و رزمندگان متحمل زحمات فوق ‏العاده ای شده بودند.

محمد جعفر وتری که مسئولیت فرماندهی آموزش را به عهده داشت برای رفاه حال رزمندگان خود از ‏اولین کسانی بود که نگهبانی می داد و به اتفاق من در یکی از شبها پاس یک را عهده دار نگهبانی شدیم. ‏پس از سپهری شدن ساعات نگهبانی پاس یک هنگامی که می بایست نگهبانان پاس دو را بیدار کنیم به ‏من گفت اینها خیلی خسته هستند بگزاریم استراحت کنند و این پاس هم خودمان نگهبانی بدهیم و ‏همین کار را کردیم.‏
‏ پس از پایان پاس دو به من گفت ترا بخدا بگذار پاس سه هم باهم نگهبانی بدهیم و اینها جوانتر از ما ‏هستند و خیلی خسته هستند بیدارشان نکنیم واسه نگهبانی که چند مزیت دارد : ‏
یکی اینکه ثواب بیشتری عاید ما میشود ‏
دوم نیروهای اموزشی فردا اینها با نشاط بیشتری و توانایی بهتری به امر آموزش می پردازند ‏
سوم اینکه ممکن است اگر بخوابیم برای نماز جماعت بیدار نشویم . ‏

بالاخره پاس سه را هم باهم نگهبانی دادیم. و بعد از اذان صبح نماز به جماعت خوانده شد. نگهبانان پاس ‏دو و سه که برای ادای نماز بیدار شده بودند .فهمیدند که فرمانده آنها محمد جعفر وتری با ایثار و از خود ‏گذشتگی که از خود نشان داده بود هر سه پاس را بجای آنان نگهبانی داده است . ‏
سرانجام محمد جعفر وتری مسئول ستاد پادگان آموزشی آبی خاکی سفینه النجاه نیروی زمینی سپاه بر ‏اثر بمباران هوایی دشمن در اول دی ماه 1365 بر اثر اصابت ترکش به برادر و یاران شهیدش پیوست.‏

‏*******‏
نکته : آن روزها از خودگذشتن و ترجیح دادن منافع دیگران بر خود رواج فراوان داشت و به اصطلاح ‏دنبال ثواب جمع کردن و پر کردن کوله بار آخرت خویش بودند ؛ چه اتفاقی افتاد که این خصلت در میان ‏ما کمرنگ شده و کمتر رخ می دهد ؟ ‏

‏#فرهنگ_جبهه
‏#محمد_جعفر_وتری‏
‏#ایثار
http://telegram.me/safeer59‎
http://Www.Safeer.blogfa.com

جنگ برای برخی هنوز ادامه دارد.....

جنگ برای برخی هنوز ادامه دارد.....
جانبازان اعصاب و روان و شیمیایی و ....
جنگی که با قبول قطعنامه 598 و اجرای آتش بس در تابستان 1367 به ظاهر تمام شده و اسلحه ها از شلیک باز مانده اند بعد از بیش از سه دهه هنوز برای برخی از رزمندگان خصوصاً جانبازان اعصاب و روان ، شیمیایی ، قطع عضو و حتی روحی روانی برخی رزمندگان به ظاهر سالم ادامه دارد .


درد دل های این جانبازان یا همسر و فرزندان آنها با دوستان ، آشنایان و یا به صورت خیلی اتفاقی با رسانه هایی که هیچگاه منتشر نمی شود خبر از ادامه عوارض جنگ در میان این جامعه هدف دارد ؛ شاید درمان و تهیه داروهای این قشر از ابتدایی ترین مشکلات باشد که علاوه بر هزینه های بسیار که گاهاً بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز بواسطه مدیریت های سلیقه ای و جناحی و یا تحریم های جهانی از تامین آنها دچار نوسان و بی نظمی های بسیار شده است و تعادل اولیه و عادی این جانبازان بسته به رعایت دقیق و به موقع مصرف این داروها می باشد .


