جستجو



راوی : یدالله پازند،اسماعیل آژ
روز بعد از عملیات نصر 4 در منطقه ماووت طبق آمارگیری پیکر مطهر 5 تن از شهدا هنوز پیدا نشده بود ، از تعاون لشکر پیگیر شدیم گفتند : این شهدا هم تحویل ما هم نشده است ؛ به همراه تعدادی از برادران گردان فتح شروع به گشتن در میان خیل زیادی از اجساد و نیروهای عراقی در روی ارتفاع قشن کردیم ، ولی به نتیجه نرسیدیم. اطلاع داشتیم که یک تیم ازسمت چپ دره به فرماندهی"عبدالصاحب غلامی" در هنگام عملیات قرار بود تپه را دور زده و آن را تصرف کنند و در حين عمليات در میدان مین گرفتار شده و به اجبار و بدون خنثی سازی ، از میدان مین گذشته و تپه را تصرف کرده بودند ، پیکرچهار تن از این شهدا هنوزدر میدان مین بود.


ازتخریب چی که همراهمان بود خواستیم معبر را باز که او با دیدن وضعیت میدان مین و اجساد شهدا به هیچ عنوان حاضر به همکاری نشد ؛ نعمت دانایی گفت : خودمان برویم. به همراه برادران اسماعیل آژ ، نعمت الله دانایی و محسن زحمتکش برانکاردی تهیه کردیم . از روی تخته سنگها حرکت کردیم و در یک ستون با احتیاط کامل و با پا گذاشتن جای پای همدیگر به اجساد مطهر دو تن از شهدا "ایمان امینی قنواتی" و "فرامرزنوریان" رسیدیم و پیکر یکی از آنها را روی برانکارد گذاشته و با دقت تمام از میدان مین خارج و اولین شهید را به بالای تپه آوردیم ،در آن لحظات نفس گیر که هر لحظه امکان انفجار مینی زیر پایمان بود دومین شهید را به همین ترتیب به تپه 1 آوردیم .


هنوز دو پیکردو شهید دیگر"رجب آقاجری" و " هوشنگ شهرویی" مانده بود به همراه برادر دانایی برگشتیم و شهید سوم را روی برانکارد گذاشتیم و آرام حرکت کردیم غافل از این که عراقی ها ما را زیر نظر دارند. آنها شروع به تیراندازی و شلیک آر.پی.جی به سمت ما کردند ، مجبور شدیم پيكر شهید را رها کرده و در سنگری پناه بگیریم مسیر بالا رفتن از تپه شیب تندی بود برای همین حمل شهدا در آن وضعیت بسیار سخت و با کندی صورت می گرفت. بعد از نیم ساعت دوباره با فاصله ده متری که از شهید سوم داشتیم پیکر را روی برانکارد گذاشته قسمت جلو برانكادر را بلند کردیم و آن را روی زمین کشیدیم . با توجه به شیب ارتفاع ، برانکارد را به سمت پیکر شهید چهارم پرتاب کردیم که دقیقا کنار شهید افتاد و در یک لحظه خود را به شهید رساندیم و او روی برانکارد گذاشته و مانند دفعه قبل فقط جلوی برانکارد را گرفتیم و این شهید را هم به محل سنگرهای خودمان آوردیم .


دلیل اصلی اصرار ما برای آوردن شهدا آن بود که درصورت تصرف مجدد تپه. عراقی ها اجساد شهدا را از ارتفاع سمت راست منطقه به دره عمیقی که آنجا بود پرتاب می کردند و دیگر دسترسی به آنها میسر نمی شد . اما آخرین شهید مجید محسنی بود، یادم هست به همراه محسن اکبری تمامی منطقه رازیر و رو کردیم ولی اثری از این شهید بزرگوار نیافتیم بعداز چند روزحاج مرتضی وطن خواه و تعدادی دیگر از برادران به دستور برادر دهقان فرمانده سپاه وقت بهبهان پیگیر موضوع شدند و پیکر مطهر "مجید محسنی" را در"معراج الشهدا" سنندج پیدا کردند.


#تفحص_شهدا
#عملیات_نصر4
#ارتفاعات_قشن
#گردان_فتح
http://telegram.me/safeer59

نوار ترانه


◄اسماعیل آژ
بعد از عملیات نصر۴ در تیرماه 1366 در منطقه ارتفاعات قشن مشرف به شهر ماووت عراق مدتی به دنبال یافتن پیکر شهدا و انتقال به عقبه بودیم و پس از پیدا کردن تعدای از شهدا کوله‌پشتی شهید فرامرز نوریان را از تعاونی یگان تحویل گرفتیم و جهت برگشتن به شهرستان بهبهان سوار یک مینی‌بوس شخصی شدیم. نیروی دژبانی خروجی شهر بانه برای بازرسی داخل مینی‌بوس آمد و بعد از جستجوی وسایل شخصی و کیف‌های مسافرین در کوله‌پشتی شهید نوریان نوار کاستی را دید گفت: این چه نواری است؟! حبیب‌الله طیبی که شوخ‌طبعی او در آن موقع گل کرده بود گفت: نوار شاد ترانه است!