چه بسیار همسران صبوری که دانسته (از سر شوق خدمت به جانباز ) یا ندانسته (پنهان نمودن وضعیت فرد و یا هویدا شدن عوارض به مرور زمان ) در این صحنه جدید با چالش های بسیار روبرو شده و روابط زناشویی ، ارتباطات اجتماعی ، شرایط روحی و روانی فرزندان به صورت جدی دچار چالش شده است .هیچ انسانی در زمان تشنج و یا شرایط غیر طبیعی نمی تواند حالات خود را پیش بینی یا مدیریت نماید و جانبازان اعصاب و روان در این زمینه مستثنی نیستند ، افرادی که با یادآوری یک نکته و یا کم و زیاد شدن دارو کنترل خویش را از دست داده و ای کاش تنها وسایل و تجهیزات اطراف را شکسته و به سویی پرتاب کنند که با صدمه زدن به خود و یا همسر و فرزندان صحنه های تلخی را با الفاظ و کلمات در هم بر هم رقم می زنند و به دلیل افزایش قدرت بدنی آنها در این لحظات کاری از دست زن و فرزند بیگناه بر نمی آید و اگر شخصی ناآگاه به امور این بیماران به کمک آنها بیاید شاید کار خراب تر نماید.


بسیاری در جامعه بیرونی از درد و آسیب های جانبازان خصوصا اعصاب و روان اطلاعی نداشته و شرایط بد اقتصادی که طی این چند دهه حاکم بر کشور باعث شده تا ایثار و فداکاری این عزیزان که حفظ تمامیت ارضی کشور و اقتدار آن بسته به آن بوده به صورت کمرنگ درآمده و یا بدبینانه فراموش شود.چشمان خود را بر هم نهاده و تصور کنیم :


✅ اگر در 31 شهریور 1359 که ارتش زرهی مکانیزه دشمن در غیاب فقدان ارتش کارآمد ایران که طی 19 ماه از پیروزی انقلاب به کمترین حد آمادگی عملیاتی رسیده بود این جوانان و نوجوانان و مردم عادی در صحنه های نبرد حاضر نمی شدند چه اتفاقی برای ایران و مردم آن می آمد؟


✅ آیا اگر هر کدام این نقش را وظیفه نیروهای مسلح دانسته و برای توقف و بیرون راندن ارتش متجاوز رهسپار جبهه ها نمی شدند سرنوشت استان خوزستان به عنوان منبع درآمد ارزی ایران و چند میلیون ایرانیان ساکن در مرزها چه می شد؟


✅ آیا رواست که قهرمانان وطن که در همه آئین ها مورد احترام و اکرام قرار گرفته اند این گونه مورد بی مهری قرار گیرند ؟


✅آیا از خود سوال نموده ایم علاوه بر هزینه های کمر شکن درمانی این جانبازان ، پدر و مادر و خانواده این رزمندگان چه فشار روحی و روانی را تحمل می کنند؟


✅ آیا نباید از تجربه کشورهای دیگر در زمینه رسیدگی به جانبازان و رزمندگان میهن استفاده نموده و از تصمیمات احساسی و غیر منطقی دست برداشت؟


✅آیا به این مسئله فکر کرده ایم اگر روزی مجدداً ایران دچار بحران و جنگ قرار گیرد مردم ، جوانان و همه ایران می تواند به عنوان سدی در مقابل این مسئله بایستد؟


✅ آیا صرف دادن سهمیه رزمندگان و معافیت به ایثارگران و عدم رسیدگی درمانی و مشکلات جامعه جانبازان به لحاظ معیشت و مشکلات خاص مانع مشارکت نسل آینده در یاری رساندن به میهن عزیزمان ایران با توجه به سابقه فوق نمی باشد؟

❇️ به یاد داشته باشیم جانبازان جنگ هم می توانستند با عدم حضور در آوردگاه جنگ و مقابله با دشمن زندگی عادی داشته و برای خود آینده ای متناسب و درخشان بسازند اما در دادگاه الهی که ذره المثقالی به کسی اجحاف نشده و در اوراق تاریخ در مقابل این بی اعتنایی به جانبازان و مدافعان وطن قضاوت تلخی خواهد شد.