مینی‌بوس دستگاه پخش نداشت، نیروهای دژبانی ماشین را نگه داشتند تا وسیله نقلیه عبور کند و نوار را از روی ضبط آن چک کنند، از طرفی حبیب‌الله هم کوتاه نمی‌آمد و بیشتر سربه‌سر آنها می‌گذاشت و شک آنها را به ما بیشتر می‌کرد. ده‌دقیقه‌ای گذشت و هیچ ماشینی رد نشد. با صدای اعتراض مسافرین و راننده نیروهای دژبان مینی‌بوس را، راهی کردند و ما را نگه داشتند. با رفتن ماشین، ما حرف‌های تندی به دژبان زدیم، هر چه ماشاالله مصدر می‌خواست ما را آرام کند ما کوتاه نیامدیم. دست‌آخر هم کار به جای باریک کشید و آنها ما را سوار یک جیب نظامی کردند و به مکان نامعلومی برای بازپرسی و چک کردن نوار منتقل کردند.


وقتی رسیدیم و نوار را چک کردند صدای صوت قرآن عبدالباسط که بلند شد ما بیشتر معترض شدیم که چرا ما را به خاطر یک نوار قرآن نگه داشته‌اید! با آنها مشغول بحث کردن بودیم که صدای اذان ظهر بلند شد، خواستیم بخوانیم، یکی از مأمورین که از رفتار ما بسیار ناراحت بود با تعجب و عصبانیت گفت: مگر شما نماز هم می‌خوانید و اصلاً می‌دانید قبله کدام طرف است؟! خلاصه با وساطت برادر مصدر و بعد از کلی جر و بحث ما را رها کردند و به سمت بهبهان راه افتادیم.


#عملیات_نصر4
#ارتفاعات_قشن_ماووت
#نوار_ترانه
#اسماعیل_آژ
http://telegram.me/safeer59

دعای مستجاب


راوی: اسماعیل آژ ، سعید مهاجر
"مجید محسنی" براي عمل جراحي غده ای در سرش بود به اتاق عمل برده بودند. دکتر قبل از عمل به او گفته بود: چند درصد احتمال زنده ماندنش وجود ندارد. مجید برایم تعریف کرد که با شنیدن حرف دکتر دلم شکست و گفتم: خدایا این همه مدت در جبهه ها بودم و شهید نشدم ،حالا باید زیر عمل از دنیا بروم و همان جا از خدا خواستم تا سالم از زیر عمل بیرون بیایم و در جبهه به شهادت برسم.


قبل از عملیات کربلای چهار مجید محسنی چند ماهی دراطلاعات عملیات قرارگاه کربلا مشغول بکار شد . بدليل رضايت از عملکرد او با حضورش درگردان های رزم مخالفت می کردند و مي گفتند بايد همان جا بماند. در عملیات کربلای پنج پايش به دليل مجروحيت درگچ بود و عصا زیر بغل می گرفت. روزی او را دیدم و گفتم: از محل کار جدیدت راضی هستی؟ برایت آنجا جذابیت دارد؟ درجوابم سریعاً گفت: من آر پی جی و بودن درخط مقدم دركنار بسیجیان را با ماندن درصد قرارگاه عوض نمی کنم . سرانجام مجید محسنی بی ادعا در عملیات نصر چهار در ارتفاعات قشن بر فراز ماووت عراق شربت شهادت را نوشید.

#مجید_محسنی
#عملیات_نصر4
#ارتفاعات_قشن
http://telegram.me/safeer59

ممد بابا


عبدالصاحب مرائی
محمد درویش پسند در بین خانواده و دوستان به "ممد بابا" مشهور بود. او سرباز حاج لطف‌الله جهانتاب بود ولی برای حضور در عملیات‌ها هر طور بود خود را به جمع گردان‌های بهبهان می‌رساند. یک روز مانده به عملیات کربلای 5 با حاج لطف‌الله برای پیدا کردن محمد به مقر گروهان پُل در جاده اهواز - خرمشهر آمدیم و محمد را پیدا کردیم. حاج لطف‌الله خیلی جدی به او گفت: مگر شما سرباز من نیستی! چرا بدون اجازه به اینجا آمدی؟!


محمد با لبخند همیشگی و با حُجب و حیای خاصی که همیشه داشت سرش را پایین انداخت و چند لحظه بعد که سرش را بلند کرد با چشمان پر از التماس بدون این‌که کلامی بگوید به حاج لطف‌الله فهماند که دوست دارد در این عملیات در کنار نیروهای بهبهان حضور داشته باشد. حاج لطف‌الله وقتی چهره مصمم او را دید از من خواست کوله‌پشتی او را که همراهمان بود تحویلش دهم، او را در آغوش گرفت و با او خدا حافظی کردیم، محمد بابا در عملیات کربلای 5 زخمی شد، اما سرانجام این جوان رعنا و دوست داشتنی که واقعا الگوی اخلاق بود در 8 تیرماه 1366 در عملیات نصر 4 در جریان آزاد‌سازی ارتفاعات قشن، مشرف بر شهر ماووت عراق در جمع نیروهای گردان فتح به شهادت رسید و آسمانی شد.


#محمد_درویش_پسند
#ارتفاعات_قشن
#ماووت_عراق
#عملیات_نصر4
http://telegram.me/safeer59