#جانبازان_اعصاب_روان
#جانباز_موجی
#جانباز_شیمیایی
#حافظه_تاریخی
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com/

ایثارگران واقعئ


◄حمید خوشکام
در عملیات والفجر مقدماتی در هنگام عقب‌نشینی، داخل شیاری که به سمت کانال‌ها کشیده شده بود یک مجروحی از بچه‌های گردان انشراح که از ناحیه ساق پا دچار شکستگی شده بود من رو صدا زد و گفت: برادر میشه من را با خود به عقب ببرید؟! هر طور بود او را روی دوشم انداختم و به‌صورت خمیده تا آخر شیار آوردم و برای استراحت کوتاه او را زمین گذاشتم، وقتی خواستم دوباره او را به دوش بگیرم قبول نکرد و گفت: از همه طرف در کمین دشمن هستیم و اگر بخواهی من را با خودت ببری هر دوی ما را هدف قرار می‌دهند هر چه اصرار کردم قبول نکرد تا به عقب منتقلش کنم و همان‌جا ماند و در ادامه درگیری به شهادت رسید.


در عملیات خیبر اسفند 1362 در شرق دجله هنگام عقب‌نشینی مجدد همین اتفاق برایم تکرار شد، در آنجا هم هر چه به حمید زحمتکش که مجروح شده بود اصرار کردم که او را به عقب بیاوریم قبول نکرد چرا که می‌دانست شرایط به گونه‌ایست که حمل مجروح یعنی تلف شدن هم حمل‌کننده و هم مجروح. و این بزرگوار ماند و به شهادت رسید! مثل هزاران عزیز مجروح دیگری که حاضر نشدند به خاطر نجات خودشان جان دیگران را به خطر بیندازند و جان فدا کردند تا همراه و هم‌رزمانشان سلاح بر زمین نگذارد. و ما تا ابد مدیون چنین شهدایی هستیم که تا آخرین قطره خون برای حفاظت از کیان این سرزمین مردانه جنگیدن و جان فدا کردند.

#فرهنگ_جبهه
#ایثار
#فداکاری
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com/

الگوئ تقوا


◄عبدالصاحب بخردی
حبیب‌الله سرسازی بی‌سیم‌چی یکی از دسته‌های گردان 3 عاشورا تیپ در عملیات خیبر از نیروهای کریم رضایی و رحیم گل عنبر بود، بعد از شهادت این دو عزیز، برادرعبدالصمد صالح نژاد مسئولیت این دسته را به عهده گرفت. حبیب‌الله زیر آتش شدید دشمن واقعا شجاعت زیادی داشت و سعی می‌کرد ارتباط با فرماندهان را به هر صورتی که هست برقرار نگه دارد. بعد از پنج شبانه‌روز مقاومت که منجر به زخمی و شهادت رسیدن تعداد زیادی از نیروهای دسته دوم شده بود، تصمیم بر این شد که این دسته به عقب برگردد.


دشمن که از رفتن نیروها و خالی شدن خط با خبر شده بود پاتک سنگین خود را از صبح شروع کرد از بین نیروها فقط من، حبیب‌الله و برادر صالح نژاد و اسدالله خانی، روز آخر یعنی هشتم اسفندماه 1362 برای حفاظت خط در طول خاکریز از این سنگر به سنگر می‌رفتیم و به سمت دشمن شلیک می‌کردیم اما دشمن لحظه‌به‌لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شد، حبیب‌الله سرسازی با وجودی که بی‌سیم‌چی بود و در نزدیکی من قرار داشت با آر.پی.جی آن‌قدر به سمت دشمن شلیک کرده بود که گوش‌هایش دیگر نمی‌شنید!
با شدت درگیری از او خواستم بالای خاکریز برود و موقعیت دشمن را اعلام کند تا با قبضه‌ی خمپاره‌انداز بتوانم دقیق‌تر آنها را مورد هدف قرار دهم. چند بار بالای خاکریز رفت و موقعیت را اعلام کرد، اما بار آخر با اصابت گلوله تک‌تیرانداز عراقی به پیشانیش از پشت در آغوش من افتاد و چند لحظه بعد به شهادت رسید.


برادر صالح نژاد با اشک او را در آغوش گرفت و می‌بوسید و می‌خواست شافی او باشد. در همین لحظه دشمن از چپ و راست از خاکریز بالا آمد و جنگ کاملا، حالت تن‌به‌تن به خود گرفت، پشت سر ما کیلومترها آب بود و راهی جز مقاومت تا شهادت و یا اسارت برایمان نمانده بود.


درگیری‌ها تا عصر ادامه داشت اما سرانجام با پرتاب چند نارنجک دستی دشمن زخمی و دچار موج انفجار شدم. در همین لحظه چند سرباز عراقی را بالای سرمان دیدیم و به اسارت درآمدیم، پیکر مطهر شهدا ازجمله شهید حبیب‌الله سرسازی همان‌جا ماند و ما با چشم اشکبار با آنها وداع کردیم و تمام دوران هفت‌ساله اسارت را با نام یاد و آنها گذراندیم.


#عملیات_خیبر
#شهید_حبیب_الله_سرسازی
#محور_عملیاتی_الصخره_البیضه
#فرهنگ_جبهه
#تیپ_72_ملت
#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی
http://telegram.me/safeer59

مهارت ویژه


راوی: سلمان شاهین فر
شستن ظرف ها در جبهه بعد از نهار و يك استراحت چند دقيقه اي بصورت نوبتي و توسط کسی که شهردار آن روز بود صورت مي گرفت اما بیشتر اوقات وقتی از استراحت بعد از نهار از خواب بلند می شدیم تا ظرفها را بشوئیم می دیدیم ظرفها شسته شده است . کسي که این کار را انجام مي داد ، خیلی در کارش مهارت داشت چون کسی متوجه نمی شد.

حدس مان به بعضی افراد می رفت که البته اشتباه بود واکس زدن پوتین ها هم به همین شکل بود ، صبح که از خواب بلند می شدیم ، می دیدیم پوتین بچه ها همه واکس خورده و مرتب كنارهم چيده شده ، در یکی از شب ها هر کاری می کردم خوابم نمی برد ، صدای راز و نیاز همیشگی و شبانه "داود دانایی" را داشتم می شنیدم ؛ با خود گفتم : الان که عبادتش تمام شود می رود می خوابد . راز و نیازش که تمام شد دیدم دست بکار شد و به آرامی ، طوری که کسی بیدار نشود شروع کرد به واکس زدن پوتین ها. تازه آن موقع بود که فهمیدم كسي كه ظرفها را می شست و پوتین ها را واکس می زد فرمانده گروهان مان داود دانایی بوده است.


#داوود_دانایی
#ایثار_فداکاری
#اخلاص

http://telegram.me/safeer59

روز جانباز

عباس بن علی ع (ابالفضل)
ایثارگری که :
به تعصب های قبیله ای پشت پا زد.....
امان نامه سران ظلم را قبول نکرد.............
موقعیت های ویژه با امکانات رفاهی را به کناری انداخت..............
اموال  خویش را خرج راه حسین ع  نمود...........
برادرانش را فدایی راه حسین ع کرد......
سقای  طفلان حسین شد...........
علمدار سپاه بود....................
همه وجودش را خاضعانه نثار راه برادر کرد ......
و جانبازان به تاسی از این اسوه بزرگ ایثار :
عضوی از پیکر ....
دردی بر بدن ........
و سلامتی خود را تقدیم نمودند تا : 
جوانمردی و وفاداری پایدار بماند...........
صداقت و راستی پر آوازه شود.............
تجاوز و ظلم و ستم سرکوب شود...........
آینده فرزندان روشن و پرافتخار باشد..............
دین به معنای واقعی خود روشنگر مسیر جامعه ما باشد.....
ایران سرافراز بماند.....................
و در یک کلام خوبی ها و مهر در میان ما جاودانه شود....
یاد روزهایی که برای تحقق این اهداف سر از پا شناخته نمی شد و همه در راه تحقق آن از مهمترین سرمایه و ثروت خویش یعنی سلامت و جوانی خویش گذشتند...
روز جانباز مبارک

 

روز جانباز


#روز_جانباز
#تولدعباس_بن_علی_ابوالفضل
#ایثار_فداکاری
http://telegram.me/safeer59
http://Www.Safeer.blogfa.com
https://www.aparat.com/najaf